آنچه در اين بخش روشن شد


اول. اين كه روح تكبير، چيزي جز تسبيح و تنزيه نيست؛ زيرا معناي تكبير اين است كه خداوند برتر از آن است كه به حس، تخيل، توهم و يا به تعقل آيد، چون او نه جسم است و نه چيزي كه با جسم سروكار داشته باشد، نه صورت و معناي جزئي است و نه مفهوم كلي، و نيز خدا برتر از آن است كه كسي بتواند حقيقت بي پايان او را به كشف و شهود بنگرد؛ زيرا حقيقت بي پايان موجودي ازلي، ابدي و سرمدي فراتر از آن است كه كسي بتواند به كنه او پي ببرد، پس خداي تعالي برتر از آن است كه كنه او شناخته شود لذا معرفتش همراه با اعتراف به عدم اكتناه اوست. زيرا حق تعالي گرچه در شناخت خويش، تا آنجا كه بايد، بر ديده ي خردها پرده نينداخته ولي بر چگونگي صفات خويش نيز آگاه نساخته است، چنان كه بزرگ موحدان، حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام چنين فرموده است. [1] .

دوم. حجاب، به حجاب ظلماني و حجاب نوراني تقسيم مي شود.

سوم. راز تكبير، همان پاره كردن حجاب است.

چهارم. راز هفت تكبير، آن است كه حجابها هفت عددند.

پنجم. سبب ملكي تعدد تكبير، با سر ملكوتي آن، همچنين سبب تشريعي آن با راز تكويني آن هيچ گونه تنافي ندارد.

ششم. اين راز در معراج تحقق يافت، يعني سخن در اين نيست كه تكبير تنها در



[ صفحه 59]



رفع حجاب تأثير دارد، بلكه در اين است كه در شب معراج، با تكبير رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حجاب در خارج پاره شد.

هفتم. اين راز نه به معراج اختصاص دارد و نه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، بلكه غيرمعراج و غير رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را نيز شامل است، به گونه اي كه نماز كسي كه بدين راز آگاه نيست و به آن دست نيازيده، ناقص است. از اينجا معراج بودن نماز براي مؤمن روشن مي شود، پس هر كس كه نمازي مانند نماز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بگزارد، به معراج رفته است، چنان كه هر كس چون اميرمؤمنان عليه السلام وضو بگيرد و ذكري چون ذكر او در حال شستن و مسح كشيدن داشته باشد، خداوند متعال در برابر هر قطره از آب وضويش فرشته اي مي آفريند كه او را تقديس و تسبيح و تكبير گويد و....

هشتم. اذان و نيز اقامه با تكبير آغاز مي شود و با توحيد [لا اله الا الله] پايان مي پذيرد، و تكرار تكبير در هر يك براي پاره كردن هر حجابي است كه فرض شود.

نهم. آنچه حجاب نوري را برمي دارد همان باطن و سر تكبير است كه امري تكويني و غيراعتباري است، وگرنه از هر كس كه مي خواست اين حجاب را برطرف كند، چه فرشته و چه انسان، امكان صدور داشت، با اين كه چنين كاري در گستره وجودي برخي از فرشتگان گرامي نيز نيست. چه رسد به انسان عادي، وگرنه تا جايي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب معراج بالا رفت، جبرئيل نيز به همراه او مي توانست اوج گيرد.

وضو نيز چنين است، چنان كه خداي سبحان در وضوي معراج فرمود:... سرت را مسح كن... من گامت را به جايي مي رسانم كه هيچ كس جز تو بدانجا نرسيده باشد. [2] بديهي است وضوي اعتباري از دست هر نمازگزاري كه وضو مي گيرد ساخته است [ولي بدان مقام دست نمي يازد].



[ صفحه 60]



دهم. لازم است نمازگزار پيش از نماز همه ي حجابها را پاره كند، و اين كار صورت نمي گيرد جز پس از آن كه انساني كه مي خواهد در نهان با خدا مناجات كند، جز خدا هيچ كس، حتي خود و شهود خويش را ننگرد، رازهاي پيچيده اي در اينجا وجود دارد كه هر كس در برخي از روايات اين باب تأمل كند، براي او روشن مي شود.

اميرمؤمنان عليه السلام در شأن پارسايان و تقوا پيشگان مي فرمايد: «عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم». [3] اين نگرش گرچه سبب بزرگ و متعالي دانستن خداوند و اذعان به كبريايي اوست، ولي اين بزرگ دانستن از اوصاف جمال است، زيرا در اين نگرش، پارسايان برآنند كه غير خدا يعني ديگران نيز وجود دارند، ولي كوچك اند، و خداوند است كه بزرگ و كبير است، ليكن اين كجا و تكبيري كه محتوايش تسبيح است كجا؟ چنان كه گذشت.

گواه بر اين كه اين مقام به مرتبه ي مقام كسي كه سر را مي جويد نمي رسد اين است كه متقيان هنوز به مقام يقين و شهود تام نرسيده و در مقام احسان قرار دارند، از اين رو امير موحدان در شأن آنان فرمود: «فهم و الجنة كمن قد رآها فهم فيها منعمون، و هم و النار كمن قد رآها فهم فيها معذبون» [4] ؛ يعني در مقام «گويا آن را ديده» هستند، نه در مقام كسي كه «تحقيقا آن را ديده» است.

كسي كه غير خداوند را بزرگ مي داند و كبير مي شمرد، از جمله كساني است كه تكبير حقيقي از او صادر نشده است، گرچه در نماز و غير نماز آن را بر زبان جاري كند.



[ صفحه 63]




پاورقي

[1] «لم يطلع العقول علي تحديد صفته...» (نهج البلاغه، خطبه ي 49).

[2] جامع أحاديث الشيعة، ج 5، ص 7، ح 2254.

[3] نهج البلاغه، خطبه ي 193؛ آفريدگار نزد پارسايان بزرگ است، از اين رو غير خدا پيش چشمانشان كوچك مي نمايد.

[4] نهج البلاغه، خطبه ي 193؛ پارسايان مانند كسي هستند كه گويا بهشت را ديده و در آن از نعمت برخوردار است، و اينان درباره ي دوزخ مانند كسي هستند كه گويا آن را ديده، پس در آن معذب هستند.


بازگشت