حيطه هاي تبليغ


براي پرورش و والايش «تأثير پيام هاي تبليغي» بايد به حيطه ها و ابعاد متنوع آن توجه كرد. چرا كه بدون توسعه بخشيدن به ابعاد تربيت در حيطه هاي «شناختي»، «عاطفي» و «رواني ـ حركتي» نمي توان به پايداري و ديريابي آن اميد داشت. به همين سبب است كه امروزه روان شناسان و نظريه پردازان علوم تربيتي بر اين باورند كه يادگيري واقعي در زماني رخ مي دهد كه يادگيرنده محتواي آموزشي و تربيتي را در سه حيطه ي فوق دروني كند. دروني شدن پيام هاي اخلاقي و اجتماعي نيز متضمن رسوخ يافتن آنها در سه حيطه شناختي و عاطفي و رواني ـ حركتي مي باشد.

مولاي متقيان علي (ع) در كلام زيبا و گويا اين سه حيطه ي درهم تنيده را اين گونه بيان مي فرمايند:

اوضع العلم ما وقف علي اللسان

و ارفعه ماظهر في الجوارح و الاركان [1] .

نازل ترين و سطحي ترين درجه دانش [تعليم] آن چيزي است كه در حد گفتار و انتقال زباني متوقف مي شود و رفيع ترين و پايدارترين درجه ي آن، چيزي است كه «در» جوارح و اركان «ظاهر» مي شود.



[ صفحه 58]



جالب است بدانيم كه در اين كلام زيبا، امام علي (ع) حيطه هاي دانش و آگاهي را به گونه اي بيان فرموده اند كه نشان از مراحل تربيت از سطح به عمق، از حيطه ي شناختي و انفعالي بيروني به دريافت و اكتشاف دروني توسعه يافته است.

در فراز نخست واژه ي «لسان» آمده است كه شكل بيروني و گفتاري تبليغ يا تعليم را نشان مي دهند ـ يعني در حدّ انتقال كلامي ـ اما در فراز بعدي از عبارت «ماظهر» يعني آنچه ظاهر مي شود استفاده شده است. [پس چيزي در درون وجود دارد و بايد از آن پرده برداري كرد] كه دانش درون را بايد ظاهر ساخت يا آن بذري كه در درون نهفته است بايد شكوفا كرد. اين ظهورسازي و آشكار نمودن آنچه در درون پنهان است نماد «تربيتِ اكتشافي» و «دروني» مي باشد. و ناظر به اين اصل مهم در تبليغ است كه روش هاي به كار گرفته شده بايد مبتني بر فرآيند كشف طبيعت و شكوفايي درون مايه هاي فطرت باشد. از اين منظر، تبليغ يك فرآيند دروني است و نه يك فرآورده بيروني.

و حرف «في» در عبارت «في الجوارح» نشان از رسوخ و نفوذ دروني (به جاي حرف «علي» در فراز نخست) دارد.

جوارح و اركان همان حيطه هاي عمقي و دروني وجود آدمي در ابعاد عاطفي و رواني ـ حركتي است كه تبليغ را تماميت بخشيده و تمامي عناصر هضم شده و جذب شده را در ابعاد روح و روان متجلي مي سازد. در چنين شرايطي است كه، تبليغ از «اكتساب» به «اكتشاف»، از «انفعال» به «فعال بودن»، از «عادت» به «صفت»، از «القا» به «اعتقاد» و از «دانش» به «منش»، از «معلومات» به «معرفت» از «ظاهر» به «باطن» از «تراكم» به «تحول»، تبديل و از فرآيند تحكمي به «تعاملي»، از «تقليدي» به «تعقلي»، از «تصنّعي» به «طبيعي» و در نهايت از تبليغ «عايق» به «تبليغ هادي» ارتقا مي يابد.

حيطه هاي تبليغ آگاهي بخش به معني رسوخ و نفوذ پيام در همه ي ابعاد ذهني، عاطفي و رفتاري آن در مخاطب است. به عبارتي ديگر، تبليغ در غايت خود بايد نه تنها دانش و اطلاعات ذهني مخاطب را تغيير دهد بلكه عواطف و رفتار او را نيز بايد تحت تأثير قرار دهد. به عنوان مثال، اگر در تبليغ ديني سعي بر آن است كه مفاهيم ديني تبليغ شود، بايد اين تبليغ به گونه اي باشد كه مخاطب در وهله ي نخست اطلاعاتي نسبت به آن مفهوم پيدا كند (حيطه شناختي) و افزون بر آن رغبت و علاقه او نسبت به مفهوم مورد نظر برانگيخته شود (حيطه عاطفي) و در نهايت آماده ي عمل و رفتار نسبت به آن ها تبليغ شده باشد.

به عنوان مثال، اگر خواهان ترويج «فرهنگ نماز» در ميان جوانان هستيم؛ بايد فرآيند تبليغ نماز در اين سه حيطه انجام گيرد: 1ـ مخاطب در مورد فلسفه نماز، آداب نماز، آثار



[ صفحه 59]



نماز، اركان و احكام نماز مطالبي را بداند؛ (شناختي). 2ـ نسبت به جلوه ها و آثار نماز علاقه و رغبت داشته باشد؛ (حيطه عاطفي). 3ـ در اقامه ي نماز مطابق دستورات ديني با ميل قلبي و رغبت و آگاهي اقدام عملي كند؛ (حيطه رفتاري).

پس از طي شدن اين سه حيطه آن هم در وسيع ترين و عميق ترين لايه ها مي توان گفت «تبليغ» به «بلاغت» تبديل شده است. و اثر بخشي پيام هاي ديني در جان و دل و اعمال مخاطب تجلي يافته است.

امروزه روان شناسان تربيتي نيز يادگيري را در حيطه هاي سه گانه زير تقسيم بندي كرده اند، و هر يك از اين حيطه ها را در لايه ها و مراحل مختلف توسعه داده اند:

1ـ حيطه شناختي [2] : دانستن، فهميدن، بكار بردن، تجزيه و تحليل، تركيب، ارزشيابي و قضاوت.

2ـ حيطه عاطفي [3] : توجه، گرايش، رغبت و علاقه، پذيرش، باور، اعتقاد قلبي.

3ـ حيطه رفتاري [4] : آمادگي، تمرين، عادت و تكرار، مهارت، تسلط، كفايت، ملكه.

توجه به اين نكته مهم روش شناختي در تبليغ نسبت به هر يك از حيطه هاي سه گانه ذكر شده ضروري است كه خاستگاه تأثيرگذاري هر يك از حيطه ها از نظر نوع ارتباط و دريافت پيام متفاوت است.

به عنوان مثال، پايگاه حيطه شناختي در ذهن و مغز است كه رهيافت تبليغي آن از راه اطلاع رساني و معرفت علمي و ادراك شناختي صورت مي گيرد. اما پايگاه حيطه عاطفي در قلب و دل است كه رهيافت تبليغي آن از راه شهود و اشراق و معرفت باطني است كه بايد با ميل و رغبت قلبي همراه باشد و پايگاه حيطه ي رواني ـ حركتي در تن و جسم است كه با تمرين و ممارست دائمي و تقويت مهارت هاي عملي همراه مي شود.

تبليغات در موضوعات منفي نيز از همين قواعد پيروي مي كند. به عنوان مثال اگر قصد بر آن است كه گرايش به اعتياد در جوانان از بين برود، وظيفه ي متوليان امور تبليغي آن است كه مسأله اعتياد را در سه حيطه ياد شده به شكل هشدار دهنده و بازدارنده تبليغ كنند. مثلاً در حيطه ي شناختي بايد آنها را نسبت به ضرر و زيان و عواقب خطرناك اعتياد آگاه كرد، و در حيطه ي عاطفي بايد در آنها نسبت به پديده ي اعتياد نفرت و انزجار دروني حاصل شود و در حيطه ي رواني ـ حركتي از مخاطب انتظار مي رود كه هيچگاه به مواد مخدر نزديك نشود.



[ صفحه 60]



پس فرآيند تبليغ، زماني به كمال و جامعيت مي رسد و از رسايي و هادي شدن برخوردار مي شود كه در سه حيطه ي اشاره شده نفوذ و رسوخ كند. اما به نظر مي رسد اغلب فعاليت هاي تبليغي در حد گفتار و لسان و در محدوده ي شناختي و ذهني و صرفاً اطلاع رساني متوقف مي شود؛ به همين سبب است كه تبليغات پي در پي و حجيم و سنگين و فراتر از ظرفيت جذب مخاطب از نظر بازده و اثر بخشي نه تنها اثري بر روي او ندارد بلكه بعضاً پيامدهاي معكوسي را نيز به دنبال خواهد داشت.

از سويي ديگر، نقش حواس پنجگانه در فرآيند دريافت پيام از جانب پيام دهنده به گونه اي است كه هر يك از حواس از نظر كيفيت دريافت، ميزان اثرپذيري و حساسيت و سرعت تحريك پذيري متفاوت عمل مي كنند. اگر شناخت كاملي از سيستم ادراكي و كيفيت دريافت و انتقال پيام نداشته باشيم نمي توانيم موانع انتقال و اثربخشي پيام را شناسايي كنيم.

مهم ترين ويژگي هاي فيزيولوژيك سيستم عصبي عبارت از: تحريك پذيري، قابليت هدايت و انتقال جريان عصبي است. از نظر روان شناسي فيزيولوژي هر احساسي با دخالت «محرك»، گيرنده ي حسي، عصب آورنده و عصب مركزي به كنش وري مي پردازد، و ميزان تأثيرپذيري هر يك از حواس آدمي متفاوت است.

نتايج پژوهش هاي انجام شده در قلمرو يادگيري و ميزان تأثيرپذيري حواس انسان از محرك ها نشان داده است كه نقش هر يك از حواس در دريافت پيام به شرح زير مي باشد:

%75 از يادگيري انسان از طريق «حس بينايي»، 13% از طريق «حس شنوايي»، 6% از طريق حس لامسه، 3% از طريق حس بويايي و 3% ديگر از طريق حس چشايي انجام مي گيرد.

پس، مهم ترين سهم يادگيري و اثرپذيري در فرآيند تبليغ و دريافت پيام از راه «حس بينايي» مي باشد. اين يافته ها به برنامه ريزان آموزشي و مبلغان و معلمان اين نكته را يادآور مي شود كه از روش هاي بصري و نمايشي بيش از ساير روش ها استفاده كنند. يافته هاي ديگري را «والف نيكولز» و «لئوناراستيونس» بدست داده اند كه نشان مي دهد افراد در طي فعاليت هاي روزانه به چه ميزان از حواس پنجگانه خود استفاده مي كنند. آمار بدست آمده به شرح زير مي باشد:

گوش دادن، 42% از وقت روزانه افراد را به خود اختصاص مي دهد؛ سخن گفتن، حدود 32%، خواندن 15% و نوشتن حدود 11% از فعاليت هاي يادگيري را پوشش مي دهد [5] .



[ صفحه 61]



اين يافته ها مي تواند در گزينش محتوا، روش، ابزار انتقال پيام و كيفيت ارتباط با مخاطب جهت دهنده باشد. بدون توجه به اين واقعيت ها، هرگونه سرمايه گذاري آموزشي و تبليغي ناديده گرفتن اصل بهره وري در فرآيند اطلاع رساني در مخاطبان مي باشد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، حكمت...

[2] Cognitive Domain.

[3] Affective Domain.

[4] Psychomotor.

[5] ر.ك: تكنولوژي آموزشي، دكتر احديان.


بازگشت