قبله


مي فرمايد: قبله در منظر نمازگزاران برتر، بر چند قسم است؟

مي گويم: خود بفرماييد!

- بر دو قسم: خاص و عام.

- آيا مراد از قبله ي خاص، همان كعبه ي شريف مسجدالحرام است؟

- آري؛ همان جا كه مؤمنان در موسم حج و قبل و بعد از آن به سويش مي شتابند، در حالي كه رو به سوي آن دارند: آبدست مي سازند، نماز مي گزارند، قرباني مي كنند، هنگام نشستن مي نشينند، هنگام خفتن مي آرمند، هنگام بيماري يا احتضار مي خوابند و پس از مرگ در آرامگاه خويش مأوي مي گزينند؛ همان جا كه اهل ايمان با ايستادن به سوي آن در واقع به جانب خداي تعالي رو مي كنند.

- و مراد از قبله ي عام؟

- همه ي آفاق و جهات؛ چنان كه در قرآن كريم مي خوانيم «و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله» مشرق و مغرب از آن خدا است و به هر سو رو كنيد خدا آن جا است! [1] .



به صحرا بنگرم، صحرا، ته وينم

به دريا بنگرم، دريا، ته وينم



به هر جا بنگرم كوه و، در و، دشت

نشان روي زيباي ته، وينم [2] .





[ صفحه 58]



- اين رو است كه فرموده اند: مي توان بعضي از نمازهاي مستحبي را هنگام حركت، به هر سو خواند؟

- آري.

- رو به قبله ايستادن نمازگزاران برتر، چگونه است؟

- آنان رو به قبله دارند و توجه به حريمي كبريايي، كه همانا كعبه ي دل است.

حكايت



گه احرام، روز عيد قربان

سخن مي گفت با خود، كعبه زينان



كه من، مرآت نور ذوالجلالم

عروس پرده ي بزم وصالم



مرا، دست «خليل الله» برافراشت

خداوندم، عزيز و نامور داشت



نباشد، هيچ اندر خطه ي خاك

مكاني، هم چو من، فرخنده و پاك



چو بزم من، بساط روشني نيست

چو ملك من، سراي ايمني نيست



بسي سرگشته ي اخلاص، داريم

بسي قربانيان خاص، داريم



اساس كشور ارشاد، از ماست

بناي شوق را، بنياد از ماست





[ صفحه 59]





چراغ اين همه پروانه، ماييم

خداوند جهان را، خانه ماييم



پرستشگاه ماه و اختر، اين جاست

حقيقت را، كتاب و دفتر، اين جاست



در اين جا بس شهان، افسر نهادند

بسي گردن فرازان، سر نهادند



بسي گوهر، ز بام آويختندم

بسي گنجينه، در پا، ريختندم



به صورت، قبله ي آزادگانيم

به معني، حامي افتادگانيم



كتاب عشق را، جز يك ورق نيست

در آن هم، نكته اي جز نام حق نيست



مقدس همتي، كاين بارگه ساخت

مبارك نيّتي، كاين كار پرداخت



در اين درگاه هر سنگ گل و كاه

خدا را سجده آرد، گاه و بي گاه



اناالحق مي زنند، اين جا، در و بام

ستايش مي كنند اجسام و اجرام



در اين جا عرشيان، تسبيح خوانند

سخن گويان معني، بي زبانند



بلندي را، كمال از درگه ماست

پر روح الامين، فرش ره ماست





[ صفحه 60]





در اين جا، رخصت تيغ آختن نيست

كسي را، دست، بر كس، تاختن نيست



نه دام است اندر اين جانب، نه، صياد

شكار، آسوده است و طائر، آزاد



خوش آن استاد، كاين آب و گل آميخت

خوش آن بازارگان، كاين حله بفروخت



مرا زين حال، بس نام آوري هاست

به گردون بلندم، برتري هاست



بدو خنديد دل، آهسته، كاي دوست!

ز نيكان، خود پسنديدن، نه نيكوست



چنان راني سخن، زين توده ي گل

كه گويي فارغي، از كعبه ي دل



تو را چيزي برون از آب و گل نيست

مبارك كعبه اي مانند دل نيست



تو را گر ساخت، ابراهيم آذر

مرا بفراشت، دست حي داور



تو را گر آب و رنگ، از خاك و سنگ است

مرا از پرتو جان، آب و رنگ است



تو را گر گوهر و گنجينه دادند

مرا آرامگاه، از سينه دادند



تو را در عيدها بوسند درگاه

مرا باز است در، هرگاه و بي گاه





[ صفحه 61]





تو را گر بنده اي بنهاد بنياد

مرا معمار هستي، كرد آباد



تو را تاج ار، ز چين و كشمر، آرند

مرا تفسيري از هر دفتر، آرند



ز ديبا، گر تو را نقش و نگاري ست

مرا در هر رگ، از خون، جويباري ست



تو جسم تيره اي، ما، تابناكيم

تو از خاكي و، ما از جان پاكيم



تو را گر مروه اي هست و صفائي

مرا هم، هست تدبيري و رايي



در اين جا نيست شمعي، جز رخ دوست

و گر هست، انعكاس چهره ي اوست



تو را گر دوستدارند، اختر و ماه

مرا يارند عشق و، حسرت و، آه



تو را گر غرق، در پيرايه كردند

مرا با عقل و جان، همسايه كردند



در اين عزلتگه شوق، آشناهاست

در اين گم گشته كشتي، ناخداهاست



به ظاهر، ملك تن را، پادشاييم

به معني، خانه ي خاص خدائيم



در اي نجا رمز، عشق بازيست

جز اين يك نقش، هر نقشي، مجازيست





[ صفحه 62]





در اين گرداب، قربانهاست ما را

به خون آلوده، پيكان هاست ما را



تو، خون كشتگان دل، نديدي

از اين دريا، به جز ساحل نديدي



كسي كاو، كعبه ي دل، پاك دارد

كجا ز آلودگي ها، باك دارد؟!



چه محرابي ست از دل باصفاتر؟

چه قنديلي ست از جان، روشناتر؟



خوش آن كو جامه، از ديباي جان كرد

خوش آن مرغي، كزين شاخ، آشيان كرد



خوش آن كس كز سر صدق و، نيازي

كند در سجده گاه دل، نمازي



كسي بر مهمتران «پروين» مهي داشت

كه دل، چون كعبه، ز آلايش تهي داشت [3] .



مي پرسم: مقصود نمازگزاران فرازپايه از «پنج قبله» چيست؟

مي فرمايد: خلق را، پنج قبله است: عرش، كرسي، بيت المعمور، بيت المقدس و كعبه در مسجدالحرام. عرش، قبله ي حاملان است، كرسي، قبله ي كروبان است، بيت المعمور، قبله ي روحانيان است و بيت المقدس، قبله ي پيغمبران است و كعبه، قبله ي مؤمنان. عرش از نور است و كرسي از زر؛ بيت المعمور از ياقوت، بيت المقدس از مرمر و كعبه از سنگ. اين



[ صفحه 63]



تعبيرات، اشارت است كه اگر بنده ي مؤمن نتواند به عرش آيد و طواف كند، يا به كرسي شود و زيارت كند، يا به بيت المعمور رود و عبارت كند يا به بيت المقدس رسد و خدمت كند، باري تواند اندر شبانه روزي، پنج بار، بدين سنگ، روي آرد كه قبله ي مؤمنان است تا ثواب آن همه بيابد. [4] .

به عنوان آخرين سؤال در اين باب مي پرسم: قبله براي آنان، ياد آور چيست؟

مي فرمايد: يادآور آزمايشي بزرگ كه ابراهيم (ع) از آن سربلند و رو سپيد بيرون آمد، رنج هايي كه پيامبر عظيم الشأن اسلام در راه ترويج يكتا پرستي به جان خريد؛ فرخنده شبي كه بت هاي آرميده بر فراز بيت الهي با صورت به خاك مذلت در افتادند، مبارك سحري كه مولود كعبه، گام به دنيا نهاد، ارزشمند روزي كه با طلوع آخرين مهر پرفروغ آسمان تابناك امامت و ولايت، آغاز خواهد شد و بالاخره بهترين نمازها و برترين نمازگزاران كه وصفشان در لفظ نمي گنجد!

سپس مي فرمايد: نمازگزاران برتر براي آن كه نمازشان بهترين نمازها باشد، به حقيقت واجبات و اركان نماز نيز انديشيده اند.



[ صفحه 67]




پاورقي

[1] بقره/ 115.

[2] دو بيتي هاي باباطاهر/ 27.

[3] ديوان پروين اعتصامي / 190- 194.

[4] هزار و يك نكته درباره ي نماز / 43. (داستان هاي عرفاني / 105).


بازگشت