صادقانه با خدا


و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم امنتم بالله. [1] .

و بدانيد كه هر چيزي را به غنيمت گرفتيد (و يا از راه هاي ديگر بدست آورديد) يك پنجم آن براي خدا و پيامبر و از آن خويشاوندان او و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است اگر به خدا ايمان آورده ايد.

وقتي به هوش آمد احساس خستگي شديدي كرد. به اين فكر فرو رفت كه اينجا كجاست و براي چه كاري به اين جا آمده است. از امامزاده بيرون آمد. بار علوفه و گندم را برداشت و به طرف روستاي ساروق فراهان اراك به راه افتاد.

بين راه ناخودآگاه چيزهايي مي خواند، كم كم فهميد كه حافظ كل قرآن شده است. ناگاه ياد آن دو جواني افتاد كه در باغ امامزاده نزد او آمده بودند.

روي سكو كنار در باغ امامزاده نشسته بود و بار علوفه و گندمش را



[ صفحه 112]



كنارش ‍ گذاشته بود كه آن دو جوان خوش سيما نزد او آمدند و به او گفتند: نمي آيي برويم امامزاده، فاتحه اي بخوانيم.

محمد كاظم گفت: چرا، مي خواهم بروم.

آن دو زودتر به امامزاده رفتند و مشغول خواندن چيزهايي شدند كه محمد كاظم نمي فهميد.

يكي از آن دو به محمد كاظم گفت: چرا چيزي نمي خواني؟

محمد كاظم گفت: سواد ندارم.

او دست خود را روي سينه ي محمد كاظم گذاشت و فشار داد و گفت: حالا بخوان!

و محمد كاظم همراه آن دو جوان آيه اي از قرآن را خواند.

ناگاه محمد كاظم خود را تنها ديد و بيهوش بر زمين افتاد. محمد كاظم كم كم به روستا نزديك مي شد قلبش به شدت مي تپيد، هنوز به خوبي نمي دانست چه واقعه اي برايش رخ داده است.

وقتي به روستا رسيد بي درنگ نزد امام جماعت روستا رفت. او پس از امتحانات فراواني كه از محمد كاظم كرد، به جمعيت كثيري كه بر گرد محمد كاظم حلقه زده بودند، رو كرد و گفت:

«كارش درست شده، يك مسأله ي مهمي برايش اتفاق افتاده...»

محمد كاظم ديگر حرفي نداشت كه بگويد، تنها سخنش اين بود:

«مردم! يادتان هست چند سال پيش وقتي روحاني مبلغ به روستايمان آمد و از خمس و زكات سخن به ميان آورد. من با اربابم در ميان گذاشتم و چون او نپذيرفت از اين روستا هجرت كردم تا در جاي ديگر با پول حلال زندگي كنم و سپس با درخواست شما به روستا برگشتم. از آن سال، همه ساله خمس و زكات مالم را مي پردازم و تا مي توانم به فقيران كمك مي كنم، خدا نيز بر من تفضل كرد و اين نعمت بزرگ را به



[ صفحه 113]



من داد.

مردم! اين راه به روي همگان باز است. شما هم تصميم بگيريد و...» [2] .

چه زيبا و تحسين برانگيز

برخي جوانان از همان دوران كودكي با خمس و زكات آشنا مي شوند و همان گونه كه نماز مي خوانند چنانچه اموال و درآمدي دارند، خمس و زكات آن را مي پردازند.

آنان هنگامي كه بالغ مي شوند كاملا با مسايل خمس و زكات آشنا هستند و در كنار نماز و روزه به آن عمل مي كنند.

ما هم مي كوشيم احكام خمس و زكات را فرا گرفته و به آن عمل كنيم. ابتدا با خمس و احكام آن آشنا مي شويم.

در قدم اول بايد بدانيم كه اگر كسي از خودش درآمدي نداشته باشد و مخارج او را پدرش يا كس ديگري تأمين مي كند خمس بر او واجب نيست ولي جواني كه كار مي كند و مزد مي گيرد يا اموال ديگري دارد كه درآمدي از آن به دست مي آيد، بايد خمس آن را بپردازد.

پس خمس تنها بر آدم هاي پولدار واجب نيست بلكه شامل همه ي مردم مي شود يعني:

«خمس بر تمام پسران و دختران بالغي كه به گونه اي درآمدي دارند واجب است.» [3] .



[ صفحه 114]




پاورقي

[1] سوره ي انفال، آيه ي 41.

[2] اين جريان در زمان آيت الله بروجردي اتفاق افتاده، به كتاب داستان كربلائي كاظم و حافظ قرآن شدن در يك لحظه مراجعه كنيد.

[3] استفتائات، جلد 1، ص 419 و 420، سئوال 223 و 225.


بازگشت