جايگاه نوجواني در گستره ي تحولات رواني، زيستي و اجتماعي


Adolescence

در چرخه ي تحول رواني فرد آدمي، دوره مهمي وجود دارد كه بين دوران كودكي و دوران بزرگسالي قرار مي گيرد و به دوره ي نوجواني موسوم است. دوره اي كه مشخص كننده ي پايان كودكي و آغاز پي ريزي پختگي و بلوغ است، و در سه بُعد زيستي ـ رواني ـ اجتماعي [1] ، كه هر سه رابطه درهم تنيده اي با هم دارند، نمايان مي شود.

از نظر بيولوژيك (زيست شناختي) شروع نوجواني با آخرين شتاب گيري رشد استخوان بندي و آغاز رشد جنسي مشخص مي شود. از نظر «روان شناختي» با تسريع تحول شناختي [2] و شكل گيري ساخت هاي جديد ذهني (تفكر انتزاعي) و از نظر «جامعه



[ صفحه 26]



شناختي» آماده شدن براي ايفاي نقش جواني و بزرگسالي در قالب «هويتي» مشخص و منحصر به فرد آشكار مي گردد.

پس مي بينيم كه در اين دوره، بزرگترين و پيچيده ترين تغييرات بنيادي در ابعاد مورفولوژيك [3] (تغييرات اساسي در شكل و قواره بدن و اندام ها) فيزيولوژيك [4] و بيوشيميايي [5] (انقلاب هورموني)ـ روان شناختي [6] (پديد آمدن فرآيندهاي عالي ذهني) و عاطفي و اجتماعي (استقرار هويت) ظهور و بروز مي يابند.

اما سؤال اساسي تر اين است كه چگونه بايد به اين ابعاد متنوع و تغييرات بنيادي نگريست؟ ساختار اين تغييرات چگونه است؟ جهت گيري اين تحولات به كدامين سو سير مي كند؟ روش هاي تبليغي و تربيتي براي مواجهه با اين تحولات چگونه است؟

قبل از پاسخ بايد گفت كه شخصيت نوجوان در اين دوره از پويايي فزاينده اي برخوردار است؛ درست شبيه آب رودخانه اي كه گستردگي بستر خود را خود تعيين مي كند و در رديابي همه جانبه اين پويايي است كه مي توان به استخوان بندي تظاهر يافته ي اين تحولات پي برد و با نوجوان ارتباط معني دار و دقيق تري برقرار كرد.

پس در وهله ي اول، بايد به جنبه ي چند رشته اي پديده ي نوجواني توجه داشته باشيم. چرا كه يك رويكرد و مكتب روان شناختي به تنهايي نمي تواند گستره و عمق پيچيدگي هاي عظيم دوره ي نوجواني را در قالب تحول روان شناختي ـ زيست شناختي و جامعه شناختي بيان كند. به جاست كه الگوهاي مختلف را از نظر روش شناسي در مطالعه ي اين دوره مد نظر قرار داده و ويژگي هر كدام از اين الگوها را در وارسي تحول نوجواني بنگريم. چه، هر يك از اين ديدگاه ها حقايقي بدست مي دهد كه ديدگاه هاي ديگر به دليل انتخاب رهيافت هاي روش شناختي از آن غافل مانده اند.

از طرف ديگر، اگر تحولات پيچيده ي رواني دوره ي نوجواني مورد قبول همگان است، به عكس در تعبير و تفسير ژرفنا و فراخناي اين پديده اختلاف نظرها موج مي زند؛ تا آنجا كه حتي نمي توان دو الگو يا دو رويكرد روان شناختي را يافت كه در اين باره اتفاق نظر داشته باشند. به عنوان مثال، عده اي از روان شناسان در تعبير و تبيين پديده ي نوجواني اين تحولات را تابع رشد داخلي [7] و بدني مي دانند (مانند نظريه ي گزل [8] وبوهلر) [9] .



[ صفحه 27]



عده اي ديگر گذشته ي انفعالي فرد و ضمير ناهشيار را تعيين كننده مي دانند (روانكاوان، از جمله فرويد [10] و...). دسته اي ديگر، نوجواني را حاصل فعاليت «خود» فرد مي دانند (انسان گرايان) و پاره اي از رفتار گرايان محيط و عوامل بيروني را در شكل دهي شخصيت نوجوان اساسي مي دانند.

اگر بخواهيم با يك ديد كلان نگر، به تمامي يافته ها و مواضع متفاوت و متضاد مكاتب روان شناسي نظري بيفكنيم، خواهيم ديد كه در كلي ترين تقسيم بندي ها دو مرز متمايز از هم در پهنه ي اين يافته ها ترسيم مي گردد؛ مرزبندي اول مربوط به مواضع و رويكردهايي است كه اساساً مسأله ي نوجواني را در نظام تحولي فرد به منزله ي ظهور خصوصيات و ويژگي هايي مي بينند كه در يك مجموعه تراكمي [11] و تجمعي گردآوري شده اند. اما اينكه، اين خصوصيات و ويژگي ها از كجا سرچشمه گرفته و يا چگونه و بر اساس چه مكانيزم هايي تغيير و تحول يافته اند و يا از همه مهم تر ساختار و سازمان پويا و متحول اين پديده در ارتباط متقابل اجزاء خود چگونه شكل مي گيرد، نظريه ي مدون و قانونمندي را ارائه نمي دهند.

از سوي ديگر، در مرزبندي دوم، ما به رويكردهايي بر مي خوريم كه از نظر روش شناسي و نحوه ي گردآوري و نظام دهي به داده هاي روان شناختي و زيست شناختي... به گونه اي متفاوت عمل مي كند. اين روي آورد، پديده ي نوجواني را متضمن دنباله هايي از تحول نظام دار دستگاه رواني فرد مي داند كه تظاهرات متعدد و خصوصيات همواره متغير آن تابع تعيين كننده هايي است كه در زيرساخت دستگاه تحول رواني فرد از نطفه تا مرگ ريشه دوانيده است. اين زيرساخت ها در حكم يك كل پيچيده و پوياست و با تغييرپذيري هاي كيفي متنوع و متعددي همراه است. پس موضوع اصلي، يافتن مؤلفه هاي اساسي و مقوله هاي اصلي اين زيرساخت است تا بتوان به كمك آنها خطوط درهم تنيده و در عين حال توحيد يافته [12] چرخه ي تحول رواني ـ زيستي و اجتماعي نوجوان را ترسيم نمود.



[ صفحه 28]



ما اين ديدگاه را در قالب الگوهاي تحولي جاي مي دهيم. البته با تأكيد بر اين تفاوت كه اين الگوها خود به دو پهنه ي بزرگ تقسيم مي گردد:

1ـ الگوهاي تحولي [13] ـ تطابقي [14]

2ـ الگوهاي تحولي ـ پويشي [15] .

الگوهاي تحولي از نوع تطابقي از استانلي هال تا پياژه، حركت تحول را از پايين ترين سطح تا آنجايي كه تمامي ساخت هاي رواني تكامل مي يابند مطمح نظر قرار مي دهند. و الگوهاي تحولي از نوع پويشي يعني انواع و اقسام الگوهايي كه در چهارچوب روان تحليل گري اعم از فرويدي و غير فرويدي سطوح پايين تر رشد را در فرآيند تحول فرد نيز مدنظر دارند. اما اينكه آيا كودك را در خلال بزرگسالي تبيين كنند و يا بزرگسال را در خلال كودكي جاي اختلاف وجود دارد.


پاورقي

[1] Bio Psychosocial.

[2] Cognitive Development.

[3] Morphology.

[4] Physiology.

[5] Biochemical.

[6] Psychological.

[7] Maturation.

[8] (Arnad Lucius Geslell (1880-1963.

[9] (Karl Buhler (1879-1963.

[10] (Sigmond Freud (1356-1939.

[11] Cumulative.

[12] Integrated.

[13] Developmental.

[14] Adaptation.

[15] Dynamic.


بازگشت