حضرت امام موسي بن جعفر


گويند از جلمه جلوه هاي طاعت حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام اين بود كه اول شب وارد مسجدالنبي مي شد و يك سجده مي كرد و در حال سجده زمزمه اي داشت كه حكايت از اخلاص و ترس او مي نمود؛ «عظم الذنب عندي، فليحسن العفو من عندك، يا أهل التقوي و يا أهل المغفرة»؛ گناه من بزرگ است اما عفو و بخشش تو نيكو، اي اهل تقوا و آمرزش! امام عليه السلام اين كلمات را با حال زاري و شكستگي و گريه تكرار مي كرد تا وقتي كه صبح مي شد [1] و درباره آن حضرت وارد شده كه نوافل شب را مي خواند و تا هنگام اذان



[ صفحه 136]



صبح، مشغول نمازهاي مستحبي بود. [2] .

شخصي درباره نيايش آن حضرت نقل مي كند كه آن امام در آخرين ركعت از نماز شب خود با معبودش چنين نيايش مي كرد: «خدايا تو خود در كتابت فرموده اي: اهل بهشت چنان بودند كه اندكي از شب را خوابيده و سحرگاهان به استغفار بر مي خاستند. به خدا سوگند، كه خواب من طولاني و شب زنده داري من كم است. اكنون اين سحر است و من به طلب بخشش از گناهانم برخاسته ام؛ بخشش كسي كه نه مالك سود و زيان خود است و نه اختيار مرگ و زندگي و نشورش را دارد.» [3] .

كمال الدين محمد بن طلحه شافعي در حق او گفته: «اوست امام كبير القدر عظيم الشأن كثيرالتهجد، مجد در اجتهاد، مشهور به عبادات، مواظب بر طاعات، مشهور به كرامات، شب را به روز مي آورد به سجده و قيام و روز را به آخر مي رساند به تصدق و صيام». در منتهي الامال آمده كه «حضرت امام موسي عليه السلام عابدترين اهل زمان خود و افقه و از همه سخي تر و گرامي تر بود و روايت شده كه شب ها براي نوافل شب برمي خاست و پيوسته نماز مي گذاشت تا نماز صبح. نيز آمده «... و چندان گريه مي كرد از خوف خدا كه محاسنش از اشك چشمش تر مي شد...». [4] .

در خبري از مأمون نقل شده در ورود حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بر هارون الرشيد، مأمون گفته: «اذا دخل شيخ مسخد قد أنهكته العبادة كأنه شن بال قد كلم السجود وجهه و انفه»؛ يعني وارد شد بر پدرم پيرمردي كه صورتش از بيداري شب و عبادت زرد و ورم دار شده بود و عبادت او را رنجور و لاغر كرده بود، به حدي كه مانند مشك پوسيده شده بود و كثرت سجده صورت و بيني او را مجروح كرده بود...». [5] .



[ صفحه 137]




پاورقي

[1] كنزاللغة ص 766 - وفيات الاعيان ج 4 ص 293.

[2] بحارالانوار ج 48 ص 107.

[3] علل الشرايع ج 2 ص 53.

[4] منتهي الامال ج 2 صص 339 و 340.

[5] منتهي الامال ج 2 ص 341.


بازگشت