نماز پگاهان




شب رفت و سحر گذشت و اكنون

سر مي زند از افق، سپيده



هنگام نماز صبح آمد

برخيز ز خواب، نور ديده



گل، چهره به شبنم سحر شست

تا تازه كني تو دست و رويي



با آب زلال و پاك و روشن

شايسته بود تو را وضويي



سجّاده و قبله آشنايند

ياد آر، نشان آشنا را



تا در صف بندگان مخلص

خشنود كني ز خود خدا را



هنگام نماز، بانگ تكبير

اميد به كردگار يكتاست



اين نعمت زندگاني از اوست

شكرانه ي او وظيفه ماست



«محمدجواد محبت»



[ صفحه 55]




بازگشت