در محضر خدا (تمثيلي براي درك حضور خدا)


استاد چندين بار پرسيد: همه درس را فهميدند؟

همه فهميده بودند. با مثال هاي بي نظير و جالبي كه استاد مي زد حتي بچه هاي متوسط كلاس هم حس مي كردند فيلسوف شده اند؛ اما استاد دست بردار نبود. براي آخرين بار پرسيد: هيچ نقطه ي ابهامي نمانده است؟

ناگهان دست دانشجويي بالا رفت.

استاد: شما ابهام داريد؟

دانشجو سر تكان داد. استاد پرسيد: ابهام شما چيست؟

دانشجو در حالي كه دستش را مشت كرده بود گفت: هيچ كس نمي تواند بگويد من در اين دست چه چيزي پنهان كرده ام جز خودم. شما چگونه مي گوييد خدا از همه جا و همه چيز خبر دارد، حتي از دل ها، فكرها و خواب ها و خيال هاي ما؟

چگونه باور كنيم كه او حتي از خاطرات تلخ و شيرين ما خبر دارد؟ چگونه بپذيريم كه او هم قصه نانموده داند و هم نامه ي نانوشته خواند؟!

استاد: همين؟

- بله استاد؛ همين.



[ صفحه 30]



استاد: بفرماييد اين جا!

دانشجو از صندلي بيرون آمد و پشت به تابلو و رو به دانشجويان ايستاد.

استاد: چشم هايت را ببند و از اين لحظه هر چه مي گويم به فرمان من باش.

- مردي را در ذهن خود تصور كن.

دانشجو چشم ها را بست و مردي را در ذهن خود تصور كرد.

- مرد را در وسط يك شهر بزرگ قرار بده.

- قرار دادم.

- مرد ذهن تو از اين لحظه كارهايش را آغاز مي كند. راه مي رود، سخن مي گويد، مي خورد، مي خوابد، بيدار مي شود. او اراده مي كند، به دانشگاه مي آيد و براي آينده اش برنامه ريزي مي كند. او اراده و انتخاب دارد و داراي آرزوهاي بلند است. حالا چشم هايت را باز كن و به سؤال هايم پاسخ بده:

1. آيا مي تواني توضيح دهي كه آدم ذهن تو به كجاها رفته، چه چيزهايي ديده، چه غذاهايي خورده، با چه كساني حرف زده، با آن ها چه گفته و از آن ها چه شنيده است؟

2. آيا مي تواني فكرهايش را بخواني و بگويي شب ها پيش از خوابيدن درباره ي چه مسائلي فكر مي كند؟

دانشجو پس از هر سؤالي مي گفت: بله مي توانم؛ اما استاد هيچ حرفي را بدون دليل نمي پذيرفت.

- چگونه و به چه دليل؟

- به دليل آن كه من آفريدگار آن انسان ذهني خودم هستم.

- چگونه؟

- من هر لحظه به تمام فكرها، آرزوها، رؤياها، خواب ها و خيال هاي او



[ صفحه 31]



آگاهي دارم، او و همه ي وابستگي هايش در ظرف ذهن من حاضر است.

استاد نفسي از روي رضايت كشيد، نگاهي به چهره ي تشنه ي دانشجويان انداخت و گفت: پس به نتيجه ي مطلوب رسيديم و فهميديم كه علم حضوري خداوند چگونه است؛ يعني آن كه همه ي پديده هاي هستي نزد خداوند حاضرند. همان طور كه ما به خواب ها، خيال ها، خاطره هاي دور و نزديك و تلخ و شيرين ذهنمان آگاهي داريم او نيز در همه ي پديده هايي كه آفريده است حضور دارد. قرآن مي گويد: «هر جا كه باشيد او با شماست» [1] و علي عليه السلام مي فرمايد: «او با هر پديده اي است، اما نه آن گونه كه با او يكي باشد و غير هر پديده اي است نه آن كه از او جدا باشد.» [2] .

با توضيحات و مثال بي نظير استاد بسياري از دانشجويان تازه فهميدند كه درس را به خوبي نفهميده اند. استاد آن گاه رو به همه ي دانشجويان كرد و گفت: حالا فهميديد كه علم حضوري خداوند را چگونه به زيبايي مي توان فهميد.

رابطه ي خدا با آفريده هايش اين گونه است. در حقيقت همه ي هستي؛ آسمان، خورشيد، زمين، ماه و مهتاب و ستارگان و انسان ها همه به منزله ي خاطراتي در ظرف علم خداوند هستند.

آن گاه كه شما سر بر بالش نرم خواب مي گذاريد و به خواب شيرين فرومي رويد او با شماست، حتي لحظه هايي كه به شهر رؤيايي خواب ها سفر مي كنيد و خواب هاي شگفت انگيز مي بينيد او حتي از آنچه در خواب ديده ايد آگاهي دارد. حتي خواب هايي كه نيمه شب ها ديده ايد، اما بامدادن از ياد برده ايد مي داند. قرآن كريم مي فرمايد:



[ صفحه 32]



آيا كسي كه (همه چيز را) آفريده و ريزبين و آگاه است (به آفريده هايش) آگاهي ندارد [3] .

عزيزان من! اگر به علم بي انتهاي او بينديشيد، زندگي شما معنا و مفهوم تازه اي مي يابد، زيرا كه مي دانيد كه همواره قدرت برتري وجود دارد كه همه ي كارهاي خوب و بد شما را مي بيند. در اين صورت زندگي براي شما دلپذير مي شود، و با عشق و شوق فراوان كارهاي زندگي را دنبال مي كنيد، درس مي خوانيد، و با عشق به او در برابرش مي ايستيد و با او نيايش مي كنيد و همراهي و حضورش را درمي يابيد. آن گاه عبادت و نيايش، شيرين ترين لحظه هاي زندگي شما خواهد بود، زيرا مي دانيد كه او حتي نغمه هاي دل انگيز ستايش شما را در نماز مي شنود [4] .

عزيزان! درس امروز را با خاطره اي شگفت انگيز از علم خداوند به پايان ببريم: روزي داوود پيامبر عليه السلام در محراب عبادت به نماز ايستاده بود، همان لحظه كرم قرمز رنگ كوچكي از كنارش گذشت. كرم خود را تا سجده گاه داوود رساند. داوود نگاهي از سر تحقير به كرم انداخت و با خود گفت: اين كرم ناچيز براي چه آفريده شده است؟ خداوند به كرم فرمان داد كه سخن بگويد.

كرم به سخن آمد و گفت: اي داوود! آيا تا به حال صداي خزيدن من يا جاي حركت مرا بر سنگ ها حس كرده اي؟

داوود گفت: هرگز.

كرم گفت: اما خداوند حتي صداي حركت من و همهمه ي نفس مرا مي شنود



[ صفحه 33]



و جاي خزيدن مرا بر سنگ مي بيند. كوتاه بيا داوود! [5] .


پاورقي

[1] (هو معكم أينما كنتم) (حديد (57) آيه ي 4).

[2] «مع كل شي ء لا بمقارنة و غير كل شي ء لا بمزايلة» (نهج البلاغه (صبحي صالح) خطبه ي 1، ص 40).

[3] (ألا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير) (ملك (67) آيه ي 14).

[4] «سمع الله لمن حمده» (الكافي، ج 2، ص 503).

[5] عن أبي جعفر عليه السلام قال: سمعته يقول: «ان داود النبي عليه السلام كان ذات يوم في محرابه اذ مرت به دودة حمراء صغيرة تدب حتي انتهت الي موضع سجوده، فنظر اليها داود و حدث في نفسه لم خلقت هذه الدودة؟ فأوحي الله اليها تكلمي! فقالت له: يا داود: هل سمعت حسي أو استبنت علي الصفا أثري؟ فقال لها داود: لا. قالت: فان الله يسمع دبيبي و نفسي و حسي، و يري أثر مشيي، فاخفض من صوتك» (بحارالانوار، ج 90، ص 312).


بازگشت