اسلام و اقتصاد


هر مكتب و ايدئولوژي كه داعيه جهاني بودن دارد ناچار است در تمام ابعاد اجتماعي و فردي داراي طرح و برنامه باشد؛ اگرچه اين برنامه ها به صورت واضح و آشكار در متون اصلي نيايد، حداقل بايد قابل استنتاج از ساير دستورات ديني باشد.

اسلام ديني همه جانبه و جهاني است كه به كوچك ترين و تاريك ترين زواياي فردي و اجتماعي بشر نگاهي دارد و يك انسان مسلمان را در هيچ زمان و مكاني بدون رهنمود لازم و كافي رها نمي كند. براي اثبات اين مدعا، كافي است كه قرآن را ورقي بزنيد. نكته جالب توجه در مورد احكام اسلامي، توجه هم زمان به فرد و اجتماع است. از ديد اسلام ساخت درون همان قدر مهم است كه ساخت بيرون. سير انفس همان قدر ارزشمند است كه سير آفاق. اسلام انسان هاي منزه در يك جامعه ايده آل مي خواهد، پارسايان شب و شيران روز.

اقتصاد كه يكي از پايه هاي زندگي اجتماعي است، قطعاً مورد توجه ديني اجتماعي و جهاني مانند اسلام قرار مي گيرد. در اين راستا اسلام هم رونق اقتصادي جامعه را مي خواهد (كه به دست نمي آيد؛ مگر با تلاش همه نيروهاي انساني و بهره برداري درست و به جا از تمامي عوامل طبيعي) و هم عدالت اجتماعي ايده آلي را كه هيچ دين الهي به ويژه اسلام نمي تواند از آن چشم بپوشد.

عدالت اجتماعي كه تجلي عدالت خداوند در جامعه است، به معناي جامعه اي بدون طبقه نيست. در واقع عدالت يعني هر چيز به اندازه ظرفيت خود از كمالي بهره مند شود. در چنين جامعه اي هر كس به اندازه تلاش خود از نعمت هاي الهي و امكانات جامعه برخوردار مي گردد و از موقعيت خاصي در جامعه برخوردار مي شود. در واقع جامعه بدون ساختاري اندام وار و داشتن عوامل كاركرديِ مختلف قادر به ادامه حيات نيست؛ اما عدالت زماني برقرار مي شود كه براي همه انسان ها امكان شكوفا شدن استعدادها وجود داشته باشد؛ مثل اين كه تك تك سلول هاي بدن مي توانند از خون و مواد غذايي موجود در آن استفاده كنند؛ اما يكي استعداد تبديل شدن به سلول عصبي را دارد و ديگري سلول چشم و...

اسلام در راستاي تحقق اهداف بلند خود چون عدالت اجتماعي، فقرزدايي و... مالكيت فردي را مي پذيرد تا به افراد جامعه انگيزه تلاش بيشتر را بدهد تا آن ها اطمينان يابند كه با تلاش بيش تر، از سهم بيشتري از نعمت هاي خداوند بهره مند مي شوند. امروزه در تمامي جهان، شكست انديشه هاي اقتصادي كه در تضاد با مالكيت شخصي است آشكار شده است؛ اما پذيرش بي چون و چراي اين اصل، بيم انباشته شدن ثروت در دست گروهي از جامعه را - قدرتمنداني كه به زور، زر و تزوير بر توده مردم ستم مي كنند - ايجاد مي كند و نتيجه آن ايجاد فاصله طبقاتي است كه سم مهلكي براي وفاق ملي، وحدت و اتحاد است. زيان فردي كه در اين بين كمتر مورد توجه قرار مي گيرد، زياني است كه متوجه خود ثروتمندان مي شود. آنان با انباشتن ثروت، روز به روز به دنيا نزديك تر و از خدا و خلق خدا دورتر مي شوند. اسلام كه ديني هدايتگر است و وظيفه اول آن هدايت انسانهاست، حتي قبل از ايجاد جامعه اي ايده آل راه هاي مختلفي براي مبارزه با اين خوي ثروت اندوزي دارد.

اسلام با برپاداشتن ساختار بلندي از احكام دقيق، چون نماز و روزه انسان ها را به پيوند با خدا و وضع قوانين اقتصادي چون، خمس و زكات و تشويق به قرض الحسنه و حرام دانستن ربا، انسان ها را به پيوند دوستانه با مردم، ضمن مشخص كردن چارچوبي براي وضع قوانين اقتصادي و قوانيني چون امر به معروف و نهي از منكر به برقراري رابطه انتقاديِ سازنده با مردم تشويق مي كند. حاصل اين سيستم دقيق، پرورش انسان هاي پاكي است كه بدون اجبار بيروني و به ميل خود و براي رضاي خداوند بخشي از ثروت خويش را به صورت هاي مختلف در اختيار نيازمندان قرار مي دهند. آنان به وسيله به رسميت شناختن اصل مالكيت فردي از سوي اسلام و دعوت به تلاش همه جانبه به تحصيل ثروت و دانش مي پردازند و چون اندام هاي مختلف بدن انسان به كار و تلاش در جامعه مي پردازند و منزلت اجتماعي مي يابند؛ اما در همان هنگام خدا را فراموش نمي كنند و دل به دنيا نمي بندند و رابطه خود با ساير بندگان خدا را فراموش نمي كنند و دل به دنيا نمي بندند و رابطه خود با ساير بندگان خدا را به وسيله زكات، انفاق، قرض الحسنه و... محكم و محكم تر مي كنند و با اعمال صالح خود مهري عملي بر ايمان قلبي خود مي زنند. آنان كه بر اثر هدايت اسلام در راه پر كردن فاصله طبقاتي گام برمي دارند و معيار و ملاكشان براي ارزش گذاري انسان ها چون پروردگارشان تقوا و عمل نيكو است نه زر و زور.


بازگشت