جانماز قلب ها را غرق ايمان كرد و رفت


سميه كاظمي



آسماني خسته را مهتاب باران كرد و رفت

جاده دلواپسي ها را چراغان كرد و رفت



با غزل هاي سپيدش، با ندايي سبز سبز

چشم هاي كافر شب را مسلمان كرد و رفت



او كه زخم كهنه غم سينه اش را مي شكافت

اشك ها را در نگاه خويش پنهان كرد و رفت



خشكسالي بود و از هر ابر آتش مي چكيد

لحظه ها را مملو از احساس باران كرد و رفت



يك سبد خورشيد را به چشم هامان هديه داد

جانماز قلب ها را غرق ايمان كرد و رفت




بازگشت