افق سبز زندگي




اي دل غمديده حالت به شود دل بد مكن

وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور [1] .



نسيمي ملايم، شاخه هاي بلند بالاي نخل ها را به رقص در مي آورد، سايه هايي فراگستر بر راه جواني قد مي كشيد كه ابرهاي تيره، آسمان قلبش ‍ را فرو گرفته بود.

جوان مثل هميشه لباس هاي كهنه اش را پوشيد. چهره اش را در ظرف آبي كه در طاقچه ي خانه شان بود، نگاه كرد و اين بار، نه مثل هميشه كه با اميد درب چوبي را باز كرد و آرام آرام به راه افتاد.

ياران و اصحاب بر گرد پيامبر حلقه زده و گرم سخن بودند كه ناگاه قامت رعناي جواني را ديدند كه آرام آرام به آنان نزديك مي شد.

ـ آري، او را شناختيم، از انصار است، پسر...!

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با شور و اشتياق جوان را به حضور پذيرفت.

عرق شرم از چهره ي جوان مي باريد، سرش را پايين انداخت و زير لب،



[ صفحه 158]



بريده بريده، حرفش را زد، «جوانم!... و نيازمند...، ثروتي هم ندارم...!

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر خلاف انتظارش به او فرمود:

برو ازدواج كن!

جوان همانجا ميخكوب شد، چگونه؟ از فقر مي نالم مرا به ازدواج فرمان مي دهد! ولي نيك مي دانست كه سخنان پيامبر از سر حكمت است!

چيزي نداشت كه بگويد، آرام آرام به سوي خانه برگشت.

ديگر فكرش عوض شده بود، افقي سبز در جلو خود مي ديد اما به قدري دور كه امكان رسيدن به آن، ناممكن مي نمود.

ناگاه مردي را ديد كه با فراست به چهره اش مي نگرد و دردهاي پنهانش را مي خواند. مرد از انصار بود، دختر خود را به ازدواج آن جوان در آورد.

و همه چيز دگرگون شد، جوان از تنگدستي بيرون آمد و با سرور و تبسم نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و جريان را باز گفت:

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خرسندانه فرمود:

«اي گروه جوانان، بر شما باد به ازدواج» [2] .

ازدواج، پاك ترين راه ادامه ي زندگي، بهترين پاسخ به نيازهاي غريزي، و جاده اي صاف به سوي خوشبختي هاست.

جوان، با ازدواج بخشي از دينش را حفظ مي كند؛ و نگاهش را و دامنش را، پاك نگه مي دارد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«كسي كه از ترس تهيدستي ازدواج نكند به خدا بد گمان است.» [3] .



[ صفحه 159]




پاورقي

[1] ديوان حافظ، ص 171.

[2] كافي، جلد 5، حديث 3، ص 330.

[3] وسائل الشيعه، جلد 14، حديث 1، ص 24.


بازگشت