جواني كه با نماز قلبش منور بود


از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده كه روزي حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم به عنوان نماز صبح به مسجد تشريف بردند، بعد از نماز جواني را ديدند به نام (حارثة بن مالك) كه رنگي زرد و بدني ضعيف داشت، آنقدر بي خوابي كشيده و گريه كرده بود كه چشم هايش در حدقه فرو رفته بود.

حضرت به او نزديك شد و فرمود: «چگونه صبح كرده اي و حالت چگونه است؟»

عرض كرد: «يا رسول الله صبح كردم در حالتي كه يقين دارم؛» حضرت با تعجب فرمود: «هرچيزي علامتي دارد، علامت يقين شما چيست؟»

عرض كرد: «نشانه ي يقين من بي خوابي شب هاي من است كه بيدار مي مانم براي نماز و عبادت (همه شب را نماز برپا مي دارم) و روزهاي گرم روزه مي گيرم و دلم از دنيا روي گردانيده و به متاع دنيا كراهت مي ورزم، يا رسول الله! يقين من، به مرتبه اي رسيده كه گويا مي بينم عرش خداوند را كه براي حساب در محشر نصب كرده اند و مردم محشور شده من نيز در ميان ايشان هستم و مي بينم اهل بهشت را كه متنعم به انواع نعمت ها هستند و بر كرسي ها نشسته و با هم تعارف مي كنند. و همچنين مي بينم اهل جهنم را كه در ميان جهنم معذبند و گويا در گوشم زفير آتش است.



[ صفحه 66]



حضرت به اصحاب فرمود: «اين بنده اي است كه خداوند دل او را به نور ايمان منور گردانيده است»، بعد فرمود: «اي جوان به همين حال باش.»

عرض كرد: «يا رسول الله دعا كن كه خداوند متعال شهادت را نصيب من گرداند.» حضرت دعا كرد و پس از چند روزي با جناب جعفر به جهاد رفت و بعد از نه نفر شهيد شد. [1] .




پاورقي

[1] داستان جوانان، ص 36 / مرآةالعقول، ج 2، ص 77.

آورده اند: اويس قرن، مردي عارف بود كه در سير و سلوك معنوي و طاعت حضرت حق به مقامي والا رسيد. اويس بعضي شبها را به حالت عبادت در ركوع به صبح مي رساند و برخي شبها را در حال سجده به پايان مي برد. اويس مي فرمود: اي كاش از ازل تا ابد يك شب بود و من آن شب را به ركوع يا سجده به سر مي بردم.



اويس چون از خود فاني گشته بود

آن زميني آسماني گشته بود.


بازگشت