حضرت امام علي


از اميرالمؤمنين علي عليه السلام منقول است كه فرمود: شب زنده داري، شعار پرهيزگاران و روش مشتاقان است. در مورد خويش فرمود: من از كساني هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتي نمي ترسند، از كساني كه سيماي شان سيماي صديقان و سخنان شان سخنان نيكان است، شب زنده دارانند و روشني بخش نور، به دامن قرآن تمسك جسته اند و سنت هاي خدا و رسولش را احياء مي كنند، نه تكبر مي ورزند و نه علو و برتري پيشه مي سازند، نه خيانت مي كنند، نه فساد به راه مي اندازند، دل ها و قلب هاي شان در بهشت و بدن و پيكرهاي شان در انجام وظيفه و عمل مي باشد.

در مناجات منظوم خود خطاب به دلدار سرمدش عرضه مي دارد: «الهي حليف الحب في الليل ساهر، يناجي و يدعوا و المغفل يهجع»؛ يعني خدايا، عاشقان همگام در شب بيدارند، با تو راز و نياز مي كنند و ترا مي خوانند؛ اما بي خبران در خواب غفلت فرو رفته اند. [1] به همين دليل است كه وقتي جماعتي پيرو آن حضرت در حركت بودند خطاب به ايشان پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: يا اميرالمؤمنين! ما شيعيان شماييم. فرمود: پس چرا نشان شيعه را در شما نمي بينم؟ گفتند: يا اميرالمؤمنين! نشانه هاي شيعه چيست؟ فرمود: شيعيان من چهره هاشان از بسياري عبادت و شب زنده داري زرد است و اندام شان از روزه داري لاغر، پيوسته ذكر حق را بر لب دارند و لبان شان از بسياري ذكر خشكيده است و بر صورت شان گرد ترس خدا نشسته است. [2] .



[ صفحه 125]



علي عليه السلام در بندگي الحاح و زاري بسيار داشت و گاهي محاسن به دست گرفته، چون مار گزيده اي به خود مي پيچيد و چون غم رسيده اي اشك مي ريخت. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي گويد: «علي عليه السلام از هر كس عبادت و بندگيش بيش تر بود. او غالب روزها روزه و شب ها به نماز اشتغال داشت. او بود كه با تهجد و نوافل و ادعيه و اذكار، مستحبات نماز را به مردم مي آموخت. اگر علي عليه السلام نبود كسي نمي دانست و نمي توانست چنين رهبري عالم و عامل باشد. به علاوه كه علي عليه السلام با خلوص نيت و كمال ايمان و تقوي به عبادت مي پرداخت و حتي جنگ هم مانع از عبادت او نبود.»

علي عليه السلام در اواخر شب قدري استراحت مي كرد و آنگاه برمي خاست، نگاهي به آسمان مي كرد و پنج آيه از سوره ي آل عمران را تلاوت مي نمود و به نماز مشغول مي شد. آنها كه در نخلستان ها خواب بودند، يك يك را بيدار مي كرد و سپس به مسجد مي رفت. اهل مسجد را بيدار مي كرد و در نماز سر به سجده مي گذاشت. آن قدر گريه مي كرد كه خشت زير سرش گل مي شد و از خوف خدا مي گريست و در همين حال بود كه پيكان از پايش كشيدند و قسم خورد كه نفهميدم. آن قدر از خود منصرف و به خدا متوجه بود.

ابن ابي الحديد معتزلي درباره عبادت علي عليه السلام در جاي ديگر آورده است: «او عابدترين بود و نماز و روزه اش از تمام مردم بيش تر بود و مردم نماز شب و توجه به اوراد و اذكار الهي و نمازهاي مستحبي را از حضرت آموختند. او بزرگ مردي است كه آن قدر شيفته ي نماز و عبادت بود كه در سخت ترين شب جنگ صفين (ليلةالهرير) جانماز خود را ميان دو صف لشكر پهن كرد و در حالي كه تيرها مانند باران در جلو رويش فرو مي ريخت و از چپ و راست مي گذشت به نماز ايستاد و هراسي به دل راه نداد و تا فرجام نيايش تكان نخورد. او آن قدر سجده كرد كه پيشاني اش به واسطه ي سجده هاي طولاني پينه بسته بود و اگر در دعاها و مناجات هاي آن حضرت تأمل نمايي و از نكات برجسته و



[ صفحه 126]



لطايف آن كه خدا را با عظمت و جلال بي مانندي ياد كرده است، آگاه شوي و از خضوع و خشوع و تسليم و انقياد وي در پيشگاه با عزت و پر مهابت ذات احدي واقف گردي ميزان اخلاص آن حضرت را خواهي شناخت و خواهي دانست كه آن سخنان آتشين و كلمات دلنشين از چه دلي برخاسته و بر كدام زبان جاري گشته است». [3] .

در منتهي الآمال درباره علي عليه السلام آمده است: «... آن حضرت اعبد مردم و سيد عابدين و مصباح متهجدين بود. نمازش از همه كس بيش تر و روزه اش فزون تر بود. بندگان خدا از آن جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند و شمع يقين را در راه دين از مشعل او افروختند، پيشاني نورانيش از كثرت سجود پينه كرده بود و محافظت آن بزرگوار بر اداي نوافل به حدي بود كه نقل شده در ليلةالهرير در جنگ صفين بين الصفين نطعي برايش گسترده بودند و بر آن نماز مي كرد و تير از چپ و راست او مي گذشت و بر زمين مي آمد و ابدا آن حضرت را در ساحت وجودش تزلزلي نبود و به نماز خود مشغول بود. وقتي تيري به پاي مباركش فرو رفته بود خواستند آن را بيرون آورند به طريقي كه درد بر آن جناب اثر نكند. صبر كردند تا مشغول نماز شد. آنگاه بيرون آوردند. چه، آن وقت توجه كلي آن جناب به جانب حق تعالي بود و ابدا به غير او التفاتي نداشت. به صحت پيوسته كه آن جناب در هر شب هزار ركعت نماز مي گزارد و گاهگاهي از خوف و خشيت الهي آن حضرت را غشي طاري مي شد. حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام با آن كثرت عبادت و نماز كه او را «ذوالثفنات» و «زين العابدين» مي گويند فرموده: «و من يقدر علي عبادة علي بن ابيطالب عليه السلام؟»؛ يعني كه را توانايي است بر عبادت علي بن ابيطالب عليه السلام و چه كس قدرت دارد كه مثل علي عليه السلام عبادت خدا كند؟» [4] .



[ صفحه 127]



علي عليه السلام چنان شيداي وصل محبوب بود كه مي فرمود: «هبني صبرت علي عذابك فكيف أصبر علي فراقك» و چنان مشتاق مجالست با او بود كه شب هنگام پس از بازگشت از آن همه كار و تلاش روزانه و با آن خستگي و فرسودگي بدن، پس از مختصر استراحتي راهي مكان خلوتي مي شد تا در آن گوشه خلوت آزادانه سخن بگويد و با تمام وجود بگريد. گريه هايش عاشقانه و از سر سوز بود و از شدت بي كسي سر درون چاه مي برد و با چاه زمزمه مي كرد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام در خطبه اي فرموده اند: «اي پير سالخورده! اي كه ناتواني پيري دامنگيرش شده، چگونه خواهي بود زماني كه طوق هاي آتش به استخوان هاي گردن ها چسبيده شود و غل و زنجيرها بچسبد تا گوشت هاي بازوها را بخورد؟ پس اي گروه بندگان از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، در حالي كه در تندرستي پيش از بيماري و در فراخي و آسايش پيش از تنگي و سختي آسوده هستيد، پس در آزاد كردن گردن هاي خودتان بكوشيد پيش از آن كه آن گردن ها در گرو برود. چشم هاي خود را بيدار نگهداريد و شكم هاي تان را لاغر سازيد و قدم هاي تان را به كار بريد و اموالتان را ببخشيد و اندام تان را فداي جان هاي تان نماييد و در اين كار بخل نورزيد.» [5] .

و نيز از آن سرور نقل شده كه فرمود: «سوگند ياد مي كنم به ذات خدا، كه به خواست خدا نفس خويش را چنان ورزيده سازم و گرسنگي بدهم كه به قرص ناني و اندكي نمك قناعت بورزد و آن را مغتنم بشمارد. همانا آن قدر (در خلوت هاي شب) بگريم كه آب چشمه ي چشمم خشك شود. شگفتا، آيا اين درست است كه شتران در چراگاه ها شكم خويش را انباشته كنند و در خوابگاه خويش بخسبند و گوسفندان در صحراها خود را



[ صفحه 128]



سير كنند و در جايگاه خويش آرام گيرند، علي نيز شكم خويش را سير كند و در بستر خود استراحت كند؟ چشم علي روشن! پس از ساليان دراز به چهارپايان اقتدا كرده است!؟» [6] .


پاورقي

[1] مناجات منظوم حضرت امير عليه السلام - مفاتيح الجنان ص 239.

[2] صفات شيعه، شيخ صدوق ص 57.

[3] شرح نهج البلاغه ص 14 و 15.

[4] منتهي الآمال ج 1 صص 288 و 289.

[5] نهج البلاغه خطبه 182.

[6] نهج البلاغه نامه 45.


بازگشت