علي و عبادت هاي نيمه شب


از «حبه ي عرني» نقل است كه «شبي با «نوف بكالي» (كه هر دو از اصحاب اميرالمؤمنين علي عليه السلام بودند) در خواب بوديم؛ ساعات آخر شب بود كه از خواب پريدم و چشمم به امام اميرالمؤمنين عليه السلام افتاد؛



[ صفحه 57]



ديدم مانند اشخاص واله و حيران، دست بر ديوار و سر به آسمان، به تلاوت قرآن مشغول است و اين آيات را مي خواند و تكرار مي كند:

«ان في خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب الذين يذكرون الله قياماً وقعوداً و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقينا عذاب النار». [1] .

پس از مدتي متوجه من شد و فرمود: «اراقد انت يا حبة ام رامق». «اي حبه! تو خدابي يا بيدار؟» گفتم: «بيدارم مولاي من؛ اما از كار شما سخت متحير و سرگردانم؛ مي بينم كه شما اين چنين بي قرار هستي و ناآرام، پس حال ما (گنهكاران) چگونه خواهد بود؟!»

اين سخن را كه امام از من شنيد، ديدم پلكهاي چشم مباركش روي هم افتاد و قطرات اشك از ديدگان شريفش به صورتش جاري شد و فرمود:

«يا حبة! ان الله موقفاً و لنا بين يديه موقفاً لا يخفي عليه شيي ء من اعمالنا يا حبة ان الله اقرب الي و اليك من حبل الوريد. يا حبة انه يحجبني و لا اياك عن الله شي ء»:

«اي حبه! مسلم بدان كه خدا را موقفي است براي رسيدگي به



[ صفحه 58]



حساب اعمال بندگان؛ در آن موقف به تمام اعمال ما كه چيزي از آن بر خدا مخفي نيست. رسيدگي خواهد شد. اي حبه، خدا از رگ كردن به من و تو نزديك تر است و چيزي بين ما و خدا حاجب و پوشش نمي باشد».

يعني اي حبه، علي عليه السلام چگونه آسوده و آرام بخوابد در حالي كه مي داند چشم بيدار خدا شاهد اعمال ريز و درشت او مي باشد؟!

حبه مي گويد: «در اين موقع امام عليه السلام متوجه «نوف» شد و فرمود:

«اراقد انت يا نوف؟»:

«اي نوف، آيا تو در خوابي؟»

عرضه داشت:

«لا، يا اميرالمؤمنين! ما انا براقد و قد اطلت بكائي في هذه الليلة»:

«نه، يا اميرالمؤمنين! بيدارم و بر حال خود گريانم؛ مرا امشب به گريه ي بسيار واداشتي».

فرمود:

«يا نوف! ان طال بكائك في هذه الليلة مخافةً من الله تعالي قرت عيناك غداً بين يدي الله عزوجل.

يا نوف! انه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشيةالله الا اطفأت بحاراً من النيران...»:

«اي نوف، اگر از ترس خدا امشب گريه كني فردا در پيشگاه او



[ صفحه 59]



شاد و خرم خواهي بود!

اي نوف، هيچ قطره ي اشكي از چشم كسي از خوف خدا نمي ريزد مگر اينكه درياهايي از آتش (قهرخدا) را خاموش مي سازد!».

آنگاه امام عليه السلام مقداري آنان را موعظه كرد و پند و اندرزشان داد و در پايان سخنان خود فرمود:

«فكونوا من الله علي حذر فقد انذرتكما»:

«حال، از خدا بترسيد و از عذابش برحذر باشيد كه من انذارتان كردم (و از عقبات سنگين پس از مرگ آگاهتان ساختم)».

سپس امام عليه السلام به راه افتاد و همچنان مي رفت و مي گفت:

«ليت شعري في غفلاتي امعرض انت عني ام ناظر الي؟ و ليت شعري في طول منامي و قلة شكري في نعمك علي ما حالي؟!»:

«كاش، مي دانستم (اي پروردگار من) كه در اوقات غفلتم آيا تو از من روگرداني يا نظر لطف و عنايت درباره ام داري؟!

و كاش، مي دانستم در آن ساعات (شب) كه به خواب گران فرو رفته ام و موقعي كه در برابر نعمتهاي تو به شكر و سپاس اندك اكتفا نموده ام چه حالي (و چه موقعيتي در پيشگاه تو) دارم؟!».

حبه گويد: «به خدا قسم، حال علي عليه السلام به همين منوال بود تا سپيده ي صبح دميد.» [2] .



[ صفحه 60]




پاورقي

[1] سوره ي آل عمران، آيه 190 و 191.

[2] شب مردان خدا، ص 56.


بازگشت