خواجه ربيع و نماز


«ربيع بن خثيم»، كه همان خواجه «ربيع» مي باشد، يكي از عابدان و زاهدان روزگار است. او داراي اسبي گرانقيمت و اصيل بود و بسيار هم، او را دوست مي داشت.

در حال نماز بود كه اسب او را دزديدند، ولي «خواجه» در عين حالي كه متوجه شده بود، نماز خود را ترك نكرد و آن را به پايان رسانيد.

پس از پايان نماز عده اي كه متوجه سرقت اسب او شه بودند، نزد ايشان آمده تا او را تسلي خاطر دهند.

در جواب ايشان گفت: خود متوجه شدم و شاهد بودم كه اسبم را دزديدند و بردند.

پرسيدند: اگر خود متوجه شدي، چرا به مقابله برنخواستي و مانع بردن اسب نشدي؟

گفت: چون نماز نزد من از يك اسب اصيل، محبوب تر بود و من در



[ صفحه 139]



حال نماز بودم.

گفتند: نفرين بر آن دزدي كه اسبت را برد.

به آنان گفت: دزد را نفرين نكنيد من اسب را بر او حلال كردم. [1] .

نيز درباره اهميت دادن او به نماز نوشته اند: وقتي «خواجه» از دنيا رفت، دختر همسايه ي او از پدرش پرسيد:

پدر آن ستوني كه در خانه همسايه ما بود و من شب ها او را مي ديدم چه شد؟ چرا ديگر او را نمي بينم؟

پدر گفت: اي دختر! آن چه جلوتر مي ديدي ستون نبود، بلكه او مرد صالحي بود كه در اين خانه زندگي مي كرد و از اول شب تا صبح به عبادت و نماز مي ايستاد. چون تو شب ها در تاريكي به بام مي آمدي و او را در حال قيام مي ديدي فكر مي كردي كه ستون بوده است. [2] .


پاورقي

[1] تحفةالاحباب، ص 97.

[2] تحفةالاحباب، ص 97.


بازگشت