عهد و امانت


اگر به گفتار قرآن معتقدي ما را عهدي و امانتي بوده است. امانت، پذيرش ولايت الهي است از اسماء و صفات او كه به امانت تو را داده اند؛ سوء استفاده نكني و جز در آنجا كه ولي تو را اذن داده به كار نگيري. او حي مطلق است؛ حيات را با تو امانت داده تا با آن سرمايه آن سراي اندوزي، او بصير است؛ چشم را با تو امانت داد تا با ديدار آياتش كسب معرفت نمايي. او سميع است؛ گوش را با تو امانت داد تا حكمت و حق و آيات قرآني شنوي؛ مبادا در اين امانات خيانت كني. او قادر است؛ قدرت را با تو امانت داد تا به اكتساب خيرات و نيكي ها پردازي.

«به راستي كه ما عرضه نموديم امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها از برداشتنش ابا نمودند؛ چرا كه از آن ترسيدند. انسان آن را قبول نمود به راستي كه بس ستمكار و نادان بود». [1] .



[ صفحه 20]





آسمان بار امانت نتوانست كشيد

قرعه فال به نام من ديوانه زدند



(حافظ)

و چون آهنگ مسافرت به دنيا نمودي، در صفي طولاني كه قاصدان دنيا عزم ورود داشتند خدايشان فرمود:

«حال كه مي خواهيد به دنيا رويد قبول داريد كه من پروردگارتان هستم. همگي گفتيد: آري». [2] .

امروز، تا فرصت باقيست بينديش كه در برابر اين امانت و عهد تا چه حد وفادار بودي؟ پروردگارت وفاداران را بنگر كه چگونه مي ستايد!

«هم آنان كه به عهد و پيمان و اماناتشان مراقبان بودند». [3] .

و جاي ديگر

«اي گروندگان به پيمان ها وفادار باشيد». [4] .

و زود باشد كه اين عهد سرآيد و امانات را به صاحبش بايد رد نمايي و قادر به نگاهداري آن نيستي. در آن لحظات شوم، دست و پا از كار ماند؛ چشم بينايي را از دست دهد؛ زبان از نطق باز ماند؛ گوش ديگر حديثي نشنود؛ اينجا رد امانت جبر است، ولي خوش بر آن بنده كه همين جا امانت سپار باشد. يعني بداند كه با او مي بيند و با او مي شنود و با او حيات دارد و با او سخن مي گويد؛ اين كمال معرفت است.

«به راستي كه خداوند امر مي كند شما را كه امانات را به



[ صفحه 21]



اهلش سپاريد». [5] .

اين منزل همان معرفت ولايت است كه تو فقر خود را درك نمايي و روبه روي اين فقر نعمات الهي كه همه هبه و امانت اوست را شناختي و خود را سپاسگزار حق قرار دادي و در آن امانت خيانت نكردي و با سرمايه هاي امانات ره توشه آخرت ساختي و با دست پر دنيا را پشت سر نهادي. تو مي خواهي هم خود پنداري را بيني، هم خداي حقيقي را، به ناچار اين پندار حجاب آن حقيقت گردد.



پنبه وسواس بيرون كن ز گوش

تا به گوشت آيد از گردون خروش



گوش جان و چشم جان، جز اين حس است

گوش عقل و گوش حس، زان مفلس است



پاك كن دو چشم را از موي عيب

تا ببيني باغ و سروستان غيب



چشم دل از موي علت پاك دار

وانگهان ديدار قصرش چشم دار



هر كه را باشد زسينه فتح باب

او ز هر ذره ببيند آفتاب



(مولوي)



[ صفحه 22]




پاورقي

[1] انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا. الاحزاب 33: 72.

[2] الست بربكم قالوا بلي. الاعراف 7: 172.

[3] والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون. المؤمنون 23: 8.

[4] يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود. المائده 5: 1.

[5] ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها. النساء 4: 58.


بازگشت