حضور و خشوع


هم اكنون كه عزم راسخت بر اين داشت كه باقي مانده عمر را از ساعات سحر بهره بري و ايام را به غفلت سپري نكني، بكوش تا چون به عبادت برخيزي بداني كه در حضور كه ايستاده اي و با كه راز و نياز داري؟ فقر خود و غناي او داني، تا سعيت به هدر نرود؛ از آن دم كه برخيزي و چشم بر آسمان دوزي عظمت آفرينش و كهكشانها نگري و به ضعف خود پي بري و بداني هستي مطلق، نيست را هستي داده و آن را دعوت نموده و بر سر سفره نعمات خود نشانده و دست مرحمت بر سر او كشيده و با او عشق مي بازد و بنابراين در اين راه گامي را ما بر نداشته ايم همه او در كار بود خود نبيني و همه او را بيني.



ديدند پشه بر لب دريا نشسته بود

در فكر سر فكنده به صد عجز و صد عنا



گفتند چيست حاجتت اي پشه ضعيف؟

گفتا كه آب اين همه دريا بود مرا





[ صفحه 206]





گفتند حوصله چو نداري مگوي اين

گفتا به نااميدي از او چون دهم رضا



منگر به نااميدي شخص ضعيف من

بنگر كه اين هوس ز كجا خاست وين هوا



عقلم هزار بار به روزي كند خموش

عشقم خموش مي نكند يك نفس رها



(عطار)

بار الها، عشقم به اين بارگاه كشيد؛ از اين در روي بر نتوانم تافت با آنكه مي دانم ورود به اين مهمانسرا شايسته من نيست؛ ايستاده ام در انتظار تا چون خوبان در آيند به طفيل ايشان خود را جازنم؛ باشد كه در اين خلوتگاه پرتوي بر قلبت افتد و تو را از خاك بركند و بر افلاك كشاند.

در اين سرا گاه آلودگان را هم پاك كرده و به قرب كشانده اند.

فضيل عياض رحمةالله را داني كه راهزن بود و در نيمه شبي بر كارواني كه در راه بيتوته كرده بود به جاسوسي آمده تا بيند متاع كاروان چند است، دل سوخته اي نماز شب گزارده و به قرائت قرآن مشغول بود و به اين آيه رسيده:

«برگروندگان آيا نرسيده است زماني كه دل هايشان به ياد خدا خاشع گردد؟». [1] .پيكرش به لرزه آمد، از نهاد همين آيه نور هدايت برتافت كوله بارش به زمين افتاد؛ از صداي آن مرد قاري بلند شد. چشمش به فضيل كه افتاد او را شناخت، خواست فرياد زند. فضيل گفت: اي مرد دم مزن كه فضيل هدايت حق را لبيك گفت و دل به ياد او خاضع داشت.



[ صفحه 207]



بيا بگو پروردگارا، گيرم كه در جنايت همچون فضيلم؛ او راهزن ديگران بود و من راهزن راه خود؛ آن نور كه بر قلب او تافتي بر دل من هم بتاب.

مرا از آنان قرار ده كه چون آهنگ قرائت آيات و پيام تو را شنوند:

«چهره بر خاك مي نهند و سجده كنان همي گويند: پروردگار ما وعده تو انجام پذير است؛ همي گريند و با هر آيه خشوعشان بيش شود». [2] .

عزيزا، خشوع روح عبادت است؛ چون خشوع باشد عملت جان مي يابد و به طرف معبودت پرواز مي كند آنجا كه فرمود:

«كلمه طيب و عمل صالح به سوي او بالا مي رود».

كلمه طيب مومن خاشع است كه با عمل صالح رفعت مي يابد و عزت مي بيند و آنچه به سوي او رفت باقي است و آنچه در زمين ماند فاني و ناپايدار است.

«آنچه در نزد شماست فناپذير است و آنچه در نزد خداست جاويدان است». [3] .

زين رو سعي نما هم اكنون كه خواب و بستر را رها كردي و بدنت به سوي قبله گراييد دلت نيز آن سويي شود و افكار روز را واپس نهي و سكوتي كه در شهر حكم فرماست درونت را نيز اين سكوت فرا گرفته باشد.



اگر نه روي دل اندر برابرت دارم

من اين نماز حساب نماز نشمارم





[ صفحه 208]





ز عشق روي تو من رو به قبله آوردم

وگرنه من ز نماز و ز قبله بي زارم



مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهاني

حديث درد فراق تو با تو بگزارم



وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو

نشسته روي به محراب و دل به بازارم



نماز كن به صفت چون فرشته ماند و من

هنوز در صفت ديو ودد گرفتارم



كسي كه جامه به سگ بر زند نمازي نيست

نماز من بچه ارزد كه در بغل دارم



از اين نماز ريايي، چنان خجل شده ام

كه در برابر رويت، نظر نمي ارم



(شمس تبريزي)

دكان و شغل از اين سويم كشد؛ زن و فرزند از آن سو، آبرو و اجتماع سويي ديگر؛ حالم در اين ميان روي آوردن به تو است، كجا اين روي ثابت ماند.

«خداوند مثلي مي زند مردي را كه شريكاني دارد ستيزه جوي و مردي كه در داراييش استقلال دارد. اين دو بهم كي مانند؟!». [4] .



[ صفحه 209]




پاورقي

[1] الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله. الحديد 57: 16.

[2] يخرون للاذقان سجدا و يقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا ويخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا. الاسراء 17:110.

[3] ما عندكم ينفد و ما عندالله باق.

[4] ضرب الله مثلاً فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان.


بازگشت