معناي ديگر براي قلب
«قلب» در لغت معناي ديگري هم دارد كه از «دگرگوني» گرفته مي شود؛ چون متقلب است ميان عقل و طبع؛ يعني گاهي دل آدمي مطيع عقل مي شود و گاهي مطيع نفس و طبع تا بالأخره يكي غالب شود. در صورتي كه غلبه با عقل شد و حاكم در مملكت انساني گرديد، انسان سعيد مي شود و از ملائكه برتر خواهد بود. و اگر طبع غالب شد، از جهات مختلف مورد نظر قرار مي گيرد. در صورتي كه از جهت شهوت غالب شود، در زمره ي بهائم خواهد شد بلكه پست تر. [1] و اگر از جهت خشم، طبع بر او غالب شده در زمره ي درندگان خواهد بود. و اگر از حيث مكر و حيله و خدعه و نيرنگ چيره گرديد، در صف شياطين است و ظهور اين حالات پس از جدايي روح از اين بدن است مخصوصا در قيامت كه به صورتهاي
[ صفحه 62]
باطني محشور مي شوند و از آن روز در قرآن، چنين تعبير مي فرمايد:
«روزي كه نهانها آشكار مي گردد». [2] .
همه افعال و اقوال مدخر
هويدا گردد اندر روز محشر
چو عريان گردي از پيراهن تن
شود عيب و هنر يكباره روشن
تنت باشد وليكن بي كدورت
كه بنمايد از او چون آب و صورت
همه پيدا شود آن جا ضمائر
فرو خوان آيه ي تبلي السرائر
دگر باره به وفق عالم خاص
شود اخلاق تو اجسام و اشخاص
همه اخلاق تو در عالم جان
گهي انوار گردد گاه نيران [3] .
و شرح بيشتر در اين زمينه، بيرون از وضع اين مجموعه است.
پس معلوم شد كه مراد از «قلب»، نفس ناطقه ي انساني است و مراد از حضور آن در نماز، اين است كه تنها به آنچه سرگرم است توجه داشته باشد، از اقوال و افعال، نه غير آنها و انديشه اش را از غير آنچه در آن است، خالي گرداند.
[ صفحه 63]
پاورقي
[1] (... أولئك كالأنعام بل هم أضل...) اعراف: 179.
[2] (يوم تبلي السرآئر) طارق: 9.
[3] شيخ محمود شبستري / گلشن راز.