حضرت امام سجاد


يوسف بن اسباط مي گويد: «پدرم مرا حديث كرد كه وارد مسجد كوفه شدم، ديدم جواني سر به سجده نهاده و در مناجات با پروردگار مي گويد: صورتم كه به خاك ماليد شده براي خالقم سجده مي كند كه حق اوست. نزديك وي رفتم، ديدم علي بن الحسين عليه السلام است. پس از آن كه سپيده صبح دميد، با عجله به سوي او رفتم و گفتم: اي پسر رسول خدا! با اين همه فضايل و برتري هايي كه خدا به تو داده است چرا اين گونه خود را آزار مي دهي؟!

حضرت از شنيدن سخن من اشكش ريخت و سپس فرمود: از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده است كه تمام چشم ها در روز قيامت گريان خواهند بود مگر چهار چشم؛ چشمي كه از ترس خدا گريسته باشد، چشمي كه در راه خدا از بين رفته باشد، چشمي كه از حرام هاي خدا فرو بسته شده باشد و چشمي كه شب بيدار و در سجده باشد، خداوند با اين چشم بر ملائكه مباهات مي كند و مي گويد: به بنده من بنگريد كه روحش نزد من و



[ صفحه 131]



جسدش در اطاعت من است. پهلو از بستر تهي كرده است و از بيم عذاب و عشق به رحمت مرا مي خواند. شما گواه باشيد كه من او را آمرزيدم.» [1] .

و گويند: روزي فرزندش امام باقر عليه السلام بر او وارد شد، وقتي ديد پدرش از كثرت عبادت، حالتي به خود گرفته است كه هيچ كس به آن نمي رسد رنگش از بيدار خوابي زرد شده و چشمانش از گريه به هم خورده است و پيشاني اش بر اثر سجده زخم و دماغش مجروح شده و ساق هايش از ايستادن در نماز ورم كرده است؛ با مشاهده اين وضع نتوانست خودداري كند و از ترحم بر حال آن حضرت بغض در گلويش افتاد. پس از لحظه اي پدرش متوجه ايشان شد و فرمود: پسرم بعضي از صفحاتي را كه عبادت هاي جدم علي بن ابيطالب عليه السلام در آن نوشته شده است را به من بده. سپس آن را گرفت و اندكي از آن را خواند و با حسرت فراوان آن را كنار گذاشت و فرمود: چه كسي مي تواند عبادت علي عليه السلام را انجام دهد و شروع كرد به خواندن اين جمله «مالك يوم الدين»، آن قدر آن را تكرار كرد كه نزديك بود از دنيا برود.» [2] .

در آخر نماز وتر كه ايستاده بود مي گفت: «پروردگارا! بد كردم و به نفس خود ستم كردم و چه بد كردم! اين است كه دست هاي گنهكار من، آماده مجازات در برابر اعمال سوئي كه انجام داده ام». آنگاه دست هايش را جلوي رويش مي گشود و مي گفت: «اين گردن كج من است كه در مقابل آنچه انجام داده ام براي تو خضوع مي كند.» سپس سرش را پايين مي انداخت و مي گفت: «اينك جلو رويت ايستاده ام. هر مجازاتي كه مي خواهي، درباره من انجام ده تا حدي كه از من راضي شوي و پوزش مرا بپذيري، خدايا ديگر به گناه برنمي گردم، برنمي گردم».



[ صفحه 132]



استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) نقل مي كند كه طاووس يماني مي گويد:

«حضرت علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف مي كرد و به عبادت مشغول بود.

چون خلوت شد و كسي را نديد به آسمان نگريست و گفت: «خدايا ستارگان در افق ناپديد شدند و چشمان مردم به خواب رفت حال آنكه درهاي تو بر روي درخواست كنندگان گشوده است». طاووس جمله هاي زيادي در اين زمينه از مناجات هاي خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مي كند و مي گويد: امام چند بار در خلال مناجات خويش گريست. سپس به خاك افتاد و بر زمين سجده كرد. من نزديك رفتم و سرش را بر زانو نهاده و گريستم. اشك هاي من سرازير شد و قطرات آن بر چهره اش چكيد. برخاست و نشست و گفت: كيست كه مرا از ياد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض كردم: من طاووس هستم اي پسر پيامبر! اين زاري و بي تابي چيست؟ ما مي بايد چنين كنيم كه گنهكار و جفا پيشه ايم. پدر تو حسين بن علي عليه السلام و مادر تو فاطمه زهرا عليهاالسلام و جد تو رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است؛ يعني شما چرا با اين نسب شريف و پيوند عالي در وحشت و هراس هستيد؟ به من نگريست و فرمود: اي طاووس! سخن نسب را كنار بگذار. خدا بهشت را براي كسي آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد، هر چند غلامي سياه چهره باشد و آتش را آفريده است براي كسي كه نافرماني كند و لو آقازاده اي از قريش باشد. مگر نشنيده اي سخن خداي تعالي را «فاذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون» وقتي كه در صور دميده شد، نسب ها منتفي است و از آن پرسش نمي كنند. به خدا قسم، فردا تو را سود نمي دهد مگر عمل صالح كه امروز پيش مي فرستي». [3] .



[ صفحه 133]



هم چنين آن استاد بزرگوار در كتاب «سيري در سيره ائمه اطهار» درباره اين امام همام آورده است: «انسان وقتي علي بن الحسين عليه السلام را مي بيند، آن خوفي كه از خدا دارد، آن نمازهايي كه واقعا نيايش بود و واقعا به قول «الكسيس كارل» پرواز روح به سوي خدا بود. نمازي كه او مي خواند اين طور نبود كه پيكرش رو به كعبه بايستد و روحش جاي ديگري بازي كند. اصلا روحش كانه از اين كالبد مي رفت، آري، انسان وقتي علي بن الحسين عليه السلام را مي بيند با خود مي گويد: اين اسلام چيست؟ اين چه روحي است؟

وقتي انسان علي بن الحسين عليه السلام را مي بيند كانه پيغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب يا در كوه حرا مي بيند. يك شب امام مشغول همان نيايش و دعايي بود كه خودش اهل آن دعا بود و يكي از بچه هاي امام، از جايي افتاد و استخوانش شكست كه احتياج به شكسته بندي پيدا شد. اهل خانه نيامدند متعرض عبادت امام بشوند. رفتند و شكسته بند آوردند و دست كودك را بستند، در حالي كه او از درد فرياد مي كشيد. بچه راحت شد و قضيه گذشت. هنگام صبح امام ديد دست فرزندش را بسته اند. فرمود: چرا چنين است؟ عرض كردند: جريان اين طور بود. كي؟ ديشب در فلان وقت كه شما مشغول عبادت بوديد. معلوم شد كه آنچنان امام در حال جذبه به سر مي برده است و آن چنان اين روح به سوي خدا پرواز كرده بود كه هيچ يك از آن صداها اصلا به گوش امام نرسيده بود.» [4] .

در منتهي الآمال از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت علي بن الحسين عليه السلام در شبانه روزي هزار ركعت نماز مي گزارد و چون به نماز مي ايستاد رنگ به رنگ مي گرديد و ايستادنش در نماز، ايستادن بنده ذليل بود كه نزد پادشاه



[ صفحه 134]



جليلي ايستاده باشد و اعضاي او از خوف الهي لرزان بود و چنان نماز مي كرد كه گويا نماز وداع است و ديگر نماز نخواهد كرد. چون از تغير احوال آن جناب سؤال مي نمودند. چنين مي فرمود: كسي كه نزد خداوند عظيمي ايستاد سزاوار است كه خائف باشد.» [5] .

هم چنين در منتهي الآمال «از كتاب «حديقة الشيعه» نقل شده كه «طاووس يماني» گفت: «نصف شبي داخل حجر اسماعيل شدم. ديدم كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام در سجده است و كلامي را تكرار مي كند. چون گوش كردم اين دعا بود: «الهي عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك» و بعد از آن هر گونه بلاء و المي و مرضي كه مرا پيش آمد چون نماز كردم و سر به سجده نهادم و اين كلمات را گفتم مرا خلاصي و فرجي روي داد. و «فناء» در لغت به معني «فضاي در خانه» است؛ يعني بنده تو و مسكين تو و محتاج تو بر درگاه تو منتظر رحمت تو است و چشم عفو و احسان از تو دارد و هر كس اين كلمات را از روي اخلاص بگويد البته اثر مي كند و هر حاجت كه دارد بر مي آيد». [6] .


پاورقي

[1] كشف الغمه ج 2 ص 311.

[2] الكافي در حاشيه مرآة العقول ج 2 ص 530.

[3] عدل الهي ص 333.

[4] سيري در سيره ي ائمه اطهار ص 111.

[5] منتهي الآمال ج 2 ص 44.

[6] منتهي الآمال ج 2 ص 46.


بازگشت