نماز گاوي


نقل شده است كه: يك نفر از اهل راز، ظاهرا خود را به ديوانگي زده



[ صفحه 238]



بود اما در واقع او از اولياءالله و روشن دلان بود و غير از گوشه گيري از مردم و خواندن نماز، كار ديگر نداشت.

روزي دوستش با هزاران زحمت او را براي اقامه ي نماز جماعت به مسجدي برد و هر دو در صف نماز جماعت قرار گرفتند و به جماعت امام آن مسجد اقتدا كردند.

هنگامي كه امام جماعت «تكبيرةالاحرام» را بست و مشغول خواندن سوره ي مباركه ي «حمد» شد، آن به ظاهر ديوانه در ميان صف جماعت صداي گاو كرد.

بعد از پايان نماز جماعت، مردم او را سرزنش كردند و گفتند: از خدا نترسيدي و از او شرم نكردي كه در صف جماعت صداي گاو از خود درآوردي.

در جواب گفت: نه، من اقتدا به امام جماعت كرده بودم، اما در وسط نماز ديدم او مشغول خريدن گاو است من هم از خود صداي گاو درآوردم.

مردم نمازگزار از شنيدن اين سخن، پيش امام جماعت رفتند و داستان را براي او نقل كردند.

گفت: راست است من مزرعه اي دوردست دارم، وقتي مشغول نماز شدم فكرم متوجه آن مزرعه شد و به فكر افتادم گاوي بخرم كه هم از علف آن مزرعه بخورد و هم، من از شير آن استفاده كنم. در همين هنگام از پشت سر صداي گاو شنيدم.



[ صفحه 239]





يكي ديوانه بود از اهل رازي

نكردي هيچ جز تنها نمازي



كسي آورد بسياري شفاعت

كه تا آمد به جمعه در جماعت



امام القصه چون برداشت آواز

همي ديوانه غثيان [1] كرد آغاز



كسي بعد از نماز از وي بپرسيد

كه جانت در نماز از حق نترسيد



كه بانگ گاو كردي بر سر جمع

سرت بايد بريدن چون سر شمع



چنين گفت: او امامم مقتدا بود

بر او هم اقتداي من روا بود



چو در «الحمد» گاوي مي خريد او

ز من هم بانگ گاوي مي شنيد او



چو او را پيشرو كردم ز هر چيز

هر آنچه او كند من مي كنم نيز



كسي پيش خطيب آمد به تعجيل

سؤالش كرد از آن حالت به تفصيل



خطيبش گفت: چون «تكبير» بستم

دهي ملك است جايي دور دستم



چو در «الحمد» خواندن كردم آغاز

به خاطر اندر آمد گاو و ده باز



ندارم گاو، گاوي مي خريدم

كه از پس، بانگ گاوي را شنيدم [2] .




پاورقي

[1] صداي گاو درآوردن.

[2] عطار نيشابوري، الهي نامه، ص 80.


بازگشت