با يك تكبير سقف بتخانه، فرو ريخت


نماز با خضوع و خشوع و با توجه به خداوند، آن قدر قدرت دارد كه با يك تكبير آن، زلزله اي به وجود مي آيد و شهري را تكان مي دهد و خراب مي كند.

در اين باره به اين داستان توجه كنيد. نقل شده است كه: «ميرابوالقاسم فندرسكي»، در ايام سياحت خود، به يكي از شهرهاي هند رسيد و با اهل آن جا به گفت وگو پرداخت. در اين ميان، روزي جمعي از اهل شهر در ضمن بحث به او گفتند:

از جمله اموري كه دلالت بر حقيقت مذهب ما و بطلان مذهب شما مي كند آن است كه بتكده هاي ما نزديك به دو هزار سال است بنا شده و هنوز اثر خرابي و فرسودگي در آن ها راه نيافته است، اما مساجد شما به صد سال نرسيده خراب مي شود، نظر به اين كه هر چيزي كه حق است حافظي دارد، پس مذهب ما حق مي باشد.

«ميرفندرسكي» فرمود: سالم ماندن بتكده هاي شما و خراب شدن مساجد ما، به اين سبب است كه در مساجد ما، نمازها خوانده مي شود،



[ صفحه 227]



عبادت ها برپا مي گردد، نام پروردگار عالم در آن جا برده مي شود، لذا ساختمان مساجد طاقت نمي آورند و زود خراب مي شوند، اما بتكده هاي شما چنين نيست.



هيچ نام حق در آن جا شد بلند

عابدي سجاده اي آن جا فكند



شد جبيني اندر آن خاكمال

بهر تعظيم خداي ذوالجلال



هيچ قدي بهر حق آن جا خميد

ناله اي از دل به گردون سر كشيد



آنچه گويند اندر اين بتخانه ها

ني ورا قدري نه وزني ني بها



اگر اين نمازهايي كه در مساجد ما خوانده مي شود و نام پروردگار عالم برده شود، اين نمازها ركوع ها و سجودها در بتكده ها خوانده شود و سالم ماند، معلوم است كه دين شما بر حق است.



نام حق بتخانه هاتان گر شنود

يا كس آن جا بهر حق «سجده» نمود



يا در آن از سينه يك ارجمند

نعره «الله اكبر» شد بلند



يا در آن جا كس بگويد نام حق

يا كسي ياد آورد ز ايام حق



يا سري آيد فرو در طاعتش

يا كفي بالا رود در حضرتش



وانگهي ماند به جا بيت الصنم

هم نريزد سقف و بنيادش ز هم



هم نگردد گنبد اين واژگون

چار ديوارش نهفتد سرنگون



آن زمان مي بايد اين گفت و شنود

تا نه بينيش اين چنين غره مشو



بت پرستان به «فندرسكي» گفتند: امتحان اين كار، سهل و آسان است. در ميان ما مسلماني نيست، اما خودت اين اعمال را انجام ده! بيا در بتكده بزرگ ما نماز بخوان! به روش خود عبادت كن، نام پروردگارت را بر زبان جاري، ركوع و سجود انجام بده تا بر تو حق و باطل معلوم گردد!



[ صفحه 228]





ملك اسلام از چه نبود اين ديار

دين اسلام از چه نبود آشكار



مسلمي چون تو در آن دارد گذار

و اندر آن «بيت الصنم» هم برقرار



با تو همره آن لب «تكبير» گوي

در دهانت آن زبان نام جوي



خيز و «تكبير» بلند آغاز كن

تا تواني «رب» خود آواز كن



كف ببر بالا و سر آور فرود

هر چه خواهي كن «ركوع» و كن «سجود»



تا محيط آه از دل كن روان

اشك چشم خويش تا مركز رسان



بت پرستان جمله از جا خاستند

اين سخن را شاخ و برگ آراستند



تا دل مرد بزرگ آمد به جوش

غيرت اسلامش آمد در خروش



«ميرابوالقاسم» توكل بر خدا كرد و حرف بت پرستان را قبول نمود. تصميم گرفت داخل بت خانه اعظم آنان شود و نمازي بخواند كه هم بت و هم بت پرست را تا ابد نابود كند و حقيقت اسلام را آشكار سازد. به آنان گفت: اين عمل فردا انجام خواهد گرفت.



گفت فردا موعد ما و شماست

روز سوگ ماتم بتخانه هاست



نام يزدان سازم اين جا آشكار

هم بت بتخانه اندازم ز كار





[ صفحه 229]



«مير»، شب را تا صبح مشغول نماز و عبادت، راز و نياز، ناله و گريه به درگاه خالق بي نياز بود و با سوز و گداز مي گفت:

«خدايا! من از جانب تو قول دادم، من از خودم چيزي ندارم و كاري از دستم برنمي آيد.

خدايا! دين خود را براي مردم بت پرست و مشرك و از خدا بي خبر آشكار گردان.

خدايا! فردا در نماز من اثري قرار بده كه با يك «تكبير» آن بتكده اعظم خراب و ويران شود.

فردا صبح، بت پرستان همه اجتماع كردند و بت ها را آراستند، قرباني ها براي ايشان نمودند، طلا و نقره و پارچه هاي ابريشمي براي ايشان هديه آوردند كه رسوايشان نكنند.

ناگهان ديدند، آن عالم بزرگ و فيلسوف عارف و خداشناس، نمايان شد در حالي كه لبش به ذكر خداوند، مشغول و چشمانش پر از اشك است. او وضويي تجديد كرد و بعد از آن براي گفتن اذان از بام بتكده بالا رفت.



رفت بر بام و اذان آغاز كرد

صد در رحمت در آن جا باز كرد



چون كه گفت: «الله اكبر» گشت فاش

بر در و ديوار آن شهر ارتعاش [1] .



مردمان از هر طرف بي اختيار

نغمه «تكبير» گفتند آشكار



هر تني از هر كناري سركشيد

نعره «الله اكبر» بركشيد



از اذان چون فارغ آمد آن بلال

شد مهيا از پي فرض زوال [2] .





[ صفحه 230]



آن «سيد بزرگوار»، اذان را تمام كرد و از بالاي بام پايين آمد و داخل بتكده اعظم كه بيش از دو هزار سال سابقه داشت شد. در حالي كه جمع كثيري از اهل شهر در آن جا حاضر بودند.

«سيد» با اطمينان كامل داخل آن بتكده شد و رو به قبله ايستاد، اذان و اقامه گفت و بعد از آن آماده به نماز شد.

در اين هنگام دست ها را به جهت «تكبيرةالاحرام» بلند كرد و به آواز بلند گفت: «الله اكبر» و از بتكده بيرون دويد، همان لحظه سقف بتكده، فرود آمد و تمام ديوارهاي آن ويران شد و گرد و غباري برخواست.



آمد از بام و به گنبد پا نهاد

اندر آن جا رو به كعبه ايستاد



گفت: اقامت كرد نيت پس دو دست

برد بالا و به فرض [3] ، احرام بست



چون كه گفت «الله اكبر» ناگهان

شد بلند، آواز «تكبير» از بتان



پا برهنه چون برون از خانه جست

سقف و بنيادش همه در هم شكست



سقف و ديوارش همه شد سرنگون

پايه اش افتاد و بشكستن ستون



سنگ و خشت و آجرش شد ريز ريز

جا نماند از آن بناها هيچ چيز



شد غباري و غبارش باد برد

روزگار، آن بتكده از ياد برد. [4] .



آري، اگر نماز از روي حقيقت و اخلاص باشد، با خضوع و خشوع و با توجه به خداوند عالميان اقامه شود، با قلبي پاك از بخل و ريا و گناه انجام شود يك چنين تأثيري خواهد داشت.


پاورقي

[1] ارتعاش لرزه.

[2] نماز واجب ظهر.

[3] براي نماز.

[4] خزائي نراقي از ص 195 تا 202.


بازگشت