سوره ي الذاريات آيات 17 و 18


«كانوا قليلا من الليل ما يهجعون، و بالأسحارهم يستغفرون» يعني: و از شب اندكي را مي خوابيدند در حالي كه سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مي كنند.

در تفسير نمونه چنين آمده است: «يهجعون» از ماده ي «هجوع» به معني خواب شبانه است. بعضي گفته اند منظور اين است كه آنها اكثر شب را بيدار بودند و كمي از شب را مي خوابيدند و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند. ولي از آنجا كه اين حكم به صورت يك دستور عمومي براي پرهيزكاران و محسنين بعيد به نظر مي رسد. اين تفسير مناسب نيست بلكه منظور اين است كه آنها كم تر اتفاق مي افتاد تمام شب را بخوابند و به تعبير ديگر «ليل» به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده. بنابراين همه شب بخشي را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مي پرداختند و شب هايي را كه تماما در خواب باشند



[ صفحه 66]



و عبادت شبانه از آنها به كلي فوت شود، كم بوده است. اين تفسير در حديثي از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است.

«و بالاسحارهم يستغفرون» آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مي كردند.

در آخر شب كه چشم غافلان در خواب است و محيط از هر نظر آرام، قال و غوغاي زندگي مادي فرو نشسته و عواملي كه فكر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است، برمي خيزند و به درگاه خدا مي روند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مي پردازند، نماز مي خوانند و مخصوصا از گناهان خود استغفار مي كنند. بسياري معتقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان نماز شب است، از اين جهت كه قنوت نماز وتر، مشتمل بر استغفار است.

و در بعضي از تفاسير و روايات صحيحه آمده است كه روزي ضرار كه يكي از اصحاب شاه اولياء بود به مجلس معاويه حاضر شد و معاويه مي دانست كه او يكي از خواص شاه مردان است. پس معاويه توجه به او نمود. گفت:اي ضرار! از ابوالحسن علي بن ابي طالب عليه السلام حكايتي بگو و آنچه از سيره ي او مشاهده نموده اي مرا از آن آگاه كن. ضرار فرمود كه اي معاويه مرا از اين سخن معاف بدار. معاويه گفت: تو را از اين سخن چاره نيست و آنچه از خصال حميده اش ديده اي به من بگوي و اخفا مكن. ضرار فرمود: اي معاويه: بدان و آگاه باش! به خداي (عزوجل) سوگند مي خورم كه من ديده ام او را در ميانه هاي شب كه در محراب مسجد ايستاده بود و مي ناليد همچون ناليدن كسي كه او را مارگزيده باشد و به سوز تمام مي گريست و دست در محاسنش زده بود و مي فرمود «يا دنيا غري غيري قد طلقتك ثلثا لا رجعة لي فيك»؛ يعني اي دنيا ديگري را مغرور ساز كه من فريفته ي تو نشوم و به تو رجوع نكنم و من تو را سه [بار] طلاق دادم. در مطلقه ثلث، رجعت روا نبود و بعد از آن فرمود: «لعمرك قصير و خطرك يسير و املك حقير، آه آه



[ صفحه 67]



من قلة الزاد و بعد السفر و وحشتة الطريق و عظم المورد»؛ يعني اي دنيا زندگاني تو به غايت كوتاه است و امر خطير تو اندك و آرزوي تو حقير و زبون، آه آه از كمي توشه راه و دوري سفر آخرت و وحشت و ترس آن راه و بزرگي آن منزلگاه. معاويه چون اين سخن بشنيد بگريست و گفت «رحم الله اباالحسن». آنگه روي به ضرار كرد و گفت:اي ضرار! تو در فراق او چوني و چگونه مي گذراني؟ فرمود كه اي معاويه حال من در فراق او چون حال ضعيفه اي است كه طفل او را در كنارش ذبح كنند پس بنگر كه حال او چه باشد. [1] .


پاورقي

[1] تفسير منهج الصادقين ج 2 صص 606 تا 608.


بازگشت