بي خاصيت بودن گفتار بي كردار


مثل كسي كه به زبان اعوذ بالله مي گويد و در عين حال گناهان را كه سبب هلاكت اوست مرتكب مي گردد، مثل كسي است كه شيري درنده را مي بيند كه مي خواهد او را بدرد، هنگامي كه صولتش را ديد بگويد از دست اين شير به قلعه ي محكمي كه نزديك است پناه مي برم و به همين گفتار اكتفا نمايد و از جايش برنخيزد و به سوي آن قلعه نرود، شير او را پاره مي كند و گفتارش او را نفعي نمي رساند؛ پس مخالفت عملي با شيطان لازم است نه به زبان تنها.



تا زهر بد زبانت كوته نيست

يك اعوذت اعوذ بالله نيست



بلكه آن نزد صاحب عرفان

نيست الا اعوذ بالشيطان



گاه گويي اعوذ و گه لا حول

ليك فعلت بود مكذب قول



سوي خويشت دو اسبه مي راند

بر زبانت اعوذ مي خواند



طرفه حالي كه دزد بيگانه

شده همراه صاحب خانه



مي كند همچو او فغان و نفير

در به در، كو به كو كه دزد بگير




بازگشت