نكته ها و گزاره هاي روان شناختي در تبليغ و تربيت (موقعيت شناسي)


علم روان شناسي به معناي محدود آن، هر قدر علمي تر مي شود از عمق و كليت آن كاسته مي شود و هر قدر خود را مقيد به روش هاي تجربي و آزمايشگاهي مي كند در تحليل و تبيين كليت روان آدمي ناتوان تر مي گردد. روان انسان چيزي فراتر از اجزاء تشكيل دهنده ي آن است و اين ذره گرايي و تقليل گرايي است كه مانع شناخت آدمي از آدمي است! به همين روال علوم تربيتي در گره گشايي از مسايل تربيتي آدمي ناتوان مانده است.

فرزند آدمي آماده ي نيك انديشي و نيك خواهي و نيك كرداري است اما براي ابراز و اظهار آن نيازمند محرك ها و مشوق هايي است كه اين قابليت ذاتي را نمايان كند. هرگونه اجبار و اكراه و يا زودرسي و شتاب زدگي در فعليت بخشيدن به اين استعداد و قابليت همان آسيبي را به آن مي رساند كه سرپوش گذاشتن و ناديده گرفتن و سركوب كردن آن. بنابراين، تبليغات بايد معطوف به اين آمادگي ها و قابليت ها باشد.



[ صفحه 78]



پس از پشت سرگذاشتن دوره ي جواني به تدريج زمينه ي فكري مفهوم مرگ و نيستي در انسان گسترش مي يابد اگر جوان تصور درستي از زندگي نداشته باشد، برداشت او از مرگ ترسناك و هولناك خواهد بود و برعكس اگر براي او مفهوم زندگي به گونه اي تصوير گردد كه مرگ مقوي و مغذي زندگي تلقي شود، او معناي زندگي ابدي را بهتر و عميق تر درك مي كند. اگر معناي زندگي و لذت زيستن در جوان تبليغ و تبيين شود شوق به زندگي خود به منزله ي اميد و اعتماد و امنيت در شكل گيري شخصيت آنها مي باشد.

براي نوجوان «نان» قوت زندگي است اما محبت «معناي» زندگي است. احساس دلبستگي، انس و تعلق نيازهاي اساسي و جوهره ي بنيادي هستي نوجوان است. آنچه كه نگاه او را به زندگي معنا و عمق مي بخشد و از آن زيبايي و جمال زاده مي شود نه امكانات مادي و رفاهي كه هنر عشق ورزي و دوست داشتن است.

بزرگسال معمولاً از نگاه خود به نوجوان مي نگرد. به جاي آنكه خود را به دنياي نوجواني نزديك گرداند نوجوان را به دنياي خود وارد مي سازد. به همين خاطر است كه بزرگسال با خود ميان بيني خويش نمي تواند دنياي بزرگ نوجواني را همانگونه كه هست كشف و درك كند.

فرق است بين مراقبت و دخالت! پدران و مادراني كه دايم در حفظ و نگهداري فرزند خود او را از مواجهه با هر گونه خطر و آسيبي دور مي سازند و به سبك گلخانه اي، نوجوان را در زرورق ضخيم «احتياط» نگهداري مي كنند. فرصت مقابله با خطر را از او مي گيرد. بنابراين، چنين نوجواناني آسيب پذيرترين و ناتوان ترين افرادي خواهند بود كه به نام پيشگيري از خطر و آسيب خود قرباني آن مي شوند به همين ترتيب بايد گفت فرق است بين تبليغ و تلقين.

احتياط هاي آلوده به ترس و محافظت هاي آميخته با حساسيت و نگراني نوجوان را به جاي مقابله با مشكلات وابسته به ديگران و هراسناك از زندگي مي كند. بسياري از اوليا و مربيان در مراقبت هاي افراطي خود فرزندان را از يادگيري مهارت هاي اوليه و بنيادي زندگي طبيعي باز مي دارند هر چند در نيت خواهان توانمندي فرزندان هستند اما در عمل به شكنندگي و سست بنيادي آن كمك مي كنند!



[ صفحه 79]



موعظه نيك فقط در گفتار نيك نيست بلكه افزون بر آن، در خلق نيك، سيرت نيك و بيان و نگاهي لطيف و زيبا نهفته است؛ همه ي اينها در آميخته با عشق و محبت و مهرباني و ملايمت جلوه اي از تبليغ رسا و نافذ را به نمايش مي گذارد.

صاحب نظران در روان شناسي تبليغ، معتقدند؛ مبلغ بايد بگونه اي تعليم دهد كه مخاطب به شيوه ي غير مستقيم پيام مورد نظر را از درون خود كشف كند؛ بي آنكه احساس كند كسي آن را به او آموخته است.

امروزه تنها ذكر حقايق و گفتن مطالب نيك كافي نيست؛ آنچه مهمتر از گفتن و نصيحت كردن است نشان دادن و عمل كردن به آن است بايد آنچه را كه مي خواهيم به زبان آوريم در رفتار خود به نمايش بگذاريم. اين نمايش نه از روي ريا و تصنّع و تكلّف كه بر اساس ايمان و اعتقاد قلبي و با نيت الهي و خلوص دروني بايد انجام گيرد. آنگاه خود به خود اثرگذار خواهد بود و تأثيرش در تمامي اركان و ابعاد شخصيت مخاطي جاري و ساري مي گردد.

نياز طبيعي و مشترك انسان ها به ويژه در دوره ي جواني و نوجواني شنيدن مطالب در قالب داستان و تمثيل و شعر و... مي باشد. هر قدر بتوانيم پيام هاي تبليغي خود را از طريق سرگذشت شخصيت ها و داستان هاي سازنده آن هم به شيوه هاي جذاب و قابل لمس و تناسب با دنياي عاطفي و ذهني آنها بيان كنيم به بلاغت و فصاحت پيام خود افزوده ايم.

يكي از خصوصيات بارز نوجوانان و جوانان اين است كه مايل نيستند كساني از موضع تحكم و موعظه گري به آنان مستقيماً مطالبي را گوشزد كنند؛ بلكه دوست دارند كه مطابق با افكار و عقايد خود آنچه را كه مشاهده مي كنند و يا مي شنوند و تجربه مي كنند برداشت نمايند. بنابراين پيام هاي تبليغي را به صورت اشاره و گذرا رها كرده تا مخاطب بر اساس تجربيات قبلي و پردازش هاي ذهني و تمايلات قلبي خود آن را باز توليد كند.

افراد به آنچه نمي دانند خصومت مي ورزند و بر اساس «بل كذبوا عالم يحيطوا بعلمه»: يعني آنچه را كه به آن احاطه علمي ندارند تكذيب مي كنند. انسان تا زماني كه خود شخصاً به چيزي باور نكرده است هرگونه اصرار و ابرام نه تنها به نفوذ پيام كمك مي كند بلكه نوعي عناد و تضادورزي را از جانب شنونده به دنبال مي آورد.



[ صفحه 80]



تبليغ بايد عاملي روشنگر براي روشنايي وجود انسان باشد. عاملي كه انسان را بر خود كشف مي كند و دامنه وجودش را توسعه مي بخشد. آنچه كه تبليغ را به هدف ذاتي آن نزديك مي كند نه تراكم و تكرار مطالب نيك؛ بلكه ايجاد تشنگي در مخاطب براي جستجو و پذيرش اندرزهاي نيك است.

فطرت انسان داراي درون مايه هاي كمال جويانه و خيرخواهانه است، هر نوع آموزش و تبليغي كه براي تغيير رفتار و نگرش انسان صورت مي گيرد بدون فعليت تمايلات فطري ريشه دار نخواهد بود. كشف راه هاي شناسايي اين تمايلات و سوار كردن پيام هاي تبليغي بر آن راز و رمز هنر تبليغ مي باشد. در واقع، عمل اخلاقي آن است كه آزادانه و به حكم احساس تكليف و وظيفه شناسي انجام گيرد. بنابراين هدف تبليغ وادار ساختن افراد و يا عادت دادن آنها (عادت هاي كور و جبري و ناآگاهانه) به اعمال نيك و تقليد رفتارهاي خوب نيست؛ بلكه بايد كاري كرد كه افراد از روي قصد و نيت و بر اساس ميل و رغبت كارهاي نيك به سهولت از آنها صادر شود.

طبيعت و قوانين تحول آدمي به ويژه در دوران كودكي و نوجواني بگونه اي است كه در مواجهه با بحران ها و موانع (در حد ظرفيت و گنجايش) به تحرك و تعالي واداشته مي شود. هر مانعي كه فرد را از پا نيندازد موجب تقويت و استحكام شخصيت او مي شود. به عبارتي ديگر، تضاد و تعارض سازنده نيروي محركه ي جوهر آدمي است. اين تزاحم و تضاد است كه واسطه ي فيض كالاي وجود از سرچشمه ي جوشان فطرت مي شود و آن كس كه در مواجهه با اين بحران ها بتواند از ميدان نبرد پيروز بيرون آيد در اعماق وجود خود به صيد گوهر حقيقت دست مي يابد.

هدف هر تبليغ بايد برخاسته از نياز اصلي و سازنده ي مخاطب باشد. هرگونه هدف تراشي، هدف سازي بيروني و تحميلي نه تنها اثر تبليغي و اصالت تربيتي آن را از بين مي برد؛ بلكه خود به تدريج به ضد آن تبديل مي شود؛ چنانكه اگر كودك از فعاليتي مانند بازي كه يك فعاليت طبيعي است و ذاتاً واجد لذت دروني است از طريق مشوق هاي بيروني و پاداش هاي مادي، تقويت شود به تدريج لذت هاي بيروني جايگزين لذت هاي دروني مي شود و اين فعاليت خود انگيخته را از اصالت و خودجوش تهي مي سازد. در ارتباط با رفتارهاي ديني و عبادي كه خود ذاتاً واجد لذت معنوي هستند. در صورتي كه



[ صفحه 81]



تشويق هاي بيروني و به شكل افراطي و مداوم آن افزايش يابد پس از چندي اساس و ريشه ي دروني اين گونه رفتارها تضعيف مي شود.

محتوا، هدف و پيام هاي تبليغي بايد جوشيده از نيازها و رغبت هاي دروني مخاطب باشد. از اين طريق است كه فرآيند درون سازي مفاهيم و ارزش هاي اخلاقي و فضايل انساني در فرد انجام مي شود. چه بسا اهداف و پيام هاي به ظاهر خوب و درستي كه در نزد پيام دهنده از منزلت و جايگاه مقدسي برخوردار است اما به خاطر پل ناپذيري با درون مخاطب فاقد وجاهت و جذابيت لازم مي گردد. بنابراين آنچه منشأ و منبع تأثيرگذاري يك پيام تربيتي است وابسته به نياز و علاقه و تمايل دروني مخاطب است.

دروني ساختن ارزش هاي اخلاقي در نوجوانان، بايد با آزادي، رغبت و انتخاب شخصي آنها همراه باشد؛ اگر اين ارزش ها با شيوه هاي تحكم و اقتدار و يا از روي اجبار و اكراه صورت گيرد نه تنها به باروري ميراث اخلاقي و ادب اجتماعي آن كمك نكرده ايم؛ بلكه از آنچه كه خود از روي نياز فطري به دنبال آن هستند جلوگيري كرده ايم.

منشأ شادي و نشاط نه در منابع بيروني و داشته ها و امكانات محيطي و عارضي، بلكه در حس دروني برخاسته از رضايت دروني و وجد معنوي است. آنچه كه موجب پايداري و عمق نشاط و شادابي روح مي گردد نوع نگاه و نگرشي است كه فرد به خود و محيط پيرامون دارد. شادي هاي ناپايدار، موقت و عارضي، كه ريشه در شرايط بيروني دارد. تا زماني كه آن شرايط وجود دارد به حيات سطحي و ناپايدار خود ادامه مي دهند و هنگامي كه عوامل بيروني ناپديد شوند ديگر نه تنها اثري از نشاط و شادي نيست؛ بلكه برعكس نوعي ملال و خستگي در هاله اي از پوچي و نگراني حاصل مي شود. بنابراين، آموزه هاي ديني در تبليغ بايد معطوف به اين رهيافت دروني باشد.

طبيعت آدمي بگونه اي است كه اگر كار نيك و مثبتي از او صادر شود منجر به شادي و نشاط باطني اش مي شود، اين شادي ريشه در ذات آدمي دارد و با ويژگي هاي فطري او مرتبط اند. خصوصيات خلقي از جمله، گشاده رويي، انبساط خاطر، تبسم و محبت ورزي خودبخود موجب انبساط و شادابي و طراوت روح و روان آدمي مي گردد. به عبارتي ديگر، هر فعاليت يا رفتاري كه به تعالي و پرورشي صفات عاليه در انسان گردد، خود منشأ نشاط و رضايت دروني مي شود. همانگونه كه ارسطو در تعريف شادي گفته



[ صفحه 82]



است: «شادماني عبارت است از پروراندن صفات و خصايص متعالي در انسان، بنابراين برخلاف منطق رايج، انسان به وسيله برآوردن تمايلات نفساني خود نمي تواند به نشاط و شادابي برسد»؛ بلكه در صورتي مي تواند به آن سرچشمه طربناكي و سرخوشي راه يابد كه پاي بر سر اين تمايلات بگذارد.

ما معمولاً هر چيزي را در افق امروزين آن مي فهميم، و به همين خاطر حتي جوانان و نوجوانان خود را در افق امروزين ـ و نه فردايي كه در آن وارد خواهند شد ـ تربيت مي كنيم. اين همان «خودميان بينيِ» شناختي است كه با خودميان بيني زماني و مكاني و حتي تاريخي و اجتماعي همراه است و مانع فهم اصيل و واقعي ما از دنياي جوانان مي گردد.

ذات آدمي صرفاً در چيزي نيست كه «هست»؛ بلكه در چيزي است كه «مي تواند» باشد. رعايت اين اصل در تبليغات ما را بر آن مي دارد كه در نگاه خود به شنونده از بنياد تجديد نظر كنيم. اينكه بزرگسالان، نوجوانان را به منزله ي يك شيئي يا مومي كه بايد به تناسب ذهنيت و نياز آنها شكل بگيرند يا ساخته شوند نه تنها با اصول تربيت دروني و فطري مغايرت دارد بلكه خود موجب مسخ و تحريف شخصيت فرد مي شود.

انسان ها معمولاً از راحتي، عافيت طلبي، بي مسئوليتي راضي تر هستند؛ اما اگر بدانند كه مسئوليت پذيري، مواجهه با چالش هاي زندگي، تحمل دشواري ها و شكيبايي در برابر ناگواري ها تا چه اندازه موجب رشد و تعالي تفكر و انديشه و ظهور خلاقيت و شكوفايي استعدادهاي بالقوه يشان مي شود؛ در پذيرش و مواجهه شدن با مشكلات زندگي نه تنها كنار نمي كشند؛ بلكه خود با اشتياق و ميل دروني به استقبال دشواري ها مي روند. در اين چالش هاي بالنده و رشد دهنده، چشمه هاي مخفي وجود آدمي با برداشتن لايه هاي سطحي آن فوران مي كند و از تراوش آن بذرهاي استعداد آدمي در تمامي ابعاد به شكوفايي و طربناكي مي رسند و حاصل آن نوعي رضايت دروني و شادابي و نشاط معنوي است؛ چرا كه، مسئوليت پذيري نهالي است كه زمينه اش شناخت، ريشه اش اعتقاد و بهارش بحران ها و حادثه ها و گرفتاري هاست.



[ صفحه 83]



ما معمولاً هوش را در قلمرو حل مسائل ذهني و پاسخگويي به مشكلات درسي و مدرسه اي تلقي مي كنيم؛ حال آنكه هوش فراتر از ساز و كارهاي ذهني است، هوش در معناي وسيع آن كه با تماميت شخصيت آدمي سر و كار دارد و به معناي سازگاري با تعارض ها و حل تضادها و معنا كردن مشكلات زندگي است؛ چرا كه، انسان مخلوق شرايط نيست، بلكه خالق آن است. اگر جوانان بياموزند كه به رنج هايشان معنا بدهند آنگاه هر حادثه و حتي هرگونه رنج و بلايي لذت بخش خواهد بود، هر چند دنيا سرشار از رنج هايي است كه انسان را احاطه كرده است اما در همين جهان سرشار از راه هاي غلبه بر اين رنج ها نيز هست. به همين خاطر است كه گفته اند تا آدمي از «دوزخ» نگذرد «بهشت» را نخواهد ديد.

هيچ عنصري از وجوه متكثر و درهم تنيده آدمي، به قدرت و اعجاز نيروي ايمان و عشق نتوانسته است تا اين ميزان تأثيري شگفت بر فرهنگ و دين و تمدّن آدمي بگذارد. بنابراين، فراهم كردن شرايطي كه نوجوانان و جوانان بتوانند در مهارت عشق ورزي و ايمان قلبي پيش قدم شوند به منزله ي يك نياز اساسي زندگي سالم بن مايه هاي سلامت رواني و روح نوع دوستي در او را شكل مي دهند.

لازمه ي كار تبليغي به لحاظ خصوصيات خلقي و شخصيتي افزون بر همه ي شرايط و لوازمي كه در ابعاد آموزشي و مهارتي برشمرده اند؛ داشتن ظرفيت وسيع و پهنه ي پذيرش آراء و افكار ديگران (يعني چيزي كه ما آن را در قلمرو آداب اخلاقي از آن به عنوان سعه صدر ياد مي كنيم و يا به زبان امروز دگرپذيري و مدارا نام گرفته است) مي باشد. آن كس كه در مقام تبليغ و تربيت آن هم با نسل جوان و نوجوان قرار مي گيرد بايد از اين توفيق بزرگ و رمز راهگشا و كارگشا برخوردار باشد. انساني كه سعه صدر ندارد؛ در رفتار و برخورد و در انتقال پيام و مقصود خويش دچار مشكلات و دشواري هايي مي شود كه بطور ناخواسته و ناخودآگاه در كيفيت برقرار ارتباط با مخاطب دچار بحران تنگ نظري و نهايتاً به جاي و ايجاد جاذبه، دافعه خواهد داشت. در برخورداري از سعه صدر و روي گشاده و خلق نيك و سينه ي باز است كه اعتماد، امنيت و رغبت در مخاطب افزايش مي يابد وادار متمايل به شنيدن و پذيرفتن مي كند.



[ صفحه 84]



اگر مخاطب در مقام گوش فرادادن به پيام و مطلب گوينده عليرغم ميل و رغبتي كه دارد ناتوان است به جاي اصرار و تكرار بر اينكه او به حرف گوينده گوش دهد، بهتر است عوامل و محرك هاي بازدارنده از محيط دروني و بيروني او را شناسايي و حذف شود. از جمله ي عوامل بازدارنده در فرآيند گوش فرادادن اشتغال ذهني، موانع عاطفي، انتقال شباهت، تفكر دو ارزش (عوامل دروني) و يا محرك هاي محيطي از جمله سر و صدا، مزاحمت هاي مكانيكي و فيزيكي فضاي نامساعد و آلوده وار مي باشد. قبل از هرگونه اقدام تبليغي و تربيتي بايد با مخاطب در لطيف سازي و آرام سازي محيط موعظه بكوشيم.

هر چند در فرآيند تبليغ و ارتباط سازنده با جوان بايد علايق و نيازهاي طبيعي و غريزي او را به منزله ي سنگ بناي ارتباط همدلانه مطمح نظر قرار داد؛ ولي توجه به مصلحت هاي او در تداوم نيازهاي روان زادي اش مي تواند از جهت دهي هوشيارانه و حكيمانه مربي و مبلغ خبر دهد. زيرا جوانان در بسياري از موارد به علت فقدان رشد و پختگي فكري و عاطفي و ضعف بصيرت دروني نسبت به نيازها و خواسته هاي احساساتي خود نمي توانند بين آنچه كه مي خواهند با آنچه كه بايد بخواهند و يا بين آنچه كه مورد نيازشان است با آنچه مصلحت رشدشان است تمايز خردمندانه اي داشته باشند. بر فرد هدايت گر است كه در اين زمينه بدون شتاب زدگي فرآيند اين جهت دهي را به طور غير مستقيم و دروني آغاز كند.

يكي از رسالت هاي سنگين، اما ناديدني و نامريي فرد تبليغ كننده، اين است كه هنر شنيدن و مهارت گوش فرادادن را با همه ي جوانب عاطفي و لوازم تربيتي و ظرايف روان شناختي آن فرا بگيرد. بيش از نيمي از تأثيرگذاري هاي تربيتي تبليغي نه در گفتن كه در شنيدن و نه از راه تكرار گفتار كه در آهنگ استماع نهفته است. زيرا شنونده ي خوب غالباً گوينده خوب نيز هست، اما آن كس كه به خوبي حرف مي زند، شايد نتواند به خوبي بشنود.

همانگونه كه در نظام آموزش و ياددهي ما با سه حيطه ي يادگيري يعني حيطه ي شناختي (يادگيري مفاهيم ذهني، انديشه ها، معلومات و...) و حيطه عاطفي (باور به ارزش ها، نگرش ها و عواطف) و حيطه ي رواني ـ حركتي (آمادگي براي عمل و انجام مهارت ها) مواجه هستيم؛ در كار تبليغ نيز از اين سه حيطه در فرآيند انتقال پيام بايد استفاده نمود. بدين معني كه فرد گوينده كه با مخاطب و گيرنده ي پيام در ارتباط قرار مي گيرد بايد دامنه و عمق



[ صفحه 85]



مباحث و مطالبي كه مطرح كند و به گونه اي گسترش دهد كه بتواند تمامي لايه هاي عمقي اين حيطه ها را در مخاطب پوشش دهد. اما به نظر مي رسد اغلب فعاليت هاي تبليغي در سطح حيطه ي شناختي يعني دانستن و فهميدن و فرآيندهاي ذهني و محفوظاتي متوقف مي گردد؛ حال آنكه نقش عمده ي تبليغ و كيفيت اثرگذاري آن نه در سطح ادراك ذهني بلكه در تمايل دروني و پذيرش قلبي و اعتقادي نهفته است و اين بُعد در ساحت عاطفي يعني دريافت، ارزش گذاري، سازمان دادن، گرايش، باور و بالاخره اعتقاد قلبي و درون متجلي مي شود. بنابراين، از جمله مهارت تبليغي در تحقق اهداف فرهنگي تربيتي اين است كه به فرآيند درون سازي پيام ها كه از طريق حيطه ي عاطفي امكان پذير مي گردد توجه كنيم. آنچه كه موجب تقويت حيطه ي عاطفي مي شود صرفاً تكرار مطالب و يا افزايش كمي پيام ها نيست؛ بلكه آماده سازي رواني ـ عاطفي و ايجاد شوق و نياز در مخاطب براي پذيرش پيام نيز هست، و در يك كلام هر ارتباط مؤثر ايجاد شود طلب سائقه كشش و نيروي جذب در مخاطب است.

بسيار مهم است كه جوان تصوير مثبتي از خود داشته باشد. اين نگاه مثبت به خود باعث مي شود كه او به ديگران نيز نگاهي مثبت داشته باشد و همينطور به آينده ي خويش! چنين احساس خوشايندي موجب رونق زندگي و نشاط و شادابي روان او مي شود و اگر اين چنين شد بهترين زمينه ي رشد و تعالي فراهم مي شود. در چنين شرايطي است كه مي توان با او ارتباط سازنده و رشد دهنده اي برقرار كرد. قبل از بوجود آوردن چنين احساس و تصويري از خود، هرگونه اقدام تربيتي و تبليغي نه تنها به شكست مي انجامد بلكه بر ضد خود عمل مي كند و نتايج وارونه اي را به دنبال خواهد داشت. بنابراين، يكي از جلوه هاي زيباشناسانه ي هنر تبليغ دين، به كار بستن هنر ترغيب است. اين ترغيب سازي زماني به نتايج مثبت و كارآمدي مي انجامد كه مخاطب احساس مثبت و نگرش خوشايند به خود و آينده خويش داشته باشد.

اوليا و مربيان مي خواهند كه جوانان به انجام كاري بپردازند كه از ديد آنها به اصطلاح خير و پسنديده است. ولي اگر اين درخواست با اجبار و اكراه همراه باشد و جوان احساس كند كه بدون اراده و تمايل دروني اش به چنين كاري مجبور مي شود؛ از همان ابتدا ريشه ي نيك خواهي و خيرجويي او را از بن خشكانده ايم و او را نسبت به آنچه تبليغ مي كنيم بيگانه مي سازيم. زيرا همين شيوه ي وادار ساختن و اجبار كردن به كاري كه به زعم ما نيك است چه بسا براي آنها جز زشتي و اكراه چيزي به همراه نداشته باشد.



[ صفحه 86]



بايد به جوانان آموخت كه داشتن عيب تا زماني كه در جهت رفع آن بكوشند عيب بزرگي نيست. بلكه عيب بزرگ آن است كه از عيب هاي خود غفلت كنند. كسي كه نتواند عيب خودش را آن طور كه هست دريابد بسي خطرناك تر از كسي است كه عيبي دارد ولي هميشه نگران چگونه رفع كردن آن است؛ تفهيم و تبيين اين شيوه برخورد با عيب ها و ضعف هاي جوانان آنها را نسبت به پيش گرفتن شيوه هاي اصلاحي تشويق مي كند. زيرا كسي كه عيب و نقصي در وجود خويش حس مي كند همين احساس نقص نيروي جبران و اصلاح آن را خودبخود در درون او فراهم مي آورد. اما آن كس كه از ضعف خويش غافل است و خود را فريب مي دهد و حتي فراتر از آن ديگران را نيز در اين فريب سهيم مي سازد بسي خطرناك تر است.

بهشتِ آخرت گرايان در قطع تعلقات پست و فروكاهنده است و بهشت دنياگرايان در كسب و اثبات آنها. تصويرسازي از چنين بهشت برين و جميلي براي جوانان در صورتي كه توان پرداخت هنرمندانه ي آن را داشته باشيم، اشتياق به زندگي معنوي و زيستن معني دار را براي آنها به بهترين شكلي توجيه كرده ايم. جوانان خواهان زندگي پايدار، لذت بخش و با نشاطي هستند. دين و زندگي ديني چيزي جز اينها نيست و اگر جوانان احساس كنند كه آموزه هاي ديني پاسخگوي چنين نيازهايي است مطمئناً نگاهي ديگر به خود و زندگي ديني خواهند داشت.

يك انديشمند باستاني [1] گفته بود: كمتر كاري ديده ام كه براي اخلاق انسان مضرتر از پرداختن به آموزش اخلاقي به شكل تحميلي و اجباري باشد! كساني مي گويند راستي را بايد دوست داشت و به وعده وفا نمود و در دفاع از نيكي ها مبارزه كرد. ولي جالب است كه در دنياي ديگر طبايع، چنين تصوري از راه تكامل به شكل بايد و نبايدي نيست. مثلاً هيچگاه درخت ها نمي گويند: «سبز بايد بود و ميوه را راست به سمت زمين رها كرد كه باد مي گذرد و زمزمه در برگ بايد انداخت!» بنابراين تبليغ ديني و ارزش هاي ديني در جوانان بايد بگونه اي باشد كه عمل نيك، راست كرداري و وفاداري با سهولت و رواني از آن ها سر بزند و چنانچه اين ارزش ها صرفاً از روي ترس و پاداش و وابسته به منابع بيروني و كنترل هاي فيزيكي و مادي سرچشمه بگيرد از اصالت فطري و دروني برخوردار نخواهد بود و دير يا زود بنيان هاي آن فرو مي ريزد.



[ صفحه 87]



هر معلم يا مبلغي بايد به يادداشته باشد كه به موقع، نصيحت «نكند»، به موقع «كنار بكشد». به موقع «سكوت» كند و... اين هنرِ پرهيز، و هنرِ اقدام نكردن و حرف نزدن بسي دشوارتر و ظريف تر از هنر صحبت كردن و اقدام كردن و حرف زدن است. كسي كه خواهان يادگيري چنين حكمت رازآلودي است بايد از بنياد هنري درخشان در سيماي گفتار و كردار خود داشته باشد. البته بايد اقرار نمود كه كمتر كسي است كه بتواند در جريان تبليغ و تربيت، واقعيت را جانشين نصيحت كند! و «حكمت سكوت» را جايگزين «كثرت گفتار» كند!

«گذشته»، چيزي را براي «حال» روشن مي سازد كه حال قادر به شناسايي و مشاهده ي آن نيست؛ بنابراين، بازخواني وقايع گذشته تاريخ و به ويژه تحولات صد سال اخير در ايران چيزهايي را براي نسل جديد جامعه فاش مي سازد كه گذشتگان در زمان خود در درك و تحليل آن ناتوان بودند. بيان سرگذشت ها، خاطرات و رويدادهاي فرهنگي، سياسي و ديني براي جوانان به زبان دل نشين و جذاب آنها را نسبت به ريشه ها و ديرينه هاي تاريخي خود، بيش از پيش پيوند مي دهد.

ديني كردن جوانان و تبليغ دين براي آنها، صرفاً در دادن اطلاعات ديني و وادار كردن آنها به حفظ روايات اسلامي و آيات قرآني محدود نمي شود، بلكه مهم تر و فراتر از آن بايد هنرِ «زيستنِ ديني» را به آنها ياد داد. زيرا دين دار و دينداري به يك معنا يعني زيستن طبق اعتقادات ديني و نه صرفاً داشتن و حفظ كردن مطالب ديني! چه بسا جواني كه از نظر اطلاعات و حفظيات مطالب ديني ضعيف است اما منش و سيرت او بسيار نيك و متعالي است. كسي كه چنين منش و شخصيتي داشته باشد خود بخود در كسب دانش ديني نيز علاقمند و مشتاق مي گردد. مشروط بر آنكه زبان او را به همراه نياز او بفهميم و پيام هاي ديني را برآن برافرازيم.

نظرسنجي هاي انجام شده بيانگر اين واقعيت است كه افراد كمتر از 18 سال پيش از آنكه متأثر از رسانه هايي چون كتاب و مطبوعات علمي و فرهنگي و ديني باشند متأثر از رسانه هاي تصويري همچون سينما و تلويزيون هستند. از طرف ديگر، همين نتايج نشان مي دهد كه جوانان نسل گذشته (دنياي سنتي) بر اساس جايگاه و «پايگاه خانوادگي» و اجتماعي كه داشتند از الگوهاي خانوادگي تبعيت مي كردند؛ اما امروزه، در نسل كنوني



[ صفحه 88]



(دنياي مدرن) اين جايگاه اجتماعي افراد نيست كه هويت فرهنگي آن را تشكيل مي دهد؛ بلكه اين «مصرفِ فرهنگي» آنهاست كه «جايگاه اجتماعي» آنها را هويت مي بخشد. به عبارت ديگر، فرد با انتخابي كه در الگوي مصرفِ فرهنگي خود از نظر ظاهر پوشش، آرايش، لوازم خانگي، نوع اتومبيل، نوع سرگرمي و تفريحاتي كه انتخاب مي كند مي تواند به شكل گيري هويت او بيانجامد. بنابراين نقش رسانه هاي تصويري از حد پر كردن اوقات فراغت جوانان فراتر رفته و تا سطح الگودهي و هويت سازي جوانان نفوذ نموده است [2] .

يكي از مهم ترين و مؤثرترين عناصر مداخله گر در فرآيند تبليغ، اصل «مخاطب شناسي» است بدون شناخت مخاطب هرگونه اقدامي در انتقال پيام با هر كيفيت و عمقي نمي تواند به رسايي و هادي شدن آن بيانجامد. مخاطب شناسي به نوبه ي خود يك «علم» است، و در حد يك موضوع ميان رشته اي كه در چارسوق علم روان شناسي، جامعه شناسي، مردم شناسي و شناخت شناسي قرار دارد؛ اول اينكه بايد بدانيم كه مخاطب از نظر سرشت و خصوصيات ژنتيكي داراي چه خصايص و صفات پايدار مي باشد كه بخاطر سرشتي بودن آن تغييرپذير ساختن آنها دشوار و غير ممكن و حتي مضر است. دوم اينكه افراد از نظر نوع شخصيت، گرايش ها، علايق و نگرش ها داراي تفاوت هاي بارزي هستند و نبايد به اين تفاوت ها با ديد منفي بنگريم.

سوم اينكه اين فرد با خصوصيات «ژنتيكي» و گرايش ها و باورهاي «فرهنگي» از نظر وابستگي اش با گروه هاي «اجتماعي» و آداب و سنن اخلاقي و مذهبيِ متفاوت است و فراتر از آن جهت استعداد، هوش، مهارت ها، نيازها، و انگيزه هاي رواني، زيستي، اجتماعي نيز با ديگران متفاوت است همه ي اين عوامل در قلمرو مخاطب شناسي جهت انتقال پيام بسيار مهم است.

كلمات، پيام ها و نوشته ها و گفته ها اگر با بار معنايي متناسب و هنر زيباشناسي ارايه گردند، همچون موجودات زنده حيات و پويايي خواهند داشت. آنها تركيبي از ماده و



[ صفحه 89]



معنا، صورت و سيرت و شكل و محتوي خواهند بود كه بخش مادي و شكلي آن همان استخوان و پوست و گوشت است و بخش معنايي آن روح و جان و روان است. توجه به اين زنده نمايي و زنده انگاري كلمات مي تواند در فرآيند نفوذپذيري پيام نقش مهمي داشته باشد.

پيام ها و كلمات را از لحاظ تأثيرات گوناگون سطحي و عمقي كه بر مخاطبان خود مي گذارند و موجب زايش احساسات و توليد تداعي ها و واتاب هايي در ذهن مخاطب مي شود مي توان مورد بازسنجي قرار داد. پيام هايي كه در ذهن معنايي مخاطب جان مي گيرد و در تعامل با نياز و انديشه ي او بارور مي گردد مي توان از پيام هاي معني دار بر شمرد.

علم و دانش محصول مواجهه آدمي با جهان (طبيعت و انسان) است؛ حال آنكه دين محصول مواجهه ي انسان با امر قدسي و معنوي به حساب مي آيد. اين تفكيك در حوزه ي تبليغ ما را بر آن مي دارد كه اگر خواهان تبليغ ارزش هاي ديني و معنوي به جوانان هستيم بايد از ساحت و موضعِ «تجربه ديني» وارد شويم. تجربه ديني امري است كه از بينش شهودي و اشراقي يعني از كانون «قلب» سرچشمه مي گيرد. «تجربه علمي» آدمي از جهان (انسان و طبيعت) را مي توان از طريق برانگيختن حس زيبايي شناختي، «حس كنجكاوي را تقويت نمود اما تجربه ديني، افزون بر آن، بايد شوق و وجد و هيبت و حيرت دروني كه ناشي از بيداري حس ديني است. بنابراين، مراحل تبليغ و تربيت ديني از سه حيطه ي تجربه ي ديني (عرفان)، اعتقاد ديني (علم كلام) و عمل ديني (احكام) عبور مي كند. اين حيطه هيچ يك جداي از هم نيست بلكه درهم تنيده و در تعامل با يكديگر معنا مي گيرند.

تبليغ مفاهيم ارزشي و آموزه هاي ديني به ويژه در جامعه ي كنوني بايد بدور از روش هاي رسمي و قرائت هاي دولتي باشد. زيرا ارزش هاي ديني اگر از موضع دولتي و رسمي آن تبليغ شود اثر خودش را از دست مي دهد. بنابراين بهتر آن است كه افراد و يا نهادهايي كه رسالت تبليغ دين را به عهده دارند از جايگاهي مستقل و بدور از وابستگي هاي دولتي باشند تا مخاطبان و به ويژه جوانان كه از حساسيت خاصي در اين زمينه برخوردارند از موضع پذيرش قلبي و گرايش دروني به دين بنگرند.



[ صفحه 90]



از آنجا كه دوره جواني دوره ي بروز و ظهور احساسات مذهبي، عرفاني و پديدآيي قريحه شعر و نقاشي و هنر است؛ بهترين زمينه براي تبليغ ارزش هاي ديني و اخلاقي است. استفاده به موقع از اين ظرفيت روان شناختي براي طرح زيبا شناسانه ي پيام هاي ديني يكي از ظرافت هاي كار تبليغي با جوانان مي باشد. جوانان در اين دوره تمايل طبيعي و رغبت فطري به پاكي، استقلال طلبي، خلوص و صداقت، آزادي و آزادگي، عدل و انصاف، اداي امانت، وفاي به عهد و ديگر فضايل و سجاياي اخلاقي دارند. آنها علاقمندند كه هويت ايدئولوژيكي خود را در گزينش مرام زندگي شرافتمندانه به ثبات و انسجام برسانند. از همين رو، استفاده به جا و شايسته از اين نياز فطري و روان زادي در اين دوره ي حساس بايد با اعتدال و انعطاف همراه باشد.

در جريان تبليغ و گفتگو با جوان هيچگاه نبايد از موضع تحكّم، تحميل و اجبار وارد شد و يا حتي بيش از حد از او تعريف و تمجيد شود؛ اگر تعريف ها و تمجيدهاي غير واقعي و اغراق آميز در عين حال كه با نيت احترام و كرامت به جوان همراه است، در نهايت آثار تخريبي بر جاي مي گذارد كه فضاي صميميت، صداقت و صراحت را در فرآيند ارتباط آلوده مي سازد.

در جريان گفت و شنود، از پيشداوري و تفسير و تأويل يك جانبه پرهيز كنيد، بگذاريد او به تحليل و قضاوت بنشيند و ما تنها، شنونده بحث و هدايت كننده غير مستقيم مباحث باشيم.

از طرح مطالب و موضوع هايي كه مخاطب نسبت به آن حساسيت دارد و يا در موضع پذيرش باور قلبي او نيست اجتناب شود. قبل از آن بايد اين حساسيت ها و دلايل روان شناختي و جامعه شناختي آن شناسايي و تعديل شود.

در اولين برخورد با جوان، تنها درستي كلام و استحكام گفتار كافي نيست، بلكه كيفيت برخورد، نوع نگاه، آهنگ تلاقي با شخصيت و منش او نيز مهم است.

كسي كه در مقام آموزش دهنده و تبليغ كننده قرار مي گيرد، بايد طوري عمل كند كه مخاطب و يادگيرنده منزلت و پايگاه علمي و معنوي او را به عنوان مرجع و منبع مورد اتكاء و اطمينان بپذيرد. بدون فراهم كردن چنين شرايطي و بدون توجه به ميزان اقتدار



[ صفحه 91]



معنوي ـ نه قدرت سياسي و فيزيكي ـ امكان تأثيرگذاري بر مخاطب بسيار ضعيف و ناپايدار خواهد بود.

از جمله اركان اساسي تبليغ با مخاطبين جوان، تكريم شخصيت، تلطيف عواطف و براقراري روابط مهرآميز با ايشان مي باشد. مهرورزي مهم ترين عامل تحكيم و تقويت آثار موعظه و نصيحت حكيمانه در ميان جوانان مي باشد.

تا حد امكان بايد از انتقاد، داوري و قضاوت به ويژه در نخستين مراحل گفتگو پرهيز شود تا جوان با اطمينان و بدور از پيشداوري ها و پيش انگاشت ها، انديشه ها و درون مايه هاي خود را برون ريزي كند. اين شكيبايي، ما را در شناخت جوان و دريافت راه هاي ارتباط روان تر و مؤثرتر ياري مي دهد.

جوان را به اجبار و اكراه به شنيدن نصيحت ها و پندهاي خود وادار نكنيد. بگذاريد او در موقعيت هاي خودانگيخته و فرصت هاي انتخابي و اختياري خود، ما را به گفتگو دعوت كند. البته تحريك و تحريض غير مستقيم او براي باز كردن باب گفتگو اگر هوشمندانه و هنرمندانه صورت گيرد لازم است.

طرح مسايل جواني از نظر خطراتي كه او را در آينده تهديد مي كند، نبايد از آنچه در محيط زندگي و واقعيت هاي محيطي او مي گذرد بيشتر باشد. هرگونه افراط و تفريط در برخورد با انحرافات اخلاقي و اجتماعي و يا فسادهاي اجتماعي ممكن است نگاه جوان را نسبت به جايگاه و نقش ارادي خود تضعيف نمايد.

گوينده در هنگام گفتگو با جوانان ذهن آنها بايد آرام و بدون دغدغه و اضطراب دروني باشد. آماده سازي چنين شرايطي پيش شرط تبليغ مؤثر و نافذ است.

يكي از هنرهاي ظريف و ناب در امر تبليغ، استفاده هوشمندانه يا بهتر بگوييم شكار زيركانه ي فرصت هايي است كه در موفقيت هاي طبيعي و عادي در زندگي روزمره ي جوانان پيش مي آيد. در سال ها و روزهايي كه شخصيت جوان و نوجوانان در حال شكل گيري و تكامل است، هزاران فرصت طبيعي و تصادفي پيش مي آيد كه ضمن آن



[ صفحه 92]



مي توان به آنها كمك كرد كه از اين فرصت ها و نه تهديدها ـ به منزله حجت هاي دروني و هدايت خود انگيخته و درون زا بهره گيري كنند. اين فرصت ها مي تواند در حدّ حس كردن يك نسيم، مطالعه يك كتاب، مشاهده يك منظره ي زيبا و رخ دادن يك حادثه معني دار و سازنده در زندگي واقعي باشد. استناد كردن به اين تجربيات و برجسته كردن و پردازش آن بهترين انتقال پيام تربيتي مي باشد.

يكي از مشكلات رايج جوانان «بي تفاوتي، بي خيالي و فقدان احساس مسؤوليت نسبت به تكاليف اجتماعي و مذهبي» خود است. بنابراين براي فردي كه با اين مشكل مواجه شده است، هرگونه اقدام تربيتي و تبليغي بدون سبب شناسي و ريشه يابي نه تنها سودي ندارد، بلكه فرد را نسبت به حقايق و واقعيت هاي موجود منزجر مي گرداند.

دوران نوجواني و جواني با شكوه ترين و پرشورترين دوره جستجوگري و كنجكاوي ماجراجويانه زندگي آدمي است. جوانان مي خواهند از هر چيز و پديده اي كه در اطراف خود مي گذرد سر در آورند. مي خواهند بدانند كه اين جهان چيست؟ آفرينش و خلقت جهان هستي براي چه مقصودي است؟ آنها درباره دين و مذهب، خدا، قيامت و معاد هزاران سؤال چالش انگيز در ذهن خود دارند كه مي خواهند پاسخ قانع كننده اي دريافت كنند.

پاسخ به اين سؤالات با توجه به ظرفيت ادراكي و فضاي فكري و ذهن جوانان آن هم با زبان و نياز آنها مسأله اي است كه بايد بيش از پيش به آن پرداخته شود و اگر اين سؤالات با پاسخ هاي ناقص و انحرافي و تحريف شده همراه شود، چه بسا كه بنياد تفكر ديني جوان را متزلزل و شكننده سازد.

مسائلي كه جوانان در جلسات گفتگو با مبلغان در ميان مي گذارند به تناسب سن و جنس و موقعيت هاي فرهنگي و دوره اي خاص اجتماعي متفاوت است. طبيعتاً برخورد با اين مسائل و ارائه راهبردهاي تبليغي و تربيت نيز متفاوت بوده و مستلزم انديشيدن به راه حل هاي مختلف و برگزيدن مناسب ترين راه حل هاست كه با ذائقه مخاطبان هماهنگ باشد.



[ صفحه 93]



براي شناسايي و بكارگيري بهترين و مناسب ترين راه حل ها، توجه به ظرفيت مخاطب، نگرش هاي مثبت و منفي آنها نسبت به طرح مسائل و باور و پذيرش آن، بهترين شاخص ارزيابي و خودسنجي در كيفيت ارائه مطالب مي باشد.

در جلسه ي گفت وگو با جوانان مهمترين محورهايي كه بايد مدّ نظر قرار گيرد عبارتند از:

1ـ چگونگي ورود به بحث از لحاظ زمينه سازي و فضاسازي و تحريك اذهان و تشويق مخاطبان براي شنيدن فعال.

2ـ كيفيت طرح مطالب از نظر پرسش انگيزي و رغبت زايي در فضاي جلسه.

3ـ اتخاذ شيوه مناسب اداره جلسه از نظر روش هاي گروهي، متعاملي.

4ـ پيش بيني روش هاي بازخورد سنجي از مطالب ارايه شده و اصلاح و تقويت روش هاي تبليغي.

5ـ توجه به علائم و نشانه هاي غير كلامي مخاطبان در نحوه دريافت مطالب.

مربي و مبلّغ موفق كسي است كه نه فقط به دانش و علم روان شناسي، بلكه به توانايي در درك و دريافت ويژگي هاي فردي مخاطب كه او را منحصر به فرد ساخته است نيز مجهز باشد. آن كس كه خواهان ارتباط فعال و صميمي با جوانان است، قبل از آنكه در پي آن باشد كه چه مطالب و پيام هايي را به آنها منتقل كند، بايد به فكر چگونگي انتقال آن از نظر جاذبه، كيفيت و قدرت نفوذي آن باشد. رمز بزرگ تبليغ نه در تكرار و تعدد پيام كه در رسايي و بلاغت آن نهفته است.

تبليغ دو گونه است: «هادي» و «عايق» و يا رسانا و نارسانا. رمز هادي سازي تبليغات نه در تراكم و فزوني كلمات و صحبت ها بلكه در كيفيت انتقال ـ حتي اگر بدون كلام هم باشد و تنها با زبان عواطف و به زبان اشاره و در نماد نگاه ظهور يابد؛ چرا كه گفته اند «الكناية ابلغ من التصريح»، يعني چه بسا كنايه و اشاره اي كه از صراحت هم رساتر و نافذتر باشد.

تبليغ و شيوه هاي تربيتي با جوانان بايد به گونه اي باشد كه آنها را آماده و مهياي برخورد با مسايل زندگي آنان كند. آنچه مهم است شناخت راه هاي معني دار كردن مشكلات زندگي است و نه حذف كردن مشكلات. جوانان نبايد از دشوارهاي زندگي



[ صفحه 94]



هراس به خود راه بدهند. هراس واقعي زماني است كه آنها خواهان زندگي بدون رنج و دشواري باشند. چنين تصوري از هستي و خوشبختي يعني مرگ تدريجي و فاجعه فرهنگي در نسل آينده ساز يك جامعه.

هيچ دو انساني شبيه به هم نيستند همانطور كه هيچ دو فردي به يك محرك يا پيام، واكنش يكساني نشان نمي دهند. بنابراين در ايجاد ارتباط با جوانان و شيوه تبليغ و ترغيب آنها به ارزش ها بايد اين تفاوت ها و تمايزهاي اجتناب ناپذير را مطمح نظر قرار داد. «منحصر به فرد بودن در كار تبليغ و تربيت»يعني «برخورد متناسب با هر فرد با در نظر گرفتن قابليت هاي فردي او».

هيچ معلولي بدون علت و هيچ واكنشي بدون كنش نيست؛ يكي از دلايل ناهنجاري رفتاري جوانان اقدامات ناهنجار ما بزرگسالان مي باشد. در واقع، اعتراض جوانان به جامعه واكنش سالم و هنجاري است كه در مقابل كنش هاي ناسالم و ناهنجار جامعه ايجاد مي شود.

عادت به مطالعه صرفاً خواندن كتاب و مجله و روزنامه نيست، بلكه فراتر از اين، مطالعه طبيعت، مشاهده جهان هستي و تماشاي جلوه هاي غير كلامي و غير نوشتاري محيط اطراف است. جوانان بايد افزون بر مطالعه فرهنگ مكتوب به مطالعه فرهنگ غير مكتوب نيز تشويق شوند، بنابراين هرگونه مشاهده و مطالعه اي در طبيعت نيز مي تواند براي آنها نوعي آموزش و پرورش باشد. نگاه به يك برگ فرو ريخته از درخت و يا جوشش آب چشمه از درون كوه و بوئيدن گلي در بيابان و صدها پديده رمز آلود و شگفت آور هستي كه هر كدام مي تواند نگاه جوان را به محيط اطراف خويش، تر و تازه و معني دار كند. سهراب سپهري سروده ي زيبايي از اين نوع مطالعه و نگاه ناب به هستي دارد:

«يك نفر آمد كتاب هاي مرا بُرد

روي سرم سقفي از تناسب گل ها كشيد

ميز مرا زير معنويت باران نهاد» [3] .



[ صفحه 95]



بسيار جالب است كه دريابيم آموختن دين و تجربه كردن دين، دو امر متفاوت اما در عين حال مرتبط است. جوانان بيش از آنكه نياز به آموختن دانش و اطلاعات ديني داشته باشند مهم تر و عميق تر از آن نيازمند به تجربه ديني هستند. يك مربي يا مبلغ ديني در تربيت جوانان افزون بر دادن اطلاعات و دانش ديني بايد در پي فراهم كردن موقعيت هايي باشد كه آنان به تجربه ديني و احساس ديني دست يابند؛ اين تجربه ديني مي تواند از طريق مشاهده يك تصوير از غروب يا طلوع خورشيد و ديدن آب روان در جوي آب و يا بوئيدن يك گل باشد.

اگر مشاهده مي شود كه جوانان علي رغم برخورداري از امكانات رفاهي، تفريحي و اجتماعي هنوز از نشاط و شادماني دروني محرومند و احساس رضامندي دروني ندارند، علت را نبايد در محرك هاي بيروني، بلكه در فقدان محرك هاي دروني جستجو كرد. اگر به جوانان بياموزيم كه چگونه قدرت مهرورزي داشته باشند، آنگاه راه هاي درك زندگي معنوي را به آنها نشان داده ايم و از اين طريق است كه درون مايه هاي رفتار ديني و معنوي در آنان شكوفا مي شود.

آيا هيچ فكر كرده ايم كه چرا جوانان خواهان زندگي راحت و بدون دردسر و عاري از رنج و گرفتاري هستند؟ چرا وقتي از آنها سؤال مي كنيم، خوشبختي چيست اغلب آنها خوشبختي را در رفاه و آسايش و امكانات مادي مي جويند؟ پاسخ به اين پرسش، ريشه در نوع نگرش و انديشه اي دارد كه ما نسبت به زندگي و معناي زيستن و خوشبختي داريم. ممكن است ما به عنوان پدر و مادر و يا مربي و معلم، ناخواسته و ندانسته تصوير غلط و موهومي از سعادت و خوشبختي در ذهن آنها ترسيم كنيم. بنابراين، جوان ها احساسات و برداشت ما را از زندگي و خوشبختي فرا مي گيرند و در آرمان ها و آرزوهاي خود مي پرورانند!

يكي از رسالت هاي تبليغي اين است كه فرد پيام دهنده مضامين و محتواي تبليغي خود را نه بر اساس تجربيات و گرايش ها و دلمشغولي هاي خود، بلكه بر مبناي تدارك تجربه اي غني و واقعي مخاطب بنا سازد. در اين صورت، مخاطب احساس نزديكي و قرابت بيشتري با گوينده خواهد داشت و همين نزديكي موجب پذيرش و اعتماد دروني فرد مي شود.



[ صفحه 96]



برجسته ترين نماي زندگي يك جوان اميد به آينده است. جوانان هنگامي به حال و شرايط موجود خود عشق مي ورزند و از اراده و پشتكار برخوردار مي گردند كه افق آينده خود را شفاف و روشن ببينند. نشاطي كه از اين اميد سر مي زند به منزله نيروي محركه اي براي زندگي و لذت بردن از كار و كوشش مي باشد. توجه به اين نياز و متمركز كردن صحبت ها و مطالب تربيتي در اين محور مي تواند در هدايت جوانان بسيار مؤثر واقع شود. اگر چنين توجهي به جوانان از زاويه ي آينده نگري و آينده بيني بشود، از بروز بسياري از انحرافات اخلاقي ـ اجتماعي جلوگيري به عمل مي آيد.

ما بايد براي جوانان به ويژه كساني كه به مسايل درسي و تحصيلي اهميت زيادي مي دهند و همه راز و رمز موفقيت را در درس و مشق و مدرك مي دانند، اين واقعيت ناپيدا را بر ملا سازيم كه درس خواندن تنها زماني مفيد و سازنده است كه در قالب يك مهارت، فعاليت و كار و هنر به عمل تبديل مي شود و اگر اين جوهره مهارت از درس گرفته شود، تحصيل به يك فكر مشغولي ذهني كه حاصل آن انبار كردن معلومات ذهني است تبديل مي شود.

علاقه مند كردن جوانان به كتاب و كتابخواني صرفاً از راه توجيه و اصرار و يا تشويق هاي مادي و كلامي بدست نمي آيد، بلكه بايد از موضع نياز و خواسته هاي شخصي آنها به اين مسأله پرداخت. يعني از آنجايي آغاز كنيم كه آنها دوست دارند و به آنجايي هدايت كنيم كه به مصلحت آنها مي باشد. اين فرآيند از نقطه آغاز تا تداوم و استمرار آن به تناسب خصوصيات و علايق هر جواني متفاوت مي باشد كه بايد آن را مطمح نظر قرار داد.

رابطه ميان آنچه كه قصد تبليغ آنها را داريم و آنچه كه مخاطب جوان آن را نياز دارد، در هنگامي طبيعي و دروني مي شود كه از ارتباط عايق گونه به ارتباط هادي و رسانا دست يابيم. اين ارتباط هنگامي برقرار مي شود كه صميميت، صداقت و همدلي بين مخاطب و پيام دهنده به حدّ اعلاي خود برسد. آنگاه ملاحظه خواهيم كرد كه كوتاه ترين و ساده ترين كلمات، طولاني ترين و عميق ترين اثرات را بر جان و روح مخاطب خواهد گذاشت. حال برعكس، اگر اين ارتباط همچنان عايق و نارسا باقي بماند، هرقدر بر تراكم گفتار و تكرار پيام بيافزائيم، پيامدي جز خستگي خود و آزرده كردن مخاطب نخواهد



[ صفحه 97]



داشت. بنابراين بهتر آن است كه همراه با جمع آوري و تهيه مطالب، به چگونگي و پردازش آن براي مخاطب نيز اقدام نمائيم.

چگونگي ايجاد اشتياق به شنيدن يك پيام در مخاطب، از چگونگي تهيه پيام براي يك مبلّغ و مربّي بسيار مهم تر و پيچيده تر است. اينكه بدانيم در چه شرايطي، براي چه كساني، با چه خصوصياتي و با چه كيفيتي بايد مطلبي را بيان كرد بسيار مهم تر از ميزان تراكم و انبوهي ارايه مطلب مي باشد. پي بردن به اين هنر ظريف تنها از طريق مطالعه و اصول و فنون تبليغ بدست نمي آيد، بلكه بيش از آن از طريق مكاشفه و مشاهده دروني و استنباط و اجتهاد شخصي امكان پذير است.

فردي كه رسالت تبليغ و تربيت اسلامي را براي جوانان به عهده دارد، ضمن آشنايي با حساسيت هاي خاص اين دوره، هيچگاه از موضع اصرار و اجبار براي تحميل و القاء ارزش ها وارد بحث نمي شود، بلكه با ايجاد اعتماد و فضاي صميمي و بي ريا موقعيت را براي «مناظره و مباحثه»: فراهم مي سازد. چه بسا جوانان در اين مرحله از شرايط اجتماعي و عاطفي خود مسايلي را مطرح كنند كه براي ما بزرگسالان تلخ و ناگوار باشد و از آن ها بوي جسارت و اهانت به ارزش ها استشمام شود؛ اما اگر قدري مدارا و خويشتن داري نشان دهيم، ملاحظه خواهيم كرد كه اين عنادگري و عصيان گري ريشه اي رواني ندارد، بلكه جنبه اي احساساتي و برخاسته از تلاطم هاي موقت روحي او مي باشد و با آرامش و متانت ما، خود به خود فرو مي نشيند.

هر چند در فرآيند تبليغ و ارتباط سازنده با جوان بايد علايق و نيازهاي طبيعي و غريزي جوان را به منزله سنگ بناي ارتباط همدلانه مطمح نظر قرار داد، ولي توجه به مصلحت هاي او در تداوم نيازهاي روان زادي اش مي تواند از جهت دهي هوشيارانه و حكيمانه مربي و مبلغ خبر دهد؛ زيرا جوانان در بسياري از موارد به علت فقدان رشد و پختگي فكري و عاطفي و ضعف بصيرت دروني نسبت به نيازها و خواسته هاي واقعي خود، نمي توانند بين آنچه كه «مي خواهند» با آنچه كه «بايد بخواهند» و يا بين آنچه كه مورد نيازشان است با آنچه مصلحت رشدشان است تمايز خردمندانه اي داشته باشند. بر فرد هدايت گر است كه در اين زمينه بدون شتاب زدگي، فرآيند اين جهت دهي را به طور غير مستقيم آغاز كند.



[ صفحه 98]



همين كه جوان در پرتو رشد فكري و استقلال اجتماعي و به منزلت انتخاب و اختيار در گزينش معيارهاي اخلاقي دست مي زند و روز به روز از آنچه هست فاصله گرفته و به آنچه كه خودخواهان آن است نزديك مي شود، در مورد عقايد اجتماعي و سياسي والدين ـ جامعه و نمادهاي ديني و فرهنگي ترديد مي كند. اين ترديد اگر با تعديل سازي و بردباري بزرگسالان همراه باشد، نوعي پختگي و آرامش رواني را همراه خواهد داشت و بالعكس اگر با تندي و خشونت و با شتاب زدگي در تربيت او برخورد شود، نتايج وارونه را به دنبال خواهد داشت.

ارزش ها و ملاك هاي اخلاقي جوان هميشه نتيجه تفكر و تعقل حساب شده ي او نيست؛ احتمالاً غلبه عواطف و غليان احساسات و هيجانات او نيروي خردورزي و قوه ي تعقل او را تحت الشعاع قرار مي دهد و بر ماست كه در اين چالش خطرساز او را هدايت و كمك كنيم.

مهم ترين خطري كه نوجوان را در اين دوره از تحول زندگي اش تهديد مي كند پشت پا زدن به همه ارزش ها و قوانين و مقدساتي است كه با نوعي هيجان زدگي و عصيان گري آنان نفي و طرد مي كند.

براي مقابله با اين خطر بايد از هرگونه شتاب زدگي و برخورد ناشيانه پرهيز كرد تا نوجوان از طريق تعقل و اقناع ذهني و آرامش رواني به ارزش هاي ديني مراجعه نمايد.

طغيان عليه والدين، گريز از ناملايمات زندگي، پديدآيي آشفتگي عاطفي و احساس بيگانگي از خود، او را به مرحله اي از سقوط مي كشاند كه با غرور كوركورانه اي همه چارچوب هاي سالم زندگي را در هم مي شكند. اين حالت، مقدمه بروز اقدامات بزهكارانه و آسيب هاي رواني و اجتماعي در اوست.

دست يافتن به احساس هويت و يك پارچگي نقش، تا حدودي به مهارت هاي شناختي بستگي دارد. اين مهارت ها از طريق درك نياز جوان و هم دلي و هم حسي با نياز و خواسته هاي او صورت مي گيرد. هويت يابي دوره جواني بر خلاف دوره نوجواني، كه بر مدار دل مشغولي هاي فردي و نيازهاي دروني متمركز مي شود، بر اساس نيازهاي جمعي و ارتباطات بين فردي در قالب روابط با همسالان، دوستي با جنس مخالف و نياز به تشكيل خانواده نمود مي يابد.



[ صفحه 99]




پاورقي

[1] انديشه هاي مِتي.

[2] بنگريد به مقاله مخاطب شناسي، شرط نخست تأثير پيام، مصاحبه با عبدالعلي رضايي كارشناس ارتباطات روزنامه همشهري دوشنبه 10 / 3 / 78.

[3] هشت كتاب، ص 401.


بازگشت