بعض اسرار ركوع


و آن نزد خاصه، خروج از منزل قيام به امر و استقامت در خدمت است كه پيش اهل معرفت مستلزم دعوي است.

و در نزد اهل محبت، خروج از منزل خيانت و جنايت است و دخول در منزل ذل و افتقار و استكانت و تضرع است كه منزل متوسطين است.

و در نزد اصحاب قلوب، خروج از منزل قيام الله به مقام قيام بالله و از مشاهده ي قيوميت به مشاهده ي انوار عظمت است، و از مقام توحيد افعال به مقام توحيد اسماء است، و از مقام «تدلي» به مقام «قاب قوسين» است؛ چنانچه سجود مقام «او ادني» است. و پس از اين، اشاره اي به آن بيايد، انشاءالله.

پس، حقيقت قيام تدلي به قيوميت حق و رسيدن به افق مشيت است. و حقيقت ركوع تمام نمودن قوس عبوديت و افناي آن در نور عظمت ربوبيت است. و ركوع اولياي كمل تحقق به اين مقام است به حسب مراتب خود و حظ آنها از حضرات اسماء محيطه و شامله و ذاتيه و صفتيه، به طوري كه تفصيل آن از حوصله ي اين اوراق خارج است.

پس، سالك چون به منزل ركوع كه منزل فناي اسمائي است رسيد، تكبير گويد و دست خود را مثل وقت تكبيرات افتتاحيه رفع كند با همان آداب.

و اين تكبير و رفع باطن يكي از تكبيرات افتتاحيه است؛ چنانچه تكبير سجود نيز چنين است. و در اين مقام حق را تكبير از توصيف، كه از مقامات شامله ي عبد است و با او تا آخر سلوك همقدم است، نمايد. و با دست خود مقام تدلي و عبوديت و تقوم به قيوميت را، كه خالي از شائبه ي تجلد و دعوي نيست، رفع و



[ صفحه 95]



رفض نمايد؛ و صفر اليد متوجه منزل ركوع شود. و در فناي منزل «قاب قوسين» نور عظمت عرش حضرت وحدانيت و واحديت به قلبش تجلي كند و حق را تنزيه و تسبيح كند و خود را از لياقت تكبير اسقاط كند. پس با قلب و جل و حال خجل از قصور در اداي حق اين منزل، كه از منازل بزرگ اهل توحيد است، به تأديه ي حقوق آن پردازد كه عمده ي آن، توصيف حق به عظمت است كه پس از تنزيه در جميع منازل ولايت است. و پس از آن، به تحميد، كه در مقام ذات اشاره ي به توحيد صفات است، پردازد.

و لسان عبد در اين مقام، در تنزيه و تعظيم و تحميد، لسان حق است؛ چنانچه در حديث است كه: لما نزل «فسبح باسم ربك العظيم» قال رسول الله صلي الله عليه و آله: اجعلوها في الركوع. [1] .

و اشاره اي به بعض آنچه در اين مقام ذكر شد دارد حديث صلوة معراج.

پس از آنكه آن جناب مأمور به ركوع شد، خطاب شد: فانظر الي عرشي. قال رسول الله، فنظرت الي عظمة ذهبت لها نفسي و غشي علي فالهمت ان قلت: «سبحان ربي العظيم و بحمده» لعظم ما رأيت. فلما قلت ذلك، تجلي الغشي عني حتي قلتها سبعاً الهم ذلك فرجعت الي نفسي كما كانت... الخ. [2] .

و از براي عرش اطلاقاتي است، كه در اين مقام ممكن است عرش وحدانيت و عظمت مقام واحديت و حضرت اسماء و صفات، كه عرش الذات است، مراد باشد. و غشوه ي آن سرور ممكن است اشاره به مقام فناي در حضرت عظمت و القاي انانيت باشد؛ چنانچه ذهاب نفس نيز مناسب با اين



[ صفحه 96]



مقام است. و تسبيح و تعظيم و تحميد، بنابراين به لسان حق؛ و الهام آن ذات مقدس براي رؤيت اين عظمت و كبريا است در حضرت و احديت و احديت جمع اسماء.

و بدان كه از براي واصلين به مقام قرب، در اول تجليات - گرچه تجليات حبيه باشد - يك دهشت و هيماني است كه قلوب صافيه ي آنها را متزلزل و مندك كند در تحت انوار تجلي عظمت؛ و اگر قلوب را استعداد و طاقت نباشد، در همان هيمان و دهشت تا آخر بمانند: ان اوليائي تحت قبابي لا يعرفهم غيري. [3] و در ملائكه نيز صنفي چنين يافت شود كه آنها را «ملائكه ي مهيمه» گويند. و اگر استعداد قلوب كه از عطيات ابتدائيه ي فيض اقدس است زياد باشد، پس از اين حيرت و هيمان و دهشت و وحشت و غلق و اضطراب و محو و غشيان و صعق و محق، كم كم حالت سكون و بيداري و طمأنينه و صحو و هشياري دست دهد؛ تا آنكه حالت صحو تام حاصل شود؛ و در اين مقام، كه مقام تمكين است، لايق تجليات عاليتري گردد. و همين طور، تجليات به مناسبت قلوب آنها واقع شود تا به منتهاي قرب و كمال واصل آيند. و اگر از كمل باشند، حالت برزخيت كبري براي آنها دست دهد. و آن الهام كه از حضرت غيب به قلب تقي نقي احمدي محمدي صلي الله عليه و آله مي شد، شايد تجليات لطفيه بود براي تسكين آن نور پاك از آن غشوه ي تجلي به عظمت.

وصل: عن مصباح الشريعة، قال الصادق عليه السلام: لا يركع عبد لله ركوعاً علي الحقيقة، الا زينه الله تعالي بنور بهائه و اظله في ظلال كبريائه و كساه كسوة اصفيائه. و الركوع اول و السجود ثان، فمن اتي بمعني الاول صلح للثاني. و في الركوع ادب و في السجود قرب، و من لا يحسن الادب لا يصلح للقرب. فاركع ركوع خاضع لله بقلبه متذلل و جل تحت سلطانه؛ خافض له بجوارحه خفض خائف حزن علي ما يفوته من فائدة الراكعين. و حكي ان الربيع ابن خثيم كان يسهر



[ صفحه 97]



بالليل الي الفجر في ركعة واحدة؛ فاذا هو اصبح رفع [خ ل: تزفر] و قال: آه، سبق المخلصون و قطع بنا، و استوف ركوعك باستواء ظهرك، و انحط عن همتك في القيام بخدمته الا بعونه، و فر بالقلب من وساوس الشيطان و خدائعه و مكائده؛ فان الله تعالي يرفع عباده بقدر تواضعهم له و يهديهم الي اصول التواضع و الخضوع بقدر اطلاع عظمته علي سرائرهم. [4] .

در اين حديث شريف نيز اشاراتي است به بعض آنچه در ركوع ذكر شد. چنانچه «تزيين» عبد به «نور بهاء الله» ممكن است اشاره به تحقق مقام اسماء و صفات به قدر حالات سالكين باشد؛ چه كه «بهي» از اسماء صفات است؛ چنانچه «اظلال» در «ظلال كبريا» افناي عبد است در تحت عظمت نور كبريائي؛ و «تكسي» به كسوه ي اصفياء» شايد اشاره به بقاي بعد از اين فنا باشد؛ چه كه اصطفاء به حسب حضرت فيض الله اقدس است و از نعم و عطيات ابتدائيه است؛ چون كه مقام فناي عبوديت در الوهيت، كه حقيقت ربوبيت و جوهره ي عبوديت است، به سلوك حاصل شود؛ ولي اصطفاي حق و



[ صفحه 98]



اكتساء به كسوه ي اصفياء، كه مقام تخلع به خلعت نبوت است، از تحت سلوك عبوديت خارج و در تحت اصطفاي ربوبيت داخل است. چنانچه «اوليت ركوع» و «ثانويت سجود» و ارتباط «صلاحيت دخول در منزل سجود» به «دخول در منزل ركوع» و استيفاي حق آن نيز، تأكيد آنچه ذكر شد مي كند. چنانچه «ادب قرب) مطلق، كه در منزل سجود حاصل مي شود، به تحقق به حقيقت اسماء و صفات و فناي در آن حضرت است.

و اما قول آن حضرت: فاركع تا آخر، دستور ادب ركوع است براي متوسطين از اهل سلوك. و آن به حسب اين حديث چند امر است:

يكي آنكه، سالك در جميع منزل ركوع قلبش خائف و خاشع و در تحت سلطان كبريا و عظمت به جميع اجزاء و اعضاء باطنه و ظاهره خفض جناح كند و از حرمان مقام راكعين و محروميت اين منزل شريف بيمناك باشد و خود را به هر حال يافت قاصر و مقصر شمارد، چنانچه از ربيع بن خثيم نقل فرموده، شايد عنايت ازلي و رحمت شامله ي حضرت حق جل و علا شامل حالش شود و تدارك نقايص را فرموده به شمه اي از ركوع اهل معرفت و اصحاب قلوب نائل آيد.

و ديگر آنكه، پشت خود را در حال ركوع مستوي كند و از اعوجاج سلطان نفس تبري جويد و قدم بر سر همت و رؤيت آن نهد و آينه ي قلب خود را از زنگار همت خود و قدم انيت و انانيت خويشتن بزدايد، كه تا خود را قائم به امر بيند و با قدم همت در آن درگاه قدم زند از فائده ي ركوع و مقام راكعين محروم است. و چون قدم بر فرق همت گذاشت، وارد در تحت عون الهي است - و لا حول و لا قوة الا بالله.

و ديگر آنكه از خطرات شيطاني و خدايع و مكائد آن، كه در اين مقام به حسب حال اهل سلوك فرق كند و در فناي اسمائي تلوينات از آن خطرات است، قلب را محافظت كند.

و بالجمله، تواضع در تحت سلطان كبريا و خضوع و تذلل، كه در هر مقامي به طوري در قلب سالك نمايش دارد، طريق هدايت و سلوك است. و هر چه نور عظمت و كبريا در قلب بيشتر تجلي كند و انوار تجليات غلبه كند بر



[ صفحه 99]



سراير قلب، تواضع و خضوع و تذلل و عبوديت افزون گردد. و الله الهادي.


پاورقي

[1] «هنگامي كه آيه ي فسبح باسم ربك العظيم [واقعه / 74] نازل گشت، رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: " آن را در ركوع قرار دهيد. " علل الشرائع، ص 333، باب 30، حديث 6. وسائل الشيعة، ج 4، ص 944، «كتاب الصلوة»، «ابواب الركوع» باب 21، حديث 1.

[2] «"... به عرش من بنگر ". رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: " پس به آنچنان عظمتي نگريستم كه جانم از آن برفت و بيهوش شدم؛ آنگاه به من الهام شد و به جهت عظمت آنچه ديدم، گفتم: " سبحان ربي العظيم و بحمده ". (منزه است پروردگار بزرگ من و سپاس اوراست). پس چون اين بگفتم، از حالت غشوه به در آمدم. تا اينكه با الهامي كه مي شد هفت بار آن را گفتم؛ پس به خود آمدم و به حال عادي بازگشتم..."». علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب 1، حديث 1.

[3] «اولياء من زير قبه هاي منند، جز من كسي آنان را نمي شناسد.» احياء علوم الدين، ج 4، ص 256.

[4] «از كتاب مصباح الشريعة نقل است كه امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ بنده اي براي خدا به حقيقت ركوع نكند مگر آنكه خداوند تعالي او را به نور جمال خويش بيارايد و در سايه ي كبريايش درآورد و جامه ي برگزيدگانش بپوشاند. ركوع (مرحله ي) اول است و سجود (مرحله ي) دوم؛ هر كس معني و حقيقت اولي را به جاي آورد، شايستگي دومي را يافته است. در ركوع ادب (عبوديت) است و در سجود قرب (به معبود) است؛ و كسي كه به نيكي ادب نگزارد، قربت را نشايد. پس ركوع همانند ركوع كسي كه قلباً خاضع براي خداست و تحت سلطه ي او ذليل و بيمناك مي باشد؛ و چون راكعي كه از بيم و اندوه از دست دادن بهره ي راكعان (حقيقي) تن فرود آورد، اعضاي خود را فرود بياورد. و از ربيع بن خثيم حكايت شده است كه با يك ركوع شب را به صبح مي رساند و چون به صبح مي رسيد (صبح مي كرد) قامت راست مي كرد [نسخه: ناله مي كرد] و مي گفت: " آه، مخلصان پيشي گرفتند و ما از راه مانديم ". و ركوع خود را كامل انجام ده به اينكه پشت خود را هموار كني؛ و از اين (پندار) كه به (قدرت و) همت خود به خدمت او قيام كني فرود آي (كه اين امكان ندارد) جز به ياري او. و قلب را از وسوسه هاي شيطان و فريبها و نيرنگهايش فراري ده كه خداوند تعالي بندگان خود را به ميزاني كه در برابر او كرنش كنند بلند مي كند؛ و آنان را به هر اندازه كه عظمتش بر باطنهايشان پرتو افكنده، به حقيقت فروتني و كرنش (در برابر خود) هدايت مي فرمايد.» مصباح الشريعة، باب 15. بحارالانوار، ج 82، ص 108. «كتاب الصلوة»، باب 48، حديث 17.


بازگشت