سر استعاذه


و حقيقت آن، پناه بردن از شيطان و تصرفات آن و مظاهر آن است به



[ صفحه 84]



مقام اسم الله الجامع كه رب انسان كامل است. پس، مادامي كه سالك در لباس كثرت است و خود را متصرف در امور مي داند، در تحت تصرف شيطان است و قرائت او به لسان انانيت كه لسان فصيح شيطان است واقع است و آنچه به لسان جاري كند. اسم الله نخواهد بود. و چون خارج شد از اين كثرت و خود را متصرف نديد و جلوه ي فعل حق را در مظاهر خلقيه مشاهده نمود، به اول مرتبه ي استعاذه ي اهل سلوك نائل شده؛ و اين استعاذه ي قيام و قرائت است، زيرا كه هر دو، مقام توحيد فعلي است:

اما قيام، چنانچه ذكر شد، تذكر مقام قيوميت حق است؛ و براي اهل ولايت تحقق به آن است و تدلي به مقام مشيت است.

و اما قرائت، پس تذكر اسم الله، كه مقام مشيت مطلقه است و قصر جميع محامد به حق و تذكر مقام رحمانيت و رحيميت و مالكيت، و اتيان به صيغه ي جمع در «نعبد» و «نستعين» و تذكر مقام «هدايت به صراط مستقيم غير مايل به افراط و تفريط» تمام مناسب با توحيد افعال است؛ چنانچه نزد اهلش واضح است.

و چون خارج شد از كثرت صفتي و جميع صفات و اسماء را مضمحل ديد و حكم به فناء كرد، در مرتبه ي ثانيه از استعاذه واقع شود كه آن، استعاذه ي ركوع و ذكر آن است؛ زيرا كه ركوع و ذكر آن، اشاره به مقام توحيد صفات است؛ چنانچه در سر آن بيايد، انشاءالله.

و چون غبار كثرت را از دار تحقق پاك نمود و حجب نورانيه و ظلمانيه را برچيد و به مقام توحيد ذاتي و فناي كلي نائل شد، استعاذه ي حقيقيه براي او حاصل آيد. و اين استعاذه سجود است و ذكر آن، زيرا كه آن - چنانچه بيايد - اشاره به مقام توحيد ذاتي است. و تواند اشاره به مقامات ثلثه بود آنچه از حضرت رسول صلي الله عليه و آله منقول است كه در سجود گفت: اعوذ بعفوك من عقابك، و اعوذ برضاك من سخطك، و اعوذ بك منك. [1] و آنچه در



[ صفحه 85]



اين مقام ذكر شد - كه قيام و قرائت اشاره به مقام توحيد فعلي است - منافات ندارد با آنچه در فصل سوم از مقدمه در سر جملي نماز ذكر كرديم - كه اياك نعبد رجوع عبد است به حق به فناي كلي مطلق - زيرا كه از براي هر يك از قرائت و ركوع و سجود مقاماتي است كه به حسب هر مقام، اشاره به مقامي از توحيدات ثلثه مي تواند بود؛ ولي هر يك از اينها به مقامي انسب است.

پس، قيام به مقام توحيد افعال انسب است؛ گرچه توحيد ذات و صفت را نيز در باطن دارد. و اين نظير كلامي است كه اهل معارف گويند راجع به تقسيمات اسماء افعال و صفات و ذات، با آنكه هر اسمي را اسم جامع دانند؛ پس اسم فعل را آن اسمي دانند كه تجلي فعلي در آن ظاهر باشد و تجلي صفتي و ذاتي در باطن او باشد، و همين طور در اسم صفتي و ذاتي.


پاورقي

[1] «از كيفر تو به عفوت و از خشم تو به رضايت و از تو به خودت پناه مي برم.» عوالي اللئالي، ج 4، ص 114. بحارالانوار، ج 95، ص 417، «كتاب اعمال السنين...»، باب 111.


بازگشت