ركوع


مي فرمايد: ركوع چيست؟

مي گويم: خم شدن بعد از قرائت به شكلي كه كف دست ها به سر زانو برسد.

- آري، نمازگزار از حال قيام براي ركوع، خم مي شود و از حال قيام- كه نشانه ي قوت و قدرت است- به حال ركوع كه حكايت از تواضع و فروتني



[ صفحه 77]



مي كند، بر مي آيد و با اين خضوع، ادب محضر پروردگار را به جاي مي آورد و ذكر ركوع مي گويد. سزاوار است از تسبيح خداي متعال در ركوع، تنزيه او را از اين كه در اراده براي او شريكي باشد، قصد كند.» [1] .

آن گاه مي فرمايد: چون ركوع مي كني، ركوع كسي را به جاي آور كه قلبش در برابر خداوند (عز و جل) خاضع و به ذلت خود، معترف و از سلطان خداوندي، هراسان و از اين كه فوايدي كه براي ركوع كنندگان است، از او فوت شود بيمناك و محزون مي باشد. [2] چه اين سان ركوعي را مصلي انجام نمي دهد، مگر اين كه بنابر روايت، خداوند او را به نور، آراسته و به سايه سار كبرياييش نشانده و به كسوت برگزيدگان مقربش در مي آورد و اين است حقيقت ركوع كه نمازانديشان با عنايت بدان، در جهت اقامه ي بهترين نمازها، گام برداشته اند.

حكايت

آورده اند شبي از شب هاي سرد زمستان، سركشيك آستان قدس رضوي دستور مي دهد تمام درب هاي حرم مطهر، بسته شود. خبر مي آورند كه آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودكي در بالاي بام مشغول نماز است و مدتي است در حال ركوع مي باشد. مقرر مي كند كه مزاحمتي براي ايشان ايجاد نشود؛ فقط كمي آتش هيزم در اتاق پشت بام، نهاده شود تا حضرتش پس از اتمام نماز، خود را گرم نمايد. هنگام سحر، كه درهاي حرم مطهر، گشوده مي شود و از وي سراغ مي گيرند، مشخص مي شود هنوز در حال ركوع است؛



[ صفحه 78]



در حالي كه برف، پشت او را پوشانده بود!



جز نقش تو، در نظر نيامد، ما را

جز كوي تو، رهگذر نيامد، ما را



خواب ، ارچه، خوش آمد همه را، در عهدت

حقا كه به چشم، در نيامد، ما را [3] .



هر كجا كردم به ياد سجده ات، ساز ركوع

چون مه نو، تا فلك رفتم، به پرواز ركوع



پيش از آن كز خاك من، بالد نهال زندگي

مي رسد از بار دل، در گوشم، آواز ركوع



پيچ و تاب موج ها يك سر، گهر گر ديدني است

سجده انجام است، هر جا ديدي آغاز ركوع



شخص تسليمي، ز پرواز هوس ها، شرم دار

با هوا، كاري ندارد، سرنگون تا ركوع



ما ضعيفان را، به سامان سليماني، بس است

سجده، ايجاد نگين و، خاتم انداز ركوع



گر منافق، از تواضع، صاحب دين مي شود

تيغ هم خواهد، نمازي شد، به پرواز ركوع



راست مي تازم، چو اشك از ديده، تا دامان خاك

بر نمي دارد، دماغ سجده ام، ناز ركوع



سركشي ها زين ادا، آغوش رحمت مي شود

ديگر، اي غافل! چه مي خواهي، زاعجاز ركوع؟





[ صفحه 79]





پيكرت خم كرد پيري، از فنا، غافل مباش

سخت نزديك است «بيدل»! سجده، با ساز ركوع [4] .




پاورقي

[1] اسرار الصلوة / 417.

[2] همان / 420.

[3] ديوان حافظ، ص 319.

[4] عبدالقادر بيدل و دهلوي؛ به نقل از ساقه هاي سبز قنوت / 44.


بازگشت