بازگشت به سخن


پاره اي مباحث كلامي يا فقهي در اين اثنا راه يافت كه از مقصد رساله اي كه از راز نهان نماز بحث مي كند خارج بود.

غرض اين كه، نيت به معناي قصد قربت، روح و قلب عمل، بلكه برتر از آن است؛ زيرا جان عمل به نيت بستگي دارد، چنانچه از روايت كليني - قدس سره - از سفيان بن عيينه از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه استفاده مي شود: (ليبلوكم ايكم أحسن عملا) [1] حضرت فرمود: به اين معنا نيست كه يعني بيشترين عمل را دارا هستيد، بلكه به اين معناست كه پسنديده ترين عمل را داريد، درستي كردار به ترس از خداي عزوجل و نيت راست و نيكو است. - سپس فرمود - پايداري بر عمل تا به مرتبه ي اخلاص برسد، سخت تر از عمل است و عمل خالص آن است كه نخواهي جز خداي عزوجل كسي تو را بر آن سپاس گويد، و نيت از اين هم برتر است، بدان كه نيت همان عمل است [2] ، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: (كل يعمل علي





[ صفحه 70]



شاكلته)؛ يعني هر كس بر پايه ي نيتش عمل مي كند. [3] .

از اين بيان، جمع بين دو اصل روشن مي شود؛ اصلي كه حكم مي كند: «أفضل الأعمال أحمزها» [4] ؛ يعني برترين اعمال دشوارترين آنهاست؛ و اصلي كه مي گويد: «نية المؤمن خير من عمله» [5] ؛ نيت مؤمن از عمل وي بهتر است. بدين گونه كه چون نيت، روح عمل، برگزيده و مغز آن است، از اين جهت بر عمل برتري دارد، چنان كه نيت به ناچار بايد خالص باشد؛ زيرا ريا كه وارد عمل مي شود جز از رهگذر نيت نيست، و تحصيل اخلاص در نيت دشوارتر و مشكل تر است، از اين رو افضل از عمل است.

اما راز اين كه «نيت كافر بدتر از عمل اوست» [6] ، بدين سبب است كه نيت، اصل است، چنان كه گذشت، اصل يعني همان چيزي كه فرع بدان قوام مي يابد، و شاخه بر آن تكيه دارد، و هر چه غير آن است بدان برمي گردد، پس او مهم تراست؛ خواه در ناحيه ي خوبي باشد يا بدي.


پاورقي

[1] سوره ي ملك، آيه ي 2؛ تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.

[2] بر پايه ي اين حديث، نيت و عمل اتحاد دارند و انسان مساوي است با عمل و نيت؛ زيرا شاخصه ي وجودي و شاكله ي او را نيت و عمل تشكيل مي دهد، چنان كه قرآن مجيد با بيان اصلي كلي مي فرمايد: پسر حضرت نوح عملي ناشايست است: (انه عمل غير صالح) (سوره ي هود، آيه ي 46) و بر اين پايه نيز سروده شده است:



اي برادر تو همان انديشه اي

ما بقي خود استخوان و ريشه اي



گر بود انديشه ات گل گلشني

ور بود خاري تو هيمه ي گلخني.

[3] جامع أحاديث الشيعه، ج 1، ص 360.

[4] مجمع البحرين، ج 1، ص 573 «حمز».

[5] كافي، ج 2، ص 84.

[6] كافي، ج 2، ص 84.


بازگشت