بهترين يار و ياور
رو بجو يار خدايي را تو زود
چون چنان كردي خدا يار تو بود [1] .
آفتاب يثرب بر خانه ي گلي و كوچكي مي تابيد كه دو گوهر پاك و ناياب را در بر گرفته بود.
خانه اي كه يك قطعه حصير و يك پوست گوشه اي از آن را مفروش كرده بود و اكثر ظرف هايش گلي بود.
خانه اي كه در آن از مظاهر فريبنده ي دنيا خبري نبود، خود خانه را هم «حارثة بن نعمان» به آنان بخشيده بود.
با اين همه سادگي و كوچكي، دريايي ژرف از مهر و محبت و عاطفه را در خود جاي داده بود.
اينك اولين لحظه هاي نخستين زندگي آن دو آغاز مي شد كه كسي از پشت در سلام مي كرد و اجازه ي ورود مي طلبيد.
«اسماء» آمد و در را گشود.
[ صفحه 164]
پيامبر بود كه با شوق وافري به سوي داماد و عروس آمده بود.
ـ علي جان همسرت را چگونه يافتي؟
و علي با آهنگي سپاس آميز پاسخ گفت:
«او بهترين يار و ياور من در مسير بندگي خداست.»
فاطمه جانم! تو همسر خود را چگونه ديدي؟
و فاطمه با لحني لبريز از حيا و محبت پاسخ داد:
«او بهترين همسر است.» [2] .
و زندگي مشترك آغاز شد، پيامبر كارها را تقسيم كرد.
كارهاي خارج از منزل را به علي و كارهاي داخل منزل را به فاطمه سپرد.
از آن روز اين آواي اسلام طنين انداخت و اين فرهنگ ناب اسلامي به جهان ابلاغ شد كه: بهترين شغل براي زن، خانه داري، شوهرداري و تربيت فرزند است.
و از آن روز به همه ي جوانان گفته شد:
«خوشبختي را نبايد در يك زندگي مرفه و تجملاتي جستجو كرد بلكه با زندگي ساده و بي آلايش و بندگي خداست كه مي توان مرتفع ترين قله هاي خوشبختي را فتح كرد.» [3] .
پاورقي
[1] مثنوي معنوي مولوي، دفتر دوم، ص 136.
[2] بحارالانوار، جلد 43، حديث 24، ص 117.
[3] بحارالانوار، جلد 43، حديث 24، ص 117.