غرب و آينده اي مبهم


غرب با همه پيشرفت هاي علمي و صنعتي اش و با همه ادعاهاي خويش هيچ گاه از لحاظ معنوي نتوانسته اخلاق اجتماعي را به نحو كمال و شايسته آن در نظام اجتماعي و تعاملات جامعه نهادينه كند؛ دين هنوز با زندگي حقيقي مردم سر و كار ندارد و از فرهنگ مردم دور است، زيرا در جهان غرب هم اكنون تنظيم اقتصادي و اجتماعي و سياسي و فكري، روي اين پايه است. كه زندگي مادي پايه و اساس هر چيزي است. آري زندگي مادي در دنياي غرب امور را به دست دارد و به منزله درياي رحمتي است، سرشار از نشاط و سرور و بايد در ساحل آن آرميد. پس در متن اجتماع اروپا اخلاقي وجود ندارد، كه از مفهوم دين الهام بگيرد، زيرا نشاط غريزه جنسي در اين دنياي به اصطلاح آزاد براي دختران و پسران و مردان و زنان هرگز با دين ارتباطي ندارد...

... هم اكنون در جهان غرب، اعم از آمريكا و اروپا معيارهاي اخلاقي، دائم دست خوش تغيير است و دگرگون گرديدن آن به مقتضاي اجتماع صنعتي حتمي و ضروري است و ديگر براي هنجارهاي اخلاقي، كه از دين الهام مي گرفت فضايي باقي نمانده است. معناي اين سخن اين است كه در جهان غرب براي مردم زندگي تفسير مادي تاريخ است و بس.» [1] .

«غرب، امروز دوران اضطراب، پوچي و نااميدي خود را مي گذراند... امروزه آزادي هاي جنسي در جوامع غربي و آمريكا و اروپا غوغا مي كند.، به طوري كه يكي از نويسندگان معروف مي نويسد، فرويد با انتشار نظريات خود درباره نهاد آدمي ريشه فضايل و ملكات اخلاقي را در جوامع غرب سوزاند و اين فكر گمراه را قوت داد، كه شخصيت آدمي، به غرايز حيواني و نهادهاي شهواني او مرتبط است و حتي عقل و اراده نيز مظاهري از غرايزند و زائيده آن ها هستند.» [2] و ده ها مكتب فلسفي ديگر كه برگرفته از عقل ناقص بشر و بعضاً ايده هاي پوچ و بيهوده اي است كه احساسات مردم را در معرض سوءِ استفاده هاي خود قرار مي دادند، كه اين برنامه ها ماحصل الهامات مسموم چنين شبه رو شنفكراني است، كه اين گونه جوامع غربي را به انحطاط اخلاقي و دگرگوني ارزشي كشيده اند و نسل امروز با همه رفاه نسبي و نيز با تمام مصائب تلخ و دردناك نمودي از گسترش وسيع دانش و تكنيك منهاي اخلاق است، كه راسل و بسياري از دانشمندان درباره اش سخت نااميد و بيمناكند. [3] بجاست كه در اين جا شعر زيباي علامه اقبال لاهوري را در گوش فرنگيان غرب زده و يا آن هايي كه شيفته و دلباخته فرنگ هستند، زمزمه كنيم كه:



بيا كه ساز فرنگ از نوا درافتاده است

درون سينه او نغمه نيست، فرياد است



زمانه، كهنه بتان را هزار بار آراست

من از حرم نگذشتم كه پخته بنياد است




پاورقي

[1] اسلام و تحولات زندگي، ن، محمد قطب م، محمدعلي عابدي، ص 90.

[2] برگرفته از كتاب غرب بيمار است. ص 33 ن، محمود حكيمي.

[3] اسلام و تجديد حيات معنوي، ص4.


بازگشت