درباره ي نماز


شيخ مي فرمايد: «در ذهن خود چه تعريفي از نماز داري؟»

احساس مي كنم پاسخ دادن به اين پرسش، برخلاف ظاهر ساده اي كه دارد، كار چندان آساني نيست؛ حداقل براي من؛ با اين وجود، در حالي كه سعي مي كنم بر هيجان اضطراب گونه ام فائق آيم، با قدري تأمل مي گويم: «عبادت-عبادت مخصوص و واجب مسلمانان كه پنج بار در شبانه روز، بجا مي آورند. [1] »

- درست گفتي؛ اما منظورت از گنجاندن واژه ي «مسلمانان» در اين تعريف چيست؟

- منظور آن است كه اين عبادت، خاص اسلام و مسلمانان است و در بين پيروان ديگر اديان آسماني به چشم نمي خورد.

- آيا مي داني كه ديگر اديان آسماني، هر يك به نحوي از تحريف تحميل شده بر آنان رنج مي برند؟



[ صفحه 18]



- آري

- به چه دليل؟

- «تورات با وجود آن كه در بعضي از آيات و سطور خويش، خبر درگذشت و دفن آورنده ي خود (حضرت موسي) را بيان مي دارد [2] ، هنوز هم كتاب آسماني، خوانده مي شود! يا «انجيل» واحد با وجود آن كه به دست خيانت آلود عالمان متهتك، به چهار مصحف كاملاً متفاوت، تبديل شده و ضمن اعتقاد به اقانيم ثلاثه، گاه عيسي (ع) را فرزند، گاه آفريده ي مستقيم و گاه بنده ي خدا بر مي شمارد [3] ، داعيه دار فراز پايگي، تحريف نشدن و بر حق بودن است!

- خوب، پس با اين وجود، آيا مي توانيم تصور كنيم كه اديان ياد شده پيش از تحريف شدن، «نماز» را براي انسان ها به ارمغان آورده بودند؟

- بله، اما به شرط آن كه تصور ما، مبتني بر دليل محكم باشد.

- همين طور است و چه دليل و گواهي بهتر و محكم تر از قرآن كريم كه در آيات شريفه ي آن مي خوانيم: حضرت ابراهيم (ع) براي خود و ذريه اش توفيق برپاداشتن نماز را درخواست مي كند: «رب اجعلني مقيم الصلوة و من ذريتي.» [4] يا لقمان، فرزند را به اقامه ي آن فرا مي خواند: «يا بني اقم الصلوة.» [5] و آيات نوراني ديگري از اين دست؛ و اين در حالي است كه پيامبران بر شمرده شده در اين قبيل آيه ها، مانند ساير پيغمبران الهي (علي نبينا و آله و عليهم السلام) پيش از رسالت حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم)، رسول



[ صفحه 19]



و نبي بوده اند. علاوه بر اين، بسياري از عالمان فرهيخته و دلداده ي قرآن كريم و متون روايي نيز به حقايقي، اشاره كرده اند كه توجه به آن ها مي تواند ياريگر ما در اين بحث باشد؛ از جمله مطلبي كه صاحب «كشف الاسرار» نقل كرده است.»

- آن چگونه است؟

- آورده اند اول كسي كه نماز بامداد كرد، آدم (ع) بود، او نخستين همه ي گريندگان بود، آيين بيداري شب، آدم نهاد. نوحه گري از درد هجران و زاريدن به نيم شبان، سنتي است كه آدم نهاد؛ چون سحر، عاشق وار نفس بر زد و لشكر صبح، كمين برگشاد و بانگ، بر ظلمت شب زد، جبرئيل آمد به بشارت كه: «يا آدم! صبح آمد و صلح آمد، نور آمد و سرور آمد، روشنايي آمد و آشنايي آمد، برخيز اي آدم! و اندرين حال، دو ركعت نماز كن؛ يكي شكر گذشتن شبِ هجرت و فرقت را، يكي شكر دميدن صبح دولت و وصلت را [6] »

- پس با اين حساب بايد نماز را، عبادت مخصوص يكتاپرستان، از جمله مسلمانان بدانيم؟

- آري با اين توضيح كه نماز در سايه سار اسلام به عالي ترين درجه ي تكامل، خراميده و چونان شريعت شريف محمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) تغيير ناپذير است؛ ضمن آن كه حيوانات، نباتات، جمادات و كل كائنات نيز به تعبير كريمه ي «يسبح لله ما في السموات و ما في الارض [7] » تسبيح گوي حضرت حق (جل و علا) بوده، هر يك به گونه اي نماز مي گذارند:



[ صفحه 20]





به ذكرش هر چه بيني، در خروش است

دلي داند در اين معني، كه گوش است



نه بلبل، بر گلش، تسبيح خواني ست

كه هر خاري به تسبيحش زباني ست [8] .



ذرات جهان، ثناي حق مي گويند

تسبيح كنان، لقاي او مي جويند



ما، كوردلان، خامششان پنداريم

با ذكر فصيح، راه او مي پويند [9] .



در اين زمينه شيخ اجل، حكايتي بس شنيدني دارد.»

- آن چگونه است؟

- حضرتش آورده است: ياد دارم كه شبي در كارواني، همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشه اي خفته، شوريده اي كه در آن سفر، همراه ما بود، نعره اي برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس، آرام نيافت؛ چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت بلبلان را ديدم كه به نالش درآمده بودند از درخت و كبكان، از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه، انديشه كردم كه مروت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت، خفته.



دوش، مرغي به صبح، مي ناليد

عقل و صبرم ببرد و، طاقت و، هوش



يكي از دوستان مخلص را

مگر آواز من، رسيد به گوش



گفت باور نداشتيم كه تو را

بانگ مرغي، چنين كند مدهوش



گفتم: اين شرط آدميت نيست

مرغ، تسبيح گوي و من، خاموش [10] .



آري، جهان آفرينش، جمله تسبيح گوي خدا است، ضمن آن كه در حق انسان تسبيح گو نيز دعاي خير مي نمايند، چنان كه خلاق كائنات در حديثي «قدسي» مي فرمايد: «اي فرزند آدم! نماز نيم روز را، رها مكن كه براي



[ صفحه 21]



نمازگزاران هر آنچه آفتاب بر آن مي تابد، دعا مي كند [11] »

- با اين وصف آيا مي توان تعريف ياد شده را، كامل تر كرد؟

- آري.

- چگونه؟

- با مراجعه به محضر مبارك حضرات معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) كه ثقل كبيرند و مفسران واقعي ثقل اكبر؛ همان بزرگواراني كه از يك سو برترين نمازگزارانند و نمازشان نيز بهترين نماز است و از ديگر سو از اين فريضه به عنوان «آخرين سفارش پيامبران»، «زيبايي و زينت اسلام»، «ستون دين»، «مرام انبياء»، «اظهار فقر و تواضع در محضر قدس ربوبي»، «هديه ي مؤمن به خداي تعالي»، «قيمت و بهاي فردوس» «كليد بهشت»، «اصل و اساس دين»، «چراغ جان و دل مؤمن»، «سياه كننده ي چهره ي شيطان»، «سراي خلوص»، «چراغ ظلمات قيامت»، «معراج امت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم)»، «وسيله ي پاكي از تكبر»، «نورديده»، «پرچم شريعت»، «مهريه ي حورالعين»، «حصن حصين الهي»، «سلاح مؤمن» و... ياد فرموده اند [12] .

سپس مي فرمايد: «با توجه به مطالبي كه گفته شد، آيا مي تواني به جلوه هايي از اهميت نماز اشاره نمايي؟

- فكر كنم بتوانم، ان شاءالله

- بگو!

-اولاً نياز آدمي به نماز، آن قدر حائز اهميت است كه وجوب مؤانست



[ صفحه 22]



وي با آن، از زمان حضرت آدم (عليه السلام) به اين سو، مطرح بوده است؛ ثانياً انبيا و اوليا و مردان خدا، همواره توفيق نيكو برپاداشتن آن را خاضعانه از خداي تعالي مسألت كرده اند؛ ضمن آن كه اطرافيان خويش را نيز به اقامه ي آن سفارش فرموده اند؛ ثالثاً معصومين (عليهم السلام) هم عملاً آن را گرامي داشته اند و هم با عباراتي نوراني و بلند، فراز پايگي آن را يادآور شده اند.

- درست گفتي؛ ضمن آن كه بايد به چند جلوه ي ديگر نيز اشاره كرد. يكي آن كه اسلام در زماني كه مردمان، منشور مقدس يكتاپرستي را فراموش كرده و به آخرين درجه ي انحطاط و انحراف كشيده مي شدند، با دوباره افروختن چراغ توحيد، فريضه ي انسان ساز «نماز» را، احيا نمود و آن را به نيكوترين شكل آراست و جاودانه ساخت؛ ضمن آن كه ديرپايي آن را نيز يادآور شد؛ ديگر آن كه اهميت گوهر وجودي اين فريضه ي پر رمز و راز، تا آن جا است كه دين ستيزان و نظام هاي طاغوتي، هنگام دستبرد زدن به گنجينه ي اديان آسماني پيشين، آن را به سرقت برده اند؛ چه، به فراست دريافته بودند در جامعه اي كه سكه ي نماز در آن، رايج است، دكه ي حاكميت شيطاني آنان بي مشتري و متاع پستشان بي خريدار است، به تعبير بهتر، آنان مي دانستند كه نمازانديش بودن جامعه، با حاكميت مردان خدا توأم است؛ چه، به تعبير لطيف قرآن كريم: «الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوة» [13] .

آري، روشنايي چراغ هستي فروز نماز تا آن جا است كه دين ستيزان براي اطفاء نورانيت و فروغ آن، نقشه ها كشيده و تلاش ها كرده اند و اگر نبود مجاهده ي مبتني بر اراده ي الهي مؤمنان، اثري از آثار نماز و نمازگاه ها باقي



[ صفحه 23]



نمي ماند: «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله.» [14] .

- آيا جلوه هاي مبين اهميت نماز، منحصر به موارد بر شمرده شده است؟

- خير

- آيا همگان به آن ها واقفند؟

- خير، اگرچه آگاهي، نسبت به آن ها ضرورت دارد؛ حداقل نسبت به برخي از آنها.

- با اين وصف معرفت به نماز، هم، مراتبي دارد.

- آري، با اين توضيح كه همه مي توانند با استعانت از خدا و تلاش و مجاهده، به مراتب بالاتر نيز صعود كنند.

- آيا صعود به فرازمندترين مرتبه، آدمي را، ميسر است؟

- آري؛



رسد آدمي به جايي، كه به جز خدا، نبيند

بنگر كه تا چه حد است، مقام آدميت



- تجلي اعلاي آن را، در كجا مي توان مشاهده كرد؟

- در وجود ذي جود حضرات معصومين (عليهم السلام) چه؛



قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهري

قدر گل، بلبل بداند؛ قدر پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم)، علي (ع)



- از بين افراد عادي نيز آيا كسي مي تواند به مراتب بالايي از معرفت نسبت به نماز دست يابد؟



[ صفحه 24]



- با توكل و مجاهده آري؛ چنان كه آن زن مؤمنه در روزگار عيسي (ع) دست يافت.

- شرح حال او چگونه بوده است؟

- در روزگار عيسي بن مريم (ع) زني بود صالحه و عابده، چون وقت نماز، درآمدي، هركاري كه بودي بگذاشتي و به نماز و طاعت، مشغول شدي. روزي، نان همي پختي، مؤذن، بانگ كرد. نان پختن، رها كرد و به نماز مشغول گشت. چون در نماز ايستاد، شيطان در وي وسوسه كرد: تا تو از نماز فارغ شوي، نان همه سوخته شود.

زن به دل جواب داد: اگر همه ي نان سوزد، بهتر كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. ديگر بار شيطان، وسواس كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد. زن در دل، جواب داد: اگر خداي تعالي قضا كرده است كه من نماز كنم و پسر مرا به آتش دنيا بسوزاند، من به قضاي خداي تعالي راضي گشتم و از نماز به در نيايم كه الله تعالي فرزند را، نگاه دارد از آتش.

شوهر زن از در خانه آمد، زن را ديد در نماز، نان را در تنور به جاي خويش ديد ناسوخته، و فرزند را ديد در آتش، بازي همي كرد و يك تار موي وي به زيان نيامده بود و آتش بر وي بوستان گشته به قدرت خداي (عز و جل). چون زن از نماز، فارغ گشت، شوهر دست وي بگرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست. فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت و هيچ بريان ناشده؛ عجب ماند و شكر باري تعالي كرد و زن سجده ي شكر كرد خداي را (عز و جل).

شوهر، فرزند را برداشت و به نزديك عيسي (ع) برد و حال قصه با وي بگفت. عيسي (ع) گفت: «برو از اين زن بپرس تا چه معاملت كرده است و چه



[ صفحه 25]



سردارد از خداي؟ چه اگر اين كرامت، آن مردان بودي، او را وحي آمدي و جبرئيل، وحي آوردي او را.» شوهر، پيش زن آمد و از معاملت وي پرسيد. زن جواب داد: «كار آخرت، پيش داشتم و كار دنيا، باز پس داشتم و ديگر تا من عاقلم هرگز بي طهارت ننشينم الا در حال زنان، و ديگر اگر هزار كار در دست داشتم، چون بانگ نماز بشنيدم، همه ي كارها به جاي رها كردم و به خدا مشغول گشتم و ديگر هر كه با من خبا كرد و دشنام داد، كين و عداوت وي به دل نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداي خويش افكندم و قضاي خداي تعالي را، راضي شدم و فرمان خداي را تعظيم داشتم و به خلق وي رحمت كردم و سائل را هرگز بازنگرداندم؛ اگر اندك و اگر بسيار بودي بدادمي و ديگر نماز شب و نماز چاشت، رها نكردمي.» عيسي (ع) گفت: «اگر اين زن، مرد بودي، پيغامبر گشتي. [15] »

- سهل الوصول ترين راه درك اهميت نماز كدام است؟

- مطالعه ي زندگاني پر بركت حضرات معصومين (سلام الله عليهم اجمعين)

- ساده تر از آن؟

- توجه به آيه ي 56 سوره ي ذاريات كه مي فرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» و حديثي قدسي كه خداي تعالي در آن فرمود «اي فرزند آدم! من شما را نيافريدم كه [كمبود و] قلتي را [با آفرينش شما] افزايش دهم و وحشت [و تنهايي] را به اُنس [و الفت] بدل كنم؛ از امري عاجز و ناتوان نشدم تا با آفرينش شما بر انجام آن، ياري، طلب نمايم، و به خاطر به دست آوردن منفعت و دور كردن ضر [نيز] شما را خلق نكردم،



[ صفحه 26]



[بلكه هدف] از آفرينش شما اين بوده كه بسيار مرا عبادت و فراوان مرا شكرگذاري، و صبح و شام مرا تسبيح نماييد. [16] »

- چرا درك اهميت نماز، ضروري است؟

- چون لازمه ي تحصيل شناخت نسبت به يك موضوع، ابتدا درك ميزان اهميت آن است.

- بدين ترتيب، درك اهميت نماز، پيش درآمد آن است.

- آري، همين طور است؛ چه امام محمد باقر (عليه السلام) فرمود: «كسي كه نماز را نشناسد، حق ما را انكار نموده است. [17] »

- اين ضرورت از بابت چيست؟

- از آن بابت است كه آدمي را با روح و فلسفه ي آسماني نماز آشنا مي سازد و او را از بقا بر رويكرد تقليدي صرف، به ركن ركين دين، باز مي دارد؛ چه كم نيستند افرادي كه از مرحله ي تقليد (مرحله ي آموختن نماز در كودكي) به مرحله ي تدقيق و تفكر، صعود ننموده و از زينت اسلام، بهره اي نبرده اند؛ آري «ان العمل الدائم القليل علي اليقين افضل عندالله من العمل الكثير علي غير اليقين» [18] .

- آيا معرفت نسبت به نماز مي تواند معرفت نسبت به خداي تعالي را به دنبال داشته باشد؟

- اگر معرفت نظري و عملي فرد، نسبت به نماز، به شكلي ارتقا يابد كه باعث شود به خودشناسي برسد، آنگاه او را خداشناسي نيز ميسر



[ صفحه 27]



مي گردد؛ چه معصوم (ع) فرمود: «من عرف نفسه عرف ربه [19] »

- چه ارتباطي بين معرفت نسبت به نماز، خودشناسي و خداشناسي وجود دارد؟

- هنگامي مي توانيم بگوييم فردي به خود شناسي واقعي دست يافته كه او به وجود رابطه ي خالق و مخلوقي ما بين الله و ما سوي الله- از جمله خود- ايمان و يقين قلبي داشته باشد و بازتاب و نمود عملي آن را نيز در خويش به عينه بيابد، البته مشخصه ي اين امر- كه عين خداشناسي است- نيز شناخت و دلدادگي آگاهانه نسبت به «عالي ترين نوع تذلل و كرنش در برابر خداوند» كه همانا نماز است، مي باشد. در اين زمينه ذكر گفتگوي آن صديق وحي با خداي تعالي، خالي از لطف نيست.

- آن چگونه است؟

- خداوند به يكي از صديقين، وحي فرمود كه من در ميان بندگانم كساني را دارم كه مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم. آنها مشتاق من هستند و من نيز مشتاق آنها. مرا همواره ياد مي كنند، من نيز به ياد آنها هستم. در تمام كارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آن ها است.

آن صديق گفت: معبود من! نشانه ي آن ها كه مورد عنايت تو هستند، چيست؟ فرمود: آنها كساني هستند كه در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاريكي همه جا گسترده شود و در دل شب با من به راز و نياز بايستند. صورت هاشان را از روي خضوع روي خاك بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمت هايي كه به آنها داده ام، مرا خالصانه



[ صفحه 28]



سپاس مي گويند تا سحر با ضجه و استغاثه در قيام و ركوع و سجودند. و به خاطر عشقي كه به من دارند، خودشان را در رنج و سختي مي اندازند. اولين چيزي كه به آن ها مي دهم اين است كه از نور خود به دل هايشان مي تابانم تا به واسطه ي آن نسبت به من معرفت يابند [20] .

- حقيقت نماز چيست؟

- آن كه آدمي به شيوه ي آزادگان، خدا را عبادت كند.

- مگر آنان حضرتش را چگونه مي ستايند؟

- پادشاه عالم را، بندگاني اند كه دنيا و زينت دنيا و خلق، رها كرده اند و سراي آخرت و بهشت به مطيعان گذاشته و ايشان با خداوند، قرار گرفته، گويند ما را خود، اين نه بس كه رقم عبوديت از درگاه ربوبيت، بر جان ما كشيده اند كه ما چيزي ديگر طلبيم. [21] آنان پروردگار را با معرفت و اخلاص عبادت ميكنند و نظري ندارند جز آن كه حضرتش را شايسته ي ستايش و بندگي مي دانند؛ چنان كه در روايت آمده است: «مردمي، خدا را به اميد بخشش پرستيدند؛ اين پرستش بازرگانان است و گروهي او را از روي ترس، عبادت كردند و اين عبادت بردگان است و گروهي وي را براي سپاس پرستيدند و اين پرستش آزادگان است. [22] »

- از اين رو است كه مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايد: «فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك [23] ؟»

- آري؛



[ صفحه 29]





مردان خدا، پرده ي پندار دريدند

يعني همه جا غير خدا، هيچ نديدند [24] .



- چگونه مي توان به اين حقيقت، دست يافت؟

- با سپردن خانه به صاحبخانه؛ كه فرمود: و بدان كه خداي تعالي در ظاهر، كعبه بنا كرده كه او از سنگ و گل است و در باطن، كعبه اي ساخته كه از جان و دل است. آن كعبه، ساخته ي ابراهيم خليل است و اين كعبه نظرگاه رب جليل است. آن كعبه، منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه، نظرگاه خداوند رحمان است. آن كعبه ي حجاز است و اين كعبه ي راز است؛ آن جا چاه زمزم است و اين جا آه دمادم؛ آنجا مروه و عرفات است و اين جا محل نور ذات. حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم)؛ آن كعبه را از بتان پاك كرد؛ تو اين كعبه را از اصنام هوا و هوس، پاك گردان. [25] .

- منظورتان خانه ي دل است؟

- آري، آن حريم كبريايي كه گاه به كلي كاشانه ي اغيار مي شود و يا خداي تعالي از آن، رخت بر مي بندد؛ آن سان كه مردان خدا ناچار مي شوند به قصد انذار خفتگان، فرياد برآورند كه:



پس اگر، در دل، نداري ياد دوست

مرده باشد، سينه ات،كي جاي اوست؟



مرده را از خانه، بيرون مي برند

كي درون سينه اش، مي پرورند؟



گرنَه با خود، مرده داري، اي پسر!

پس چرا گنديده اي، پا، تا به سَر [26] .



- چسان مي توان دل را، مهبط شعاع تابناك انوار ياد حضرت حق (جل و علا) ساخت؟

- با شركت جستن در جهاد اكبر و در بند كشيدن هواي نفس.



[ صفحه 30]



- لازمه ي آن چيست؟

- انديشيدن به مرگ، مجاهده و استعانت از خداي (عز و جل) كه در حديثي قدسي فرمود: «اي فرزند آدم! چقدر خدا خدا مي گويي و در دلت غير خدا، جاي گرفته است؟! زبانت از خدا ياد مي كند، ولي از غير او بيم داري و به غير او اميد بسته اي؟! اگر خدا را آن چنان كه سزاوار است شناخته بودي، غير خدا براي تو اهميت نداشت.» [27] .

- در اين ميان، نماز چه نقشي دارد؟

- از منظر قرآن كريم، ذكر خدا- كه مصداق اعلاي آن نماز است- آرامش قلب ها را موجب مي شود. آن جا كه ندا بر مي دارد. «الا بذكرالله تطمئن القلوب [28] » در عين حال كه نفوس پاك و مطمئن به حضرت دوست، عرضه داشته اند:



گل را، اثر روي تو، گلپوش كند

جان را، سخن خوب تو، مدهوش كند



آتش، كه شراب وصل تو، نوش كند

از شوق تو، سوختن، فراموش كند [29] .



- لازمه ي درك صفاي عبادت چيست؟

- چهار چيز: اول معرفت خداي؛ دوم، معرفت نفس؛ سوم، معرفت موت؛ و چهارم، معرفت ما بعد الموت. هر كه خداي را بشناخت به حق او، قيام كرد به صدق و اخلاص و صفا و عبوديت؛ و هر كه نفس را بشناخت، به شريعت و حقيقت، روي به مخالفت او نهاد و مخالفت او، طاعت است مدام؛ و هر



[ صفحه 31]



كه موت را بشناخت، شايستگي و آمدن آن را مستعد شد؛ و هر كه بعد الموت بشناخت، از وعد و وعيد، در خوف و رجا بماند.» [30] .

«فلا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون.» [31] .

- بهتر از نماز چيست؟

- جان نماز.

- مگر نماز را، جسمي است و جاني؟

- آري؛ اما نه همه ي نمازها؛ چه نماز گروهي، فاقد جان است و ناتوان از صعود؛ در حالي كه نماز ديگر بهره مند از روان است و ايمن او ركود.

- مثل اين دو مثل چيست؟

- مثل كبوتري كه براي پريدن به دو شهپر، نياز دارد كه بود يكي، نبود ديگري را جبران نمي سازد.

- مراد از جان نماز چيست؟

- جان نماز، ياد خدا و راز و نياز با حق و ادراك حضور و تكلم با او است؛ چنان كه اذكار نماز- اياك نعبد و اياك نستعين- حاكي از مقام حضور است و چنان كه حق فرمود: نماز را به پاي دار، براي ياد من [32] و نيز فرمود: هر آينه ياد خدا از همه برتر است [33] و [34] .

- جسم بي جان نماز، مايه ي چيست؟

- شرمساري مصلي؛



اگر نه روي دل، اندر برابرت دارم

من اين نماز، حساب نماز، نشمارم





[ صفحه 32]





مرا غرض ز نماز، آن بود كه پنهاني

حديث درد فراق، با تو بگذارم



و گرنه اين چه نمازي بود، كه من، بي تو

نشسته روي به محراب و، دل به بازارم؟



از اين نماز ريايي، چنان خجل شده ام

كه در برابر رويت، نظر نمي آرم [35] .



يكي گفت اين جا چيزي فراموش كرده ام. خداوندگار فرمود: در عالم يك چيز است كه آن فراموش كردني نيست، اگر جمله چيزها را فراموش كني و آن را فراموش نكني، باك نيست و اگر جمله را به جاي آري و يادداري و فراموش نكني و آن را فراموش كني هيچ نكرده باشي. [36] .

- جسم نماز چيست؟

- همان حركات و اذكار مخصوص است كه خوب بودن آن از جمله ي ضروريّات جان نماز است.

- عالي ترين نُمود همگرايي و تعالي جسم و جان نماز را، در كجا مي توان به نظاره نشست؟

- در نماز برترين نمازگزاران؛ همان كه: «با ركوع، پشت هاي خود را خمانيده اند و با سجود، پيشانيها و پنجه ها و زانوها و كناره هاي پا را، بر زمين گسترانيده اند.» [37] .

- آيا نماز ما هم مي تواند در زمره ي بهترين نمازها جاي گيرد؟

- ان شاءالله آري؛ لكن به شرط برخورداري از ويژگي هايي كه بهترين نمازها دارند و صد البتّه فراوانند.

- آيا خصايص فوق، بر شمردني هستند؟

- برخي از آن ها آري، امّا پيش از خاطر نشان ساختن شان، بايد بداني بهترين نمازها، بهترين مقدمات را، هم دارند



[ صفحه 32]




پاورقي

[1] فرهنگ عميد / نماز.

[2] رجوع شود به تورات، سفر تثنيه، باب سي و چهارم.

[3] رجوع شود به انجيل متي، باب اول.

[4] ابراهيم / 40.

[5] لقمان / 17.

[6] كشف الاسرار وعدةالابرار، ج 1، ص 653 و 654.

[7] جمعه / 1.

[8] كليات سعدي / 121.

[9] ديوان امام / 211.

[10] كليات سعدي / 120.

[11] يابن آدم / 75.

[12] به متون روايي و احاديث مراجعه شود.

[13] حج / 41.

[14] حج / 40.

[15] عرفان اسلامي، ج 1، ص 333.

[16] بحار الانوار، ج82، ص 199.

[17] يا بن آدم / 61.

[18] عمل پيوسته ي اندك و همراه با يقين نزد خدا، افضل است از عمل بسيار و بدون يقين، امام صادق(ع)، اصول كافي، ج 3، الايمان و الكفر، باب فضل اليقين.

[19] بحار الانوار.

[20] بهترين پناهگاه / 147- 148؛ به نقل از رساله ي لقاء اللَّه ص 133- 134.

[21] تذكرةالاولياء / 622.

[22] نهج البلاغه، حكمت شماره ي 237.

[23] دعاي كميل.

[24] فروغي بسطامي.

[25] مناجاتنامه ي خواجه عبداللَّه انصاري.

[26] مثنوي طاقديس.

[27] يابن آدم / 43.

[28] رعد / 2.

[29] كشف الاسرار و عدة الابرار.

[30] تذكرة الاولياء / 636.

[31] اعراف / 99.

[32] طه / 14.

[33] عنكبوت / 45.

[34] فيه ما فيه / 111.

[35] مولوي جلال الدين محمد بلخي.

[36] گزيده ي فيه ما فيه / 9.

[37] نهج البلاغه، خطبه ي 193.


بازگشت