منزلت فاطمه نزد خداوند


در بحار از شيخ صدوق از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده فرمود: كانت فاطمة اذا طلع شهر رمضان يغلب نورها الهلال و يخفي فاذا غابت عنه ظهر. يعني: وقتي كه هلال رمضان طالع مي شود نور فاطمه غالب مي شود به نور هلال و مخفي مي شد هلال و چون فاطمه عليهاالسلام غايب مي شود هلال ظاهر مي شد.

اما منزلت اين مخدره نزد خداي تعالي

در اصول كافي است نصراني از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام سئوالاتي كرد منجمله پرسيد: خبر بده مرا از كتابي كه نازل شد بر محمد صلي الله عليه و آله و فرموده: حم و الكتاب المبين انا انزلناه في ليلة مباركة انا كنا منذرين فيها يفرق كل امر



[ صفحه 186]



حكيم. تفسير اين چيست در باطن؟ حضرت فرمود: اما حم، محمد صلي الله عليه و آله است و او در كتاب هود است كه نازل شده بر او و او منقوض الحروف است اما كتاب مبين اميرالمومنين عليه السلام است اما ليلة مباركة، فاطمه زهرا عليهاالسلام است.

في اللهوف قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ايها الناس اني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و ارومتي و مزاج مائي و ثمرة فوادي و مهجتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض الاواني لا اسئلكم في ذالك الا ما امرني ربي اسئلكم عن المودة في القربي فاحذروا ان تلقوني غداً علي الحوض و قد اذيتم عترتي اهل بيتي و ظلمتموهم لعنة الله علي الذين ظلموهم خصوصاً فاطمة عليهاالسلام. قال صلي الله عليه و آله: فاطمة بضعة مني من اذاها فقد اذاني و من اذاني فقد اذالله ما بقيت بابي و امي فداها بعد ابيها الا خمسة و سبعين يوماً ما سكتت من بكائها ليلها و نهارها غصبوا حقها كسروا ضلعها سقطوا جنينها



لم انسها والقوم اموابيتها

تبغي تحجبها بباب الدار





[ صفحه 187]





عصرت بذالك الباب حتي اسقطت

منها الجنين بحرقة اواري



سلها عن الاضلاع حين تقصفت

كسراً و ادمي الصدر بالمسمار



بعد از پدر بزرگوارش شب و روز گريه مي كرد حقش را غصب كردند دنده اش را شكستند محسنش را سقط كردند. شاعر مي گويد: فراموش نمي كنم آن وقتي كه قوم در خانه اش جمع شدند و زهراي مرضيه عليهاالسلام در را به روي خودش حجاب قرار داد و پشت در خودش را پنهان كرد چنان فشار داده شد كه جنين او شهيد شد.



عصرت بذاك الباب حتي اسقطت

منها الجنين بحرقة و اواري



زبان حال حضرت زهرا (س) با پدر بزرگوارش



پدر شد دين حق پامال بي تو

جهان شد مرجع جهال بي تو





[ صفحه 188]





ز هجرانت فتاد آتش به جانم

فراغت سوخت مغز استخوانم



پدر بعد از تو با غم يار گشتم

به پيش چشم امت، خار گشتم



خلايق سر بسر از ما رميدند

همه از خانه ما پا كشيدند



ز هجرت روز و شب من اشك بارم

نمي پرسد كسي از حال زارم



در اين مدت چه محنت ها كشيدم

شماتت ها ز مرد و زن شنيدم



سفارش ها كه با انصار كردي

وصيت ها كه با اصحاب كردي



ندانم آگهي اي باب يا نه

كه بازويم شكست از تازيانه



پس آنگه در به پهلويم فشردند

علي را دست و گردن بسته بردند





[ صفحه 189]





عدو زد سيلي كين بر عذارم

كه پر خون شد دو چشم اشگبارم



ز بعد سيلي آن ننگ زمانه

به بازويم چنان زد تازيانه



لست ادري و ليتني كنت ادري

اي خطب تبث مما دهاها



احديث الجنين اذ اسقطته

ام نبوط المسمار في احشاها



ام حديث النار التي اضرموها

بفنا دارها المشيد ذراها



بنت من ام من حليلة من

ويل لمن سن ظلمها و آذاها



جرعاها من بعد والدها الغيظ

مراراً بئس ما جرعاها



بهار عمرت اي زهرا خزان شد

علي از مردنت بي خانمان شد





[ صفحه 190]





تو چون رفتي از اين دنياي فاني

بنزد بابت امشب ميهماني



حسن گريد حسين گريد ز داغت

زند بر سينه زينب از فراغت



لكل اجتماع من خليلين فرقة

و كل الذي دون الفراق قليل



و ان افتقادي فاطماً بعد احمد

دليل علي ان لا يدوم خليل



گل هميشه بهارم چرا خزان شده اي

بزير خاك عزيزم چرا نهان شده اي



تو زهره فلكي زير خاك جاي تو نيست

برآر سر ز لحد خشت متكاي تو نيست



مرا ببر كه مقامات عاليت بينم

چسان به خانه روم جاي خاليت بينم




بازگشت