عشق رابعه به نماز


يكي از زنان معروف و مشهوري كه تمام عمرش را به نماز و عبادت سپري كرده بود، «رابعه» دختر اسماعيل (معروف به رابعه عدويه) از اهالي بصره است، در سال 135 هجري فوت كرد و ظاهرا قبرش در بالاي كوه طور كه در اطراف بيت المقدس است، مي باشد. مالك دينار درباره ي توجه او به نماز و عبادتش، چنين نقل مي كند:

روزي بر «رابعه» وارد شدم او را ديدم كه نماز صبح را خوانده و در سجاده خود نشسته است.

اطراف خانه ي او را مشاهده كردم غير از يك كوزه ي شكسته كه با آن، هم آب مي خورد و هم طهارت و وضو مي گرفت و خشتي كه موقع خواب سر بر آن مي نهاد، و يك سجاده كه از ني بافته شده بود و بر روي آن، نماز مي خواند، چيز ديگري نديدم.

وقتي متوجه من شد، گفت: اي مالك! چيزي در چشم من فرو رفته



[ صفحه 169]



است و اذيتم مي كند، نزديك بيا و ببين چيست؟

وقتي خوب دقت كردم ديدم مقداري از ني آن سجاده به چشم او فرو رفته و چشم او را از بين برده است.

گفتم: اي سيده ي زنان! (چشمت معيوب شده و تو از آن خبر نداري؟!)

گفت: اي مالك! من در نماز بودم كه تكه اي از ني سجاده به چشمم رفته و من چون در حال نماز و در مقابل پروردگار خويش ايستاده بودم، اگر همه ي دوزخ به چشم من فرو مي رفت از ترس خدا و توجه به او خبردار نمي شدم. [1] .



تو رها كن سر به مهر، اين واقعه

مرد حق شو روز و شب چون «رابعه»



او نه يك زن بود، او صد مرد بود

از قدم تا فرق، عين درد بود



آن نه من بودم كه در سجده گهي

خار در چشمم شكست اندر رهي



بر زمين، خونم روان شد از بصر

من ز خون خويش، بودم بي خبر



آن كه او را اين چنين دردي بود

كي طلب كار زن و مردي بود. [2]



در احوالات او آمده است: روزي حسن بصري «رابعه» را كنار آب ديد، سجاده خود را روي آب انداخت و گفت: اي «رابعه»!

بيا تا اين جا دو ركعت نماز بگزاريم! «رابعه» هم، سجاده خود را در هوا انداخت و روي آن قرار گرفت و گفت: اي حسن بصري! بيا اين جا نماز گذاريم، تو بايد كاري كني كه ديگران از آن عاجز باشند. [3] .



[ صفحه 170]





بگسترد سجاده را در هوا

خياليست پنداشتم كه يا خواب




پاورقي

[1] تذكرة الاولياء، ج 1، ص 56 -52.

[2] عطار نيشابوري، منطق الطير، صادق گوهرين، انتشارات علمي فرهنگي چاپ نهم (ص 32).

[3] تذكرة الاولياء، ج 1، ص 56.


بازگشت