صاحب معجزه ظاهر


صاحب معجزه ظاهره در زينت المجالس گفته است كه عمر بن الخطاب مردي بلند بالا بود. روزي در مسجد با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بود خواست با آن جناب شوخي كند و او را تخفيف بدهد. كفش آن حضرت را



[ صفحه 161]



برداشت و در جاي بلندي گذاشت كه دست آن حضرت نرسد. چون عمل او به آن حضرت معلوم شد به يكي از ستون هاي مسجد كه عمر به آن تكيه داده بود فرمودند تا بر روي لباس هاي عمر قرار گرفت. پس حضرت برخاستند و كفش هاي خود را برداشتند و خواستند از مسجد بيرون روند. عمر فرياد زد و مردم دور او جمع شدند و به او مي خنديدند و او مي خواست حركت كند و برخيزد و قدرت نداشت. چون قدري مردم به او سخريه و استهزاء نمودند حضرت به ستون امر فرمودند از روي لباس او پس رفت.


بازگشت