حاصل سخن


حاصل اين كه: قيام، تبلور حالتي است كه بنده به وسيله ي آن بر سرعت گرفتن و مسابقه توانمند مي شود، سپس به بهترين وجه براي امامت قدرت مي يابد، از اين رو كسي كه به پا ايستد و براي خدا پايداري كند، فرشتگان بر او فرود آمده وي را به ولايت نويد مي دهند، ولايتي كه ترس و اندوه را از بين مي برد؛ (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التي كنتم توعدون). [1] بنابراين، اگر كسي به پايداري استمرار بخشد، ممكن است فرشتگان نويد دهنده را ببيند و سخنانشان را بشنود؛ زيرا آنچه ويژه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است همان است كه به خصوص تشريع برمي گردد، اما آنچه مربوط به حفظ و نگهداري دين - تسديدي و مانند آن - است، مخصوص او صلي الله عليه و آله و سلم نيست [و ديگران نيز مي توانند فرشته را ببينند و سخن او را بشنوند و از آن بهره مند گردند، چنان كه گذشت].



[ صفحه 116]



بنابراين، آن گونه كه قيام خداوند به قسط و عدل، منزه از حالت خاص بدني است راز و نهان قيام نيز كه در سر نماز نهفته است منزه از حالت خاص بدني است، گرچه قيامي كه در ظاهر و شكل نماز اعتبار دارد، همان قيام بدني است. از اين رو نمازگزاري كه با پروردگارش به مناجات پرداخته و به حالت ايستاده در برابر معبود قائم به قسط نمايان شده، بايد به حال قيام باشد؛ زيرا قلبي كه قائم است اثر قيامش در اعضا و جوارح نمودار مي شود، چنان كه خشوع و فروتني قلب نيز در فرو اندامي و خشوع جوارح تجلي مي يابد؛ زيرا از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مردي را نگريست كه در حال نماز با ريش خود بازي مي كرد فرمود: «انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه»؛ [2] يعني اگر دل اين مرد خشوع مي داشت، اعضاي وي نيز خاشع بود.

اين سخن با حديثي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده كه ايشان صلي الله عليه و آله و سلم گاهي در حال نماز به محاسن شريف دست مي كشيد، منافات ندارد، به حضرت گفته شد: مي بينيم در نماز به موهاي شريف صورت دست مي كشي؟ فرمود: اين هنگامي است كه اندوهم فزوني مي يابد: فقال «اذا كثرت همومي»، [3] زيرا: اولا دست كشيدن، غير از بازي كردن است، و منافاتي با خشوع قلبي ندارد.

ثانيا دست كشيدن به محاسن، هنگام فراواني اندوه، خود يك نوع لابه و زاري به درگاه خداوند به شمار مي رود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يك اندوه بيش نداشت، و آن بيرون آمدن قرآن از هجران بود - كه امت پيامبر آن را رها كرده بودند - [4] و ايمان امت خويش؛ زيرا آنان به خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم او كفر ورزيدند و پيامبر در پي اين امر جان خود را به



[ صفحه 117]



هلاكت نزديك مي ساخت. [5] اندوه پيامبر براي اين بود كه به آنچه از جانب خداوند آورده بود نگرويدند، اندوه هاي حضرت براي دنيايي نبود كه وصي وي آن را سه طلاقه كرد [6] ، چه رسد به خود او. اين بود پاره اي از اسرار نماز.


پاورقي

[1] سوره ي فصلت، آيه ي 30؛ به راستي كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگي كردند فرشتگان بر آنان فرود مي آيند و مي گويند: هان، بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتي كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد.

[2] جامع أحاديث الشيعة، ج 5، ص 48، ح 2353.

[3] همان، ص 48، ح 2353 از جعفريات ص 36.

[4] دليل اين سخن آيه ي (و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذا القران مهجورا) است سوره ي فرقان، آيه ي 30؛ يعني پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت: پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند (م).

[5] چنان كه در اين آيه مي خوانيم: (فلعلك باخع نفسك علي اثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث أسفا)؛ (سوره ي كهف، آيه ي 6) يعني اي پيامبر اگر به سخن قرآن ايمان نياورند شايد تو جان خويش را از اندوه در پي گيري كارشان تباه سازي (م).

[6] ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 77.


بازگشت