روح عبادت


در اسلام، به عبادت، به آنچه كه واقعا روح نيايش و پرستش است، يعني رابطه ي انسان و خدا، محبت ورزي به خدا، انقطاع به ذات پروردگار- كه كاملترين عبادتهاست- توجه زيادي شده است. جمله ي معروف اميرالمؤمنين را همه شنيده ايم: «اَلهي ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعاً في جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» [1] خدايا! تو را پرستش نكردم به طمع بهشتت و نه از ترس

جهنمت، بلكه تو را چون شايسته ي نيايش و پرستش ديدم پرستش كردم.

دعاي كميل، از اول تا به آخر، همان نيايش به معني عالي است. شما در سراسر اين دعا نه بهشت مي بينيد نه ترس جهنّم، و اگر آمده، استطرادا به مناسبت بحث ديگري آمده است. دعاهاي اسلامي از مضامين عالي برخوردار است. از جمله دعايي است كه در مفاتيح هم نقل شده به نام «مناجات شعبانيه» و در روايتي نقل شده كه اميرالمؤمنين و امامان از اولاد او اين دعا را مي خوانده اند. دعايي است در سطح ائمه، يعني خيلي سطح بالاست. انسان وقتي اين دعا را مي خواند، مي فهمد كه اصلا روح نيايش در اسلام يعني چه. در آنجا جز عرفان و محبت و عشق به خدا، جز انقطاع از غير خدا و خلاصه جز سراسر معنويت، چيز ديگري نيست؛ و حتي



[ صفحه 83]



تعبيراتي است كه براي ما تصورش هم خيلي مشكل است:

«اِلهي هَبْ لي كَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَيْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ حَتّي تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ سِواكَ فَتَصِلَ اِلي مَعْدِنِ العَظَمَةِ و تَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ نُورِكَ الاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً و عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً».

تصوّر اين معاني هم براي ما دشوار است.

«دعاي ابوحمزه» نيز همين طور است. همچنين مناجات پانزده گانه اي از امام زين العابدين هست كه به مناجات «خَمْسَةَ عَشَر» معروف است و در كتاب مفاتيح هست: مناجات خائفين، مناجات ذاكرين، مناجات طالبين... به قدري اينها عالي و لطيف و فوق العاده است كه انسان حيرت مي كند، در خود نهج البلاغه در اين زمينه ها مطالب چقدر زياد است. [2] .

از نظر نهج البلاغه، عبادت تنها انجام يك سلسله اعمال خشك و بي روح نيست. اعمال بدني صورت و پيكره ي عبادت است، روح و معني چيز ديگر است؛ اعمال بدني آنگاه زنده و جاندار است و شايسته ي نام واقعي عبادت است كه با آن روح و معني توأم باشد. عبادت واقعي نوعي خروج و انتقال از دنياي سه بعدي و قدم نهادن در دنيائي ديگر است، دنيائي كه به نوبه ي خود پر است از جوشش و جنبش، و از واردات قلبي و لذتهاي خاص به خود. [3] .

وقتي به سراغ علي عليه السلام مي رويد، هنگامي كه از كار مردم فارغ شده است. اوست و خداي خودش، اوست و خلوتش، اوست و راز و نيازهاي عاشقانه و عابدانه اش. باز هم خوشبختانه در نهج البلاغه است، آنجا كه مي گويد: «اللّهمّ اِنّك آنَسُ الآنِسينَ لاَوْليائِكَ» خدايا تو از هر انيسي براي اولياء خودت انيستر هستي؛ يعني با هيچ انيسي مانند تو انس نمي گيرم، انيس من توئي. وقتي با هر كه غير از تو هستم، با انيسي نيستم، تنها هستم؛ فقط وقتي با تو هستم حس مي كنم كه با كسي هستم «وَ اَحْضَرُهُمْ بِالْكِفايَةِ لِلمُتَوَكّلينَ عَلَيْكَ» كساني كه به تو اعتماد كنند، مي بينند از هر كس



[ صفحه 84]



ديگر حاضرتري، براي اين كه به سراغ كساني كه به تو اعتماد مي كنند، مي روي «تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم، و تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ في ضَمائِرِهِمْ، و تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصائِرِهِمْ» خدايا! تو دوستان و عاشقانت را در آن سر ضميرشان مشاهده مي كني و از باطن ضميرشان آگاهي؛ به مقدار عرفان و بصيرت آنها عالم و آگاهي و مي داني كه اين ها در چه حد از بصيرت هستند. «فَاَسْرارُهُم لَكَ مَكْشُوفَةٌ، و قُلُوبُهُم اِليكَ مَلْهُوفَةٌ» [4] اسرارشان پيش تو پيداست و دلهاشان به سوي تو در پرواز است.

دعاي كميل را كه دعاي علي عليه السلام است، در شبهاي جمعه بخوانيد. اين دعا از نظر مضمون در اوج عرفان است؛ يعني شما از اول تا آخر اين دعا را كه بخوانيد، نه دنيا در آن پيدا مي كنيد و نه آخرت (مقصودم از آخرت همان بهشت و جهنم است). چه مي بينيد؟ مافوق دنيا و مافوق آخرت: خدا، روابط يك بنده ي خالص و پرستنده و واله و شيدا نسبت به ذات اقدس الهي، يعني حقيقت عبادت و خودش هم مي گويد عبادت حقيقي همين است. ببينيد علي عليه السلام در دعاي كميل با خداي خودش چگونه راز و نياز مي كند! چگونه مناجات مي كند! ببينيد زين العابدين عليه السلام در سحرهاي ماه رمضان در دعاي ابوحمزه چگونه با خداي خود راز و نياز و مناجات مي كند! اين، قدم اول مسلماني ماست؛ قدم اول ما اين است كه به خداي خود نزديك شويم و با نزديك شدن به خداي خودمان است كه آن وقت ساير مسؤليتهايمان و از آن جمله مسئوليتهاي اجتماعي را مي توانيم به خوبي انجام دهيم. كوشش كنيم كه اين گرايشهاي يك جانبه را- كه هميشه اسلام دچار اين درد گرايشهاي يك جانبه ي ملت خودش بوده است- كنار بگذاريم، تا دين دچار اين بيماري گرايش يك جانبه نشود. [5] .



[ صفحه 85]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 41، باب 101، ص 14، با اندكي اختلاف.

[2] تعليم و تربيت در اسلام، ص 334.

[3] سيري در نهج البلاغه، ص 91.

[4] نهج البلاغه، خطبه ي 225.

[5] انسان كامل، ص 112.


بازگشت