ضابطه ي الهي در آيات سوره هاي حديد و توحيد


سوره ي توحيد و آيات نخستين سوره ي حديد چون شامل ضابطه ي الهي مصونيت از هر مغالطه اي است وسيله اي است براي رسيدن به اسرار نماز و شهود آن؛ زيرا چنان كه گفته شده معارفي كه از طريق مفاهيم حصولي به دست مي آيند، بذر كشف و شهودهاي حضوري هستند.

براي هيچ كس روا نيست با مفاد اين دو سوره مخالفت كند و يا از آن تخلف ورزد و يا آن را پشت سر اندازد؛ زيرا مخالفت با آن به منزله ي شكستن قرآني است كه هيچ شك و ريب در آن راه ندارد، پس كسي كه مخالف محتواي اين دو سوره است، در حقيقت در شك و ترديد خود رفت و برگشت مي كند، چون هر كس با چيزي كه شك برنمي دارد، مخالفت ورزد، سخت در شك است، اما كسي كه از آن تخلف ورزد



[ صفحه 100]



و واپس ماند، در واقع قاصر، تفريط گر و وا مانده است، و بسي روشن است آن كس كه از حق وا ماند نابود مي گردد و آن كس كه بر قرآن پيشي گيرد، يعني كسي كه خود را پيشواي قرآن قرار دهد و قرآن را پشت سر اندازد، تجاوزكار و افراط گر است، و بديهي است كه پيشي گيرنده بر حق و حقيقت از دين خارج شده است. اما كسي كه در راهي سير كند كه اين دو سوره بدان هدايت مي كنند، اميد است به نهان و راز آن دو نايل گردد كه همان وجود خارجي تجلي يافته به شكل و لباس سوره است؛ چون كسي كه ملازم حق باشد، لاجرم به حق مي رسد.

بايد دانست در برخي نصوص معراج آمده است: چون خداوند پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم را به معراج برد به او وحي فرمود: يا محمد در قرائت ركعت اول، شناسنامه و نسب پروردگارت را بخوان: (قل هو الله أحد - الله الصمد - لم يلد و لم يولد - و لم يكن له كفوا أحد) و در قرائت ركعت دوم (انا أنزلناه...) را بخوان كه اين سوره شناسنامه ي تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است. [1] .

از اين حديث استفاده مي شود كه شاخصه ي هر موجود و آنچه هر موجودي به آن منسوب مي شود، همان هستي ويژه، و كمال وجودي مخصوص اوست. اما عنوانهاي اعتباري و نسبتهاي عارضي كه به ذات شي ء هيچ گونه ارتباطي ندارد، در هستي ويژه ي او نيز دخالت نخواهد داشت. بنابراين، چيزي كه براي پروردگار شايستگي نسبت و شاخصه بودن دارد، همان رتبه ي يكتايي ذات و صمديت صرف است كه از آن به «هوهويت» مطلقه و مرحله ي غيب الغيوبي تعبير مي كنند؛از اين رتبه هر چه به نقص، كاستي، كمبودي و نقص برگردد، مرتفع و مسلوب است و آنچه شايستگي نسبت و شاخصه بودن براي پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام دارد - يعني نسبت انسان كامل و نسبت جانشيني فراگير و جامع - عبارت از اين است كه قلب او



[ صفحه 101]



فرودگاه وحي و جايگاه فرشتگاني است كه درباره ي تشريع يا غير آن بر خصوص رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل مي شوند، و نيز بر غير پيامبر در مورد آنچه به غير تشريع برمي گردد، فرود مي آيند.

غرض اين كه نسبت هر موجود امكاني به مقدار پيوند او با يكتاي بي نيازي است كه همه ي ماسوا به او منسوب مي شوند.

در قوس نزول گاهي ترتيب برعكس قوس صعود است؛ زيرا كسي كه قصد بالا رفتن به جانب خداوند را دارد، در ركعت اول نسبت و شناسنامه ي اهل بيت عليهم السلام يعني (انا انزلناه...) را مي خواند، و نسبت پروردگار يعني (قل هو الله أحد...) را در ركعت دوم قرائت مي كند؛ زيرا پروردگار متعال شهر حق و حقيقت است و انسان كامل در آن شهر به شمار مي آيد.

اين مطلب از دعاهاي تكبيرهاي آغازين نماز نيز استفاده مي شود، چنان كه قبلا بدان اشاره شد. [2] همچنين فقراتي از زيارت جامعه چون «... من أراد الله بدأ بكم» و نيز روايتي كه صدوق - قدس سره - در كتاب من لا يحضره الفقيه آورده، مؤيد اين سخن است. [3] .

سخن در قوس نزول گرچه همين است كه به نگارش آمد؛ زيرا خداوند متعال اول هر چيزي است، آري اول بودن هر چيز به اول بودن خداوند، و آخر بودن هر چيز به آخر بودن خداوند متعال است؛ زيرا قانون بر اين است كه هر «مابالعرض» [موجودات امكاني كه وجوداتشان بالعرض و المجاز است] بايد ب «مابالذات» [وجود و هستي خداوند كه بالحقيقة و الحق است] منتهي گردد، ولي خداوند متعال اولي است كه هيچ چيز پيش از او نبوده و آخري است كه هيچ چيز پس از او نيست.



[ صفحه 102]




پاورقي

[1] كافي، ج 3، ص 485.

[2] جامع أحاديث الشيعة، ج 5، ص 2 - 4، ح 2237 و بعد.

[3] همان، ص 64، ح 2386.


بازگشت