تبليغ هادي (رسانا) در برابر تبليغ عايق (نارسانا)


در تبليغ «هادي»، همه ي محرك ها و عوامل تربيتي تابعي از قابليت هاي «عقلِ طبيعي» آدمي است. تا زماني كه ظرفيت مستعد ذهني و تمايل دروني و گيرنده هاي فاعلي در او رخ نمايي نكند، هرگونه تلاش براي انتقال پيام تربيتي بي اثر است. عقل طبيعي و يا علم طبيعي كه مولاي متقيان علي (ع) در حكمت متعالي خود بيان مي كند ناظر به همين معنا در فرآيند تربيت فعال و پويا مي باشد. آنجا كه مي فرمايد:

العقُل عقلان: عقلٌ مطبوع و عقلٌ مسموع. و يا در نقلي ديگر، العلم علمان: علمٌ مطبوع و علمٌ مسموع. لاينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع [1] در واقع، از منظر امام علي (ع) علم و يا عقل، دو نوع است: علمِ «طبيعي» كه همان قابليت هاي دروني فرد است و علم استماعي و بيروني و يا شنيده شده و كسب شده كه برگرفته از آموزه هاي بيرون و محرك ها و عوامل برون فردي است.

به بياني ديگر، عقل طبيعي (يا علم دروني) دانشي است كه ناشي از طبيعت و سرشت آدمي است و از درون مايه هاي فطرت او سرچشمه مي گيرد؛ معرفتي كه از جنس استعداد ذاتي است و بايد در تعامل با محرك هاي خارجي شكوفا شود.

شايد بتوان عقل طبيعي را همان تحول ظرفيت عقلاني كه امروزه روانشناساني چون «پياژه» از آن تحت عنوان «مراحل تحول هوش» ياد مي كنند، تعبير نمود. چرا كه از ديدگاه روانشناسان «تحولي نگر»، هرگونه آموزشي به كودك بايد تابعي از مراحل تحول هوش طبيعي و قابليت هاي دروني و يا به تعبيري ديگر، ساخت هاي فطري او باشد. [2] هيچ تحولي در قلمرو هوش و عقل كودك بدون ارتباط معني دار با ساخت هاي شناختي او امكان پذير نيست.

بنابراين، اگر پيام هاي اخلاقي و طرح هاي تبليغي متناسب با طبيعت و توان درك و هضم عقل طبيعي و علم دروني كودك نباشد فرآيند تبليغ «عايق» مي شود.

همين معنا را مولاي متقيان در ادامه ي حديث فوق به شكل جامع تر و ملموس تري بيان مي كند؛ آنجا كه مي فرمايد: اگر علم مطبوع نباشد [اگر عقل طبيعي بروز و ظهور نكند] دانش بيروني (و يا آموزه هاي محيطي) هيچگونه ثمره اي ندارد، و بعد در ادامه حديث، اين معنا در قالب تمثيلي زيبا و شفاف تصريح و تأكيد مي گردد، و درباره ي كسي كه عقل



[ صفحه 52]



طبيعي او شكوفا نشده است مي فرمايد: «همچون كوري است كه خورشيدي را براو بتابانيد!!» يعني اگر عقل طبيعي و ظرفيت هاي دروني انسان مستعد پذيرش دانش بيروني و آموزه هاي اكتسابي نباشد به منزله ي انسان كوري است كه خورشيدي را بر او بتابانيد!. هر قدر هم خورشيد نوراني باشد هيچگونه تأثيري بر بينا شدن او ندارد. هر قدر هم كه پيام هاي تبليغي حجيم و مكرر و متوالي باشد نمي تواند در ذهن و جان مخاطب تأثير بگذارد.

اما براستي چرا اين چنين است؟ چرا خورشيد كه مركز نور و روشنايي و مخزني از تراكم انرژي و درخشش است به عنوان يك محرك و روشنگر بيروني نمي تواند به آدمي بينايي بخشد؟ پاسخ روشن است زيرا، گيرنده دروني «عايق» است. عايق بودنِ، ظرفيت دروني، مانع «دريافت» محرك هاي بيروني مي شود. همچون قطعه چوبي است كه اگر جريان برق به آن وصل شود، هيچگونه اتصالي در آن برقرار نمي كند و هر قدر هم قدرت ولتاژ برق را افزايش دهيم هيچگونه تأثيري در چوب ندارد؛ چرا كه جنس چوب عايق است و اين «فرستنده» تأثيري بر «گيرنده» ندارد. اما اگر جنس و طبيعت شئي مستعد پذيرش محرك هاي بيروني باشد؛ ارتباط و اتصال دروني برقرار مي شود كه اصطلاحاً به آن «هادي شدن» مي گويند و جريان تبليغ «رسانا» و «هادي» نيز از همين سنخ مي باشد.

تبليغ «هادي» و فرق آن با تبليغ «عايق» از يك نظر همين مصداق را دارد. آموزه هاي قرآني، توصيه هاي ديني و نشانه ها و آثار رفتاري اولياي خداوند در سيره و سنت نشان از آن دارد كه عوامل دروني (از جمله قلب و فطرت) در پذيرش نصايح و پند و اندرزها نقش اصلي را دارند. اينكه در آموزه هاي ديني، مراحل و شرايط موعظه در قالبِ «آماده سازي»، «ارايه»، «همخواني» و پذيرش تأكيد شده است و مركز همه ي اين تحولات را «قلب» تلقي مي كند ناظر به همين نكته ي مهم است. قلب به عنوان كانون گرايش و باور و اعتقاد و پايگاه عشق و مهر، به خاطر ماهيت هادي شدن و خاصيت معني جويي آن بسيار نقش آفرين است. در اينجاست كه اصل «تزكيه» نيز در همين رابطه به مدد تربيت دروني و هادي شدن پيام هاي تبليغي مي آيد. به يك معنا مي توان گفت، تزكيه همان مستعد كردن، آماده كردن، هادي كردن وجود آدمي براي پذيرش آموزش هاي بيروني است به قول مولوي:

«نور خواهي، مستعد نور شو»

تا وجود آدمي مستعد پذيرش نور نشود، هرگونه تابشي همچون تابش خورشيد (به تعبير مولاي متقيان) بي اثر است، و تا تزكيه و تهذيب وجود آدمي و قلب و دل او را مهيا و مصفا نكند، تربيت، عايق و ابتراست.



[ صفحه 53]



بنابراين، اولين مرحله ي تبليغ در روش «هادي سازي»، پديدآوري «آمادگي» است. همچون زميني كه دانه و يا بذري را در خود جاي مي دهد. اگر بخواهيم اين بذر شكوفا شود بايد زمين را مستعد كرد. اين آمادگي با شخم زني، فراهم كردن شرايط خاك، تابش نور و حرارت مناسب و آبِ به اندازه، مسير مي شود. همه و همه اين عوامل «هادي شدن» زمين را براي پذيرش بذر و دانه فراهم مي سازد. اما اگر اين شرايط فراهم نشود و زمين قابليت پذيرش بذر و دانه را نداشته باشد، پاشيدن بهترين بذرها و دانه ها بي ثمر است. چرا كه زمين عايق است و عايق بودن زمين، موجب پوسيدگي دانه ها و خشك شدن آن ها شود؛ و هيچ گياه و كاشته اي، ريشه در دل خاك نمي دواند.

در جريان تبليغ نيز همين معنا حاكم است. اغلب دشواري ها و بحران هاي كنوني در بي اثر بودن كاركرد تبليغ ناشي از همين گسست ها و گسل هاي ميان طبيعت و محيط، فطرت و فرهنگ، گيرنده و فرستنده، پيام دهنده و پيام گيرنده مي باشد.

به همين سبب است كه در جامعه ما، برغم تلاش هاي زيادي كه در زمينه تربيت نسل جديد به خصوص در قالب تربيت ديني و انتقال ارزش هاي اخلاقي شده است، نتيجه ي دلخواه بدست نيامده است؛ به گونه اي كه بين آنچه «قصد» كرده ايم و آنچه نسل جديد «كسب» كرده است فاصله ي بسيار زيادي ايجاد شده است، و درون داد با «برون داد» همخواني ندارد؛ «گيرنده» با «فرستنده» مرتبط نيست؛ نيّت گوينده و فرستنده با نياز و خواسته ي گيرنده همخواني ندارد.

به راستي مشكل كار كجا است؟ چرا رابطه ي «درون داد» و «برون داد» عايق است؟ چرا بين آموزه هاي بيروني و نيازهاي دروني كودكان و نوجوانان ارتباط معني داري برقرار نمي شود؟ پاسخ آن است كه براي هادي كردن فرآيند تبليغ، به طبيعت و آمادگي طبيعي و ظرفيت هاي دروني و فطري مخاطب توجه نشده است، و بدون تكيه بر عقل طبيعي به سراغ معلومات و محموله هاي بيروني و استماعي رفته ايم.

بعد از مرحله ي آمادگي ـ كه همان تزكيه كردن، مستعد كردن و راغب ساختن فرد است ـ مي توان اصل دوم تربيت هادي را مطرح كرد و آن «ارايه كردن» است. ارايه كردن پيام در قالب پيام هاي كلامي و غير كلامي به حسب ظرفيت و علاقه و استعداد مخاطب قابل تغيير است. در ارايه كردن و عرضه نمودن نيز عوامل مختلفي دخيل است؛ حكمت آموزه هاي قرآني و سبك زبان قرآن در اغلب موارد از جانب خداوند نيز بر اصل عرضه و ارايه است. عواملي كه موجب هادي شدن پيام هاي تبليغي براسا اصل عرضه يا ارايه مي شود را مي توان در مؤلفه هاي زير خلاصه كرد:



[ صفحه 54]



ـ موقعيت شناسي در ارايه پيام.

ـ زبان گزيني در ارايه پيام.

ـ نيازشناسي در انتخاب مضمون پيام.

ـ زمان شناسي در انتخاب موقعيت مناسب.

ـ مخاطب شناسي در انطباق محتوا با شخصيت گيرنده.

ـ روش شناسي در نحوه ي انتقال پيام.

ـ سبب شناسي در جهت شناسايي موانع انتقال پيام.

اين ها عواملي هستند كه بايد در فرآيند هادي كردن پيام در اغلب برنامه ها و فعاليت هاي تبليغي از آن بهره جُست.

اگر در هنگام ارتباط با متربي و انتقال پيام هاي تبليغي نياز، زمان، زبان و «موقعيت» او را در نظر نگيريم. هرگونه سرمايه گذاري و تلاش براي انتقال پيام بي حاصل خواهد بود. زيرا رفتار و خصوصيات عاطفي در شرايط پذيرش پيام نقش تعيين كننده اي دارد.

بعد از موقعيت شناسي، «زبان گزيني» عامل مهمي به شمار مي رود. محتواي كلامي و گزينش واژگان، بايد معطوف به گنجينه فهم مخاطب و برخاسته از فرهنگ و ساختار ارتباطي او با ديگران باشد. لحن كلام، كميت و كيفيت پيام، آهنگ و نواي پيام، ارتباط اين عناصر با طبيعت و سن، جنس، طبقه و فرهنگ مخاطب، ميزان هادي شدن آن را تعيين مي كند. به عكس، اگر اين زبان متناسب با دنياي مخاطب نباشد، تربيت عايق مي شود.

«زمان گزيني» مؤلفه ديگري از فرآيند عرضه پيام تبليغي به لحاظ عصري كه جوان و يا نوجوان در آن زندگي مي كند، مي باشد. چرا كه با روش هاي «قديم» نمي توان نسل «امروز» را براي «آينده» تربيت كرد. زمان شناسي در فرازي ديگر از پيام مولاي متقيان به خوبي تصريح شده است آنجا كه مي فرمايد: «فرزندان شما متعلق به زمان شما نيستند بلكه بايد براي زمان خود تربيت شوند.» بنابراين، فرستنده ي پيام بايد با توجه به زمان آگاهي و زبان گزيني پيام خود را معنا بخشد.

«مخاطب شناسي» در ارايه پيام، عنصر ديگري از فرآيند «هادي شدن» در تبليغ است. اين همان توجه كردن به ظرفيت هاي عقلاني اما محدود به تفاوت هاي فردي مي باشد، اين كه بدانيم مخاطب مورد نظر از نظر سطح درك و فهم و ظرفيت هاي فطري و عقلاني در چه وضعي است؟

«نيازشناسي» يكي ديگر از مؤلفه هاي مهم در فرآيند هادي كردن پيام هاي تبليغي به ويژه در ارتباط با كودكان و نوجوانان مي باشد. «هانري والن» روان شناس بزرگ



[ صفحه 55]



فرانسوي «بر اين اعتقاد است كه؛ كودك و نوجوان تنها به چيزي توجه مي كند كه در تراز رغبت اوست». لذا، اگر تمايل دروني و قلبي بوجود نيايد هرگونه ارتباط آموزشي و تربيتي با مخاطب «عايق» خواهد بود.

اين موضوع در انديشه و كلام مولاي متقيان به اشكال مختلف بيان شده است و نشان گر آن است كه «قلب» به عنوان كانون ميل و رغبت و گرايش نقش مهمي در پذيرش و باور پيام هاي تربيتي دارد. در نهج البلاغه در بخش كلمات قصار و حكمت هاي كوتاه چندين بار در مورد جايگاه قلب و توجه به ميل و انزجار آن در هنگام انجام اعمال عبادي سخن به ميان آمده است. از جمله امام (ع) در حكمت 184 نهج البلاغه مي فرمايد: اِن القلوب شهوة و اقبالهاً و ادباراً: يعني قطعاً براي دل ها ميل و اقبال و انزجاري است.«فاتوا هامِن قبل شهوتها و اقبالها» بنابراين سعي كنيد دل ها را از ناحيه ي ميل و رغبت به دست آوريد؛ زيرا رابطه ي نياز با رغبت و اين دو با گرايش قبلي بسيار معني دار و اثربخش است.

به عبارتي ديگر، هادي شدن تبليغات و برقراري ارتباط معني دار و ريشه دار و اثربخش شدن آن در جان و دل مخاطب هنگامي صورت مي گيرد كه رغبت و نياز دروني مخاطب با محتواي پيام بيروني مرتبط شود.

امام (ع) در جايي ديگر مي فرمايد: فان القلب اذا اكره عمي (حكمت 184)؛ اگر قلب مورد اكره و اجبار قرار گيرد كور مي شود. در حقيقت، كور شدن قلب، همان «عايق» شدن آن است؛ به منزله ي زمين شوره زاري است كه هيچگونه بذري را نمي پذيرد و يا به مانند كوري است كه هيچ گونه نوري را بر خود نمي گيرد.

همين معنا در كلامي ديگر آمده است: اِن هذه القلوب تَملُ كما تمل الا بدان فاتبغوا الها طرائف الحكمه (188). همانطور كه تن ها و بدن ها ملول و خسته مي شوند و احتياج به استراحت پيدا مي كنند دل (روح) انسان هم گاهي خسته مي شود و احتياج به استراحت دارد. [3]

اين حكمت درخشان، نشان گر آن است كه ميزان و اندازه ي پيام ها و برنامه ها و انتظارات تربيتي بايد منطبق با كشش و ظرفيت مخاطب و معطوف به نياز و ميل باطني او باشد. نگه داشتن اندازه و پرهيز از افراط و تفريط يكي از ظرافت هاي رسالت تبليغي مي باشد. اگر كشش دروني مخاطب را در نظر نگيريم هر قدر هم پيام هاي اخلاقي و تربيتي مقدس و ضروري باشند نتيجه وارونه به خود مي گيرد و ذوق و شوق او كور و خنثي مي شود.



[ صفحه 56]



ـ همين معنا در جاي ديگر در ارتباط با موضوع عبادت و پيشگيري از تحميل تكاليف سنگيني در عبارتي ديگر آمده است كه:

«اِن القلوب اقبالا» و ادباراً، فاذا اقبلت فاحملوها علي النوافل [4] .

«براي قلب ها و دل ها ميلي است و انزجاري، پس اگر دل تمايل داشت او را وادار كنيد كه به نوافل نيز عمل كند.»

بنابراين، همانگونه كه ملاحظه مي شود نقش رغبت، ميل دروني و آمادگي قلب و پذيرش دروني حتي در مقدس ترين اعمال كه همان عبادت خداوند است به عنوان شرط اصلي «هادي» شدن يا عايق شدن تلقي مي شود. گويا به همين دليل است كه بر اساس آموزه هاي قرآني و روايات ديني، اگر عبادات با حضور قلب نباشد و صرفاً از روي عادت و يا اجبار و اكراه صورت گيرد در نزد خداوند مورد قبول واقع نمي شود. نقش نيّت در «عبادت» نيز براي اين است كه انسان از روي ميل و آگاهي به انجام اعمال عبادي اقدام كند. نيت كردن موجب شكسته شدن عادت به صورت تكرار و انجام اعمال خودبخودي و كوركورانه مي شود.

از سوي ديگر، پيام هاي تربيتي نبايد با طبيعت و فطرت مخاطب بشر بيگانه باشد. بلكه اين پيام ها حكم آب است براي تشنه و غذا است براي گرسنه، كه فرد پس از دريافت، آن را از طريق سازوكارهاي دروني خود هضم و جذب مي كند. بنابراين، اگر اين ماده ي بيروني با سازوكارهاي دروني همراه نشود، همچون غذايي است كه در معده به طور خام باقي مي ماند. براي هضم غذا بايد جنس غذا و نوع غذا با سازوكارهاي زيستي و بدني سنخيت داشته باشد. گسست ميان تبليغ و طبيعت زماني بر طرف مي شود كه ما بتوانيم مؤلفه هاي مؤثر در ارتباط بخشي بين اين دو را در فرآيند تعليم و تربيت مطمع نظر قرار دهيم.

يكي ديگر از عوامل «هادي كردن» تبليغ (بعد از آمادگي و ارائه) توجه به اصل «همخواني» و همراهي درون مخاطب با محرك ها و عوامل آموزشي و تربيتي است.

منظور از همخواني اين است كه بين آنچه كه «گوينده ي پيام»، منتقل مي كند و آنچه «گيرنده ي پيام» دريافت مي كند نوعي يگانگي و يكپارچگي انجام گيرد. در واقع يگانگي بين گيرنده و فرستنده است كه تبليغ را از عايق بودن خارج مي سازد و ارتباط بين مربي و متربي را نه در حد يك ارتباط آمر و مأمور بلكه در حكم مراد و مريد برقرار مي سازد. زيرا مخاطب احساس مي كند كه آنچه را مربي مي گويد از درون، آن را كشف مي كند.



[ صفحه 57]



پيام هاي فرستنده، چيزي جز محرك هاي آشنا براي فراخواندن درون مايه هاي فراموش شده نيست. اين فرآيند، همان «ذكر» است كه در قرآن كريم و در خط مشي تبليغاتي و تربيتي رسالت انبيا از آن به عنوان يك راهبرد «تربيت اكتشافي» ياد شده است. در فرآيند «ذكر»، بنا نيست كه ما چيزي را از بيرون به فرد منتقل كنيم؛ بلكه بناست آن چيزي كه در درون او است، كشف شود. اين پيام ها از بيرون ساخته نمي شوند؛ بلكه از درون بازيابي مي شوند، و اين همان همخواني و يگانگي در فرآيند تربيت «هادي» است.

بعد از طي شدن اين عوامل است كه تبليغ و ترغيب در ارتباط با مخاطب يك رابطه تعاملي و دوسويه مي يابد.

پس از محقق شدن اين عوامل، «پرورش»، بارورسازي، پردازش، پروراندن، رشد دادن و توسعه بخشيدن به پيام دريافت شده و يا باز توليد شده آغاز مي شود و گام بعدي «تبليغ هادي» نمايان مي شود.


پاورقي

[1] حكمت 331.

[2] ر. ك. روان شناسي ژنتيك، دكتر محمود منصور.

[3] به نقل از كتاب تعليم و تربيت در اسلام، علامه شهيد مطهري، ص 34، انتشارات الزهرا سال 1364.

[4] نهج البلاغه ـ حكمت 304.


بازگشت