شرك


نكته اي كه در اينجا لازم بتذكر است اين است كه توحيد نقطه مقابل شرك است. كلمه شرك؛ از مشاركت است. چنانچه در قرآن از جمله تقاضاهاي موسي از خداوند اين است كه «وَ اشْرِكْهُ في اَمْري» [1] يعني در اين تبليغ رسالت هارون را با من شريك گردان.

حال ببينيم آيا معناي شرك اين است كه لزوما انسان غيرخدا را با خدا شريك بكند، يعني در آن واحد دو تا معبود داشته باشد؟ و اگر احياناً انسان بكلي خدا را نپرستد و تنها موجودي غير خدا را پرستش كند، ديگر شرك نيست؟

مثلا در داستان قوم سباء در قرآن مجيد آمده است كه «هدهد» به «سليمان» گفت: «جِئْتُكَ مِنْ سَبَأٍبِنَبَأٍ يقين»، براي تو خبري يقيني آورده ام «اِنّي وَجَدتُ امْرَأَةً تَملِكُهُم وَ أوتِيَتْ مِن كُلِ شَئيٍ وَ لَها عَرشٌ عَظيمٌ، وَجَدتُها وَ قَومَها يَسجُدونَ لِلشَّمسِ...» [2] .

مردمي را ديدم كه يك زن بر آنها پادشاهي مي كرد يك تخت و عرش بزرگي داشت و آن زن و آن قوم را يافتم كه خورشيدپرست بودند.

آيا اين مردمي كه خورشيد را مي پرستيدند و غير خورشيد چيزي را نمي پرستيدند چون معبود واحد دارند ديگر مشرك نيستند؟

در اصطلاح قرآن تنها معناي شرك ثنويت در اعتقاد نيست، بلكه معناي شرك، بجاي خدا غير را نهادن است. چون در منطق قرآن همه موجودات خدا را پرستش مي كنند، حال اگر كسي غير خدا را بجاي خدا نهاد؛ در عبوديت براي خدا شريك قائل شده است. گرچه خود او غير از آن معبود باطل چيز ديگري را نپرستد و روي اين حساب آنها كه يك جا خورشيدپرست هستند نيز مشركند. [3] .



[ صفحه 58]




پاورقي

[1] سوره طه، آيه ي 32.

[2] سوره نمل، آيه ي 24.

[3] آشنايي با قرآن، صفحه ي 132.


بازگشت