نگرش حكيمان


بزرگان حكمت متعاليه و وزنه هاي استوارآن، كساني كه خداوند متعالي بعد از پيشوايان پاك عليهم السلام به وسيله ي آنان حركت و لرزش هاي زمين معرفت را تثبيت كرد تا آن كس كه حكيم ارشادگري ندارد به لغزش، گمراهي و خواري نيفتد، آنان از اين حديث نوراني امام سجاد عليه السلام استنباط كرده اند كه حديث در ستايش ژرف انديشان است؛ چنان كه صدرالمتألهين - قدس سره - سخني دارد كه حاصل آن چنين است:

اين بنده ي ناچيز در زمان گذشته درباره ي رموز قرآن و اشارات آن تأمل مي كردم، آن مقدار از رازها و اشاراتي كه از اين سوره (حديد) بر قلب من باز مي شد، بيشتر از ساير سوره ها بود. همين امر مرا به تفسير قرآن گرايش داد و بازگرداند... نخستين سوره اي كه به تفسير پرداختم اين سوره (حديد) بود... پس از آن كه تفسير سوره پايان يافت ناگهان به حديث امام سجاد عليه السلام برخورد كردم... يكه خوردم... و نشاط يافتم... و بر اين نعمت خداي را شكر گزاردم.... [1] .

داماد ايشان نيز در كتاب «وافي» از وي پيروي كرده، چون نسبت اين دو به يكديگر مانند نسبت پرتو و نور، شاخه و تنه و ساعد و بازو بود. فيض كاشاني مي گويد:

شايد امام عليه السلام با واژه ي «متعمقون» به بزرگان اهل معرفت اشاره داشته و به جان خودم سوگند كه در اين دو سوره ي توحيد و حديد معارفي وجود دارد كه ژرفاي آن را جز تك افراد نادر درك نمي كنند، به ويژه آيات نخستين سوره ي حديد و مخصوصا آيه ي (و هو معكم أينما كنتم). [2] .



[ صفحه 97]



ليكن علامه، ملا محمدباقر مجلسي - (قدس سره - پس از آن كه حديث را صحيح شمرده مي گويد: واژه ي «متعمقون» سه احتمال دارد:

اول. اين كه حديث به ژرف نگري امر مي كند؛ يعني بايد عميقا در آن بنگرند.

دوم. اين كه حديث از ژرف انديشي نهي مي كند؛ يعني نبايد با افكارشان ژرف كاوي كنند، بلكه بايد درباره ي معرفت خداي سبحان به مقداري كه روشن و شفاف شده بسنده كنند.

سوم. مقصود از اين جمله «انشاء» نيست، خواه در قالب امر باشد مانند احتمال اول، يا در شكل نهي، مانند احتمال دوم. بلكه منظور اخبار و گزارش است و بيانگر ضابطه و معياري است كه افكارشان را بر آن عرضه مي دارند تا به لغزش و خطا دچار نگردند. مرحوم مجلسي سپس مي گويد: احتمال دوم، يعني نهي از كاوش عميق با افكارشان، ظاهرتر است، زيرا لازم است تنها به مقداري كه شفاف و روشن شده بسنده نمود. [3] ولي به نظر مي رسد با چند دليل احتمال سوم روشن تر است:

اولا. هيچ دليلي وجود ندارد كه جمله ي «متعمقون» در كلام امام عليه السلام حمل بر انشاء شود.

ثانيا. آياتي دلالت دارند بر اين كه چيزي مانند خداوند نيست [4] و هيچ كس احاطه ي علمي به او نخواهد داشت [5] و هيچ بصيرت و بصري كنه او را درك نخواهد كرد. [6] .

بنابراين، نبايد در ذات او ژرف كاوي كنند كه به جايي نخواهند رسيد. اين آيات براي بيان اين منظور كافي است و ديگر نيازي نيست بگوييم اين دو سوره نيز در اين باره



[ صفحه 98]



نازل شده است.

ثالثا. لسان اين دو سوره بيش از يك وصف از اوصاف الهي را افاده مي كند اوصافي كه بند بند خرد در پيرامون آن به لرزه مي افتد و اگر هدف نهايي نزول اين دو سوره نهي از ژرف انديشي و مانند آن بود، اين دو سوره زبان ديگري مي داشتند.

بنابراين، نظر پسنديده آن است كه محتواي اين دو سوره تبيين معيار و ملاك نهايي در توحيد باشد تا انديشه ها و آرا بر آن عرضه گردد؛ چنان كه بزرگان از حكمت اين مطلب را استنباط كرده اند. بنابراين، محتواي اين دو سوره ميزان عدلي است كه هيچ كژي و انحراف ندارد، پس به ناچار بايد معارف را بر آن عرضه كرد.

از اين بيان روشن مي شود آنچه برخي از استادان ما [7] بيان فرموده اند ناتمام است. وي مي گويد: روايت در مقام سرزنش ژرف انديشان، يعني كساني است كه در پي شناخت چيزي چون ذات خدا هستند، ولي انسان نمي تواند بدان دست يابد و نيز روايت دستور مي دهد كه بايد به مفاد آيات اكتفا كرد. [8] .

اين مطلب گرچه در جاي خود حق است و فرجام تصدي چيزي كه امكان دست يابي ندارد هلاكت و سرگشتگي است، ليكن اين دو سوره معارف بسيار بزرگي را دربر دارند كه دست يابي به آنها در گستره ي وجودي كسي نيست كه روزگار او را مقدم داشته است، چنان كه چيزي بر آنچه مرداني از فارس بدان دست يافتند، برتري ندارد. [9] .



[ صفحه 99]



اگر ايشان گفته ي خويش را پس از كلام صدرالمتألهين - قدس سره - ذكر نمي كرد، براي گفتار وي وجه خوبي بود، ولي ايشان نخست كلام صدرالمتألهين - قدس سره - را نقل كرده و در پي آن سخن خود را آورده است.

ايشان در حاشيه اي كه بر شرح اصول كافي مولي صالح مازندراني به نگارش آورده سخني نيكو ذكر كرده است؛ زيرا بين ژرف انديشي مذموم و ممدوح فرق گذاشته و گفته است: ژرف انديشي مذموم ژرف كاوي در چيزهايي است كه خردها بدان دست نمي يابند، مانند سخن گفتن در ذات خداوند و تشبيه او به اجسام. اما ژرف كاوي ممدوح، مانند تفكر در عظمت، قدرت، و حكمت خداوند و ساير صفات او كه خردها مي توانند بدان دست يابند. [10] چنان كه شارح اصول كافي، يعني مولي صالح مازندراني - قدس سره - نيز خوب از عهده برآمده است، پس بدان رجوع كنيد.


پاورقي

[1] شرح اصول كافي، صدرالمتألهين (قدس سره) ص 248.

[2] وافي، ج 1، ص 369؛ خداوند با شماست، هر كجا باشيد.

[3] مرآة العقول، ج 1، ص 320.

[4] (ليس كمثله شي ء)؛ سوره ي شوري، آيه ي 11.

[5] (لا يحيطون بشي ء من علمه)؛ سوره ي بقره، آيه ي 255.

[6] (لا تدركه الابصار)؛ سوره ي انعام، آيه ي 103.

[7] علامه شيخ ابوالحسن شعراني (قدس سره).

[8] الوافي، ج 1، ص 369.

[9] اشاره به حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي كه آيه ي (و ءاخرين منهم لما يلحقوا بهم و هو العزيز الحكيم) (سوره ي جمعه، آيه ي 3) را تلاوت فرمود، از حضرت سؤال شد، اين گروه چه كساني هستند؟ فوضع يده علي كتف سلمان و قال: «لو كان الايمان في الثريا لنالته رجال من هؤلاء»؛ پيامبر دست بر شانه سلمان فارسي گذارد و فرمود: اگر ايمان در ستاره ي پروين باشد، مرداني از فارس بدان دست خواهند يازيد (نور الثقلين، ج 5، ص 323(.

[10] شرح مولي صالح مازندراني بر اصول كافي، ج 3، ص 190.


بازگشت