دليل نقلي به پشتوانه ي دليل عقلي


[1] نماز چون ساير عبادات، از اموري است كه قرآن حكيم آن را به روشني بيان كرده است و هر چه را قرآن بيان كند تأويل دارد، چنان كه داراي تفسير، باطن و ظاهر است و ناچار بايد تأويل با تفسير همخوان بوده و باطن با ظاهر موافق باشد.

تأويل، امر عيني است نه ذهني و مصداق خارجي است، نه مفهوم دروني كه وقتي پرده ها كنار رفت آشكار مي گردد، چنان كه خداي سبحان فرمود: (هل ينظرون الا تأويله يوم يأتي تأويله يقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق...). [1] .



[ صفحه 22]



نتيجه اي كه بيان قياس اقتراني - يعني شكل اول كه در نتيجه دادن بديهي است - [2] بخشيد اين است كه نماز داراي تأويل است و اين عينيت و تأويل در روز قيامت خواهد آمد. از آنجا كه براي هر امر ظاهري درون و لايه هاي مترقي تري وجود دارد و برخي از اين درون ها در مرتبه، فوق برخي ديگر هستند، براي نماز نيز درون ها و تأويلاتي است كه درجه ي بعضي فوق بعضي ديگر است. اين مطلب، بر آنچه برهان نظر داده و عرفان مشاهده مي كند، منطبق است.

[2] از جمله ادله اي كه مي گويد: براي نماز چون ساير عبادات رازي وجود دارد اين است كه نماز جزئي از آسمان ها و زمين - نظام خارجي موجود - شمرده شده و هر موجودي كه پاره اي از نظام عيني و خارجي شمرده شود، براي او جنبه ي غيب و نهاني است، چنان كه براي او شهادت است و خداوند سبحان در اين باره فرموده: (ولله غيب السموات و الأرض و اليه يرجع الأمر كله) [3] .

منظور آيه خصوص چيزهايي نيست كه از آسمان و زمين نهان است بلكه مقصود، نهان و درون آسمانها و زمين نيز هست.



[ صفحه 23]



نتيجه ي قياس پيش گفته نيز اين است كه نماز، راز و نهاني دارد، چنان كه براي آن ظاهر و شهادتي است و از آنجا كه هر ظاهر چند درون دارد - و هر باطن نهاني براي ظاهر است - براي نماز نيز نهانهايي است كه بعضي بر بعضي ديگر برتري دارد. اين سخن با سخن پيش، كه نتيجه برهان عقلي با شهود عرفاني همراه است، انطباق دارد.

[3] نيز از چيزهايي كه با همان تقريب استدلال، دلالت مي كند نماز و غيرنماز داراي راز نهاني است كلام خداي سبحان است كه مي فرمايد: (و ان من شي ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) [4] و نيز اين آيه: (ولله خزائن السموات و الأرض) [5] ؛ به اين بيان كه نماز پديده اي خارجي است - چنان كه خواهد آمد - پس گنجينه، بلكه گنجينه هايي دارد؛ زيرا ظاهر آيه اين است كه براي تك تك اشيا گنجينه هايي وجود دارد، نه اين كه براي همه ي اشيا جمعا گنجينه هايي باشد، تا مجموع در برابر مجموع ديگر باشد. بنابراين، براي هر يك از آنچه در جهان طبيعت موجود است، گنجينه هايي است كه برخي از آنها فوق بعضي ديگر قرار دارند. اين سخن با تعدد عوالم كه گفته شد، انطباق دارد.

چون قرآني كه دربردارنده نماز و غيرنماز است، در جهان طبيعت يك شي ء خارجي است، پس براي قرآن با محتوياتي كه دارد نيز گنجينه هايي الهي است كه از آن نازل شده است، گنجينه هايي كه در طول يكديگر قرار دارند، چنان كه نماز و غير نماز جز نظام كياني است كه از آن به آسمانها و زمين تعبير شده است، پس نمازنيز گنجينه هايي دارد، زيرا براي آسمانها و زمين گنجينه هايي است.

از آنجا كه همه ي آن گنجينه ها نزد خداوند است و هر آنچه نزد خداست ماندگار، و



[ صفحه 24]



آنچه نزد غير خداست فاني شدني است چنان كه فرمود: (ما عندكم ينفد و ما عندالله باق) [6] ؛ پس اسرار آسمانها و زمين - كه از جمله ي آنها نماز است - موجوداتي خارجي هستند كه از هر گونه پايان پذيري و فنا محفوظ اند، و جز با دست كشيدن از چيزي كه پايان پذير و نابود شدني است، صعود به سوي آنها قابل دستيابي نيست، چون به امر پايدار، جز پس از دوري از امر فاني نمي توان رسيد؛ زيرا امر فناپذير حجاب است و چاره اي جز ترك آن نيست.

[4] نيز از چيزهايي كه دلالت مي كند، نماز - مانند غير آن - نهان و رازي دارد، اين كلام خداوند متعال است: (فسبحان الذي بيده ملكوت كل شي ء) [7] از آيه استفاده مي شود كه براي هر چيزي ملكوتي است كه با تسبيح [فسبحان الذي...] مناسبت دارد، برخلاف ملك و فرمانروايي كه با «تبارك» [بزرگواري و خجستگي] مناسب است، چنان كه فرمود: (تبارك الذي بيده الملك) [8] ؛ زيرا «تبارك» از اسماي تشبيه [9] و سبحان از اسماي تنزيه [10] است و چون براي هر چيز ملكوتي است - ملكوت



[ صفحه 25]



امري است فراسوي ملك و كسي كه ملكوت را به شهود بنگرد از اصحاب يقين است، چنان كه خداوند متعال درباره ي حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: (و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الأرض و ليكون من الموقنين)؛ [11] و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله ي يقين كنندگان باشد - پس براي نماز ملكوتي است كه نهان و راز آن است. اين ملكوت ثابت و پايدار است، چون به دست خداست نه نمازگزار، و به اين ملكوت نهايي نمي توان دست يافت. جز پس از سفر و هجرت از جهان ملك.

شايد اين آيه به پاره اي از آنچه گذشت اشاره داشته باشد: (قل أنزله الذي يعلم السر في السموات و الأرض)؛ [12] زيرا وصف خداوندي كه قرآن را فرستاده به اين كه او به نهان آگاه است، اشعار مي دارد كه قرآن - كتابي كه مشتمل بر معارف، اخلاق و احكام است - داراي راز نهاني است، پس همه ي آنچه در قرآن است نيز اسراري دارد.

آري، فرق است بين اين كه گفته شود: خداوند به نهان آسمانها و زمين آگاه است و بين اين كه گفته شود: او در آسمانها و زمين به نهان آگاه است؛ زيرا گفته ي نخست دلالت مي كند كه آسمانها و زمين اسراري دارند، بر خلاف گفته ي دوم. ليكن اگر گفتيم: خداي نازل كننده ي قرآن داناي نهان است. اين جمله، بيانگر آن است كه قرآن راز و نهاني دارد. گرچه سخن گذشته را بر اين مطلب كفايت است.

نكته اي مهم باقي ماند، و آن اين اشكال كه محدوده ي اين دليل [كه رازدار بودن پديده ها را دلالت داشت] و نيز ظاهر بسياري از آيات گذشته خصوص موجود تكويني است؛ زيرا ظهور آيات درباره ي موجود خارجي و عيني است، و چون نماز و



[ صفحه 26]



ساير عبادات همه از امور اعتباري و تأليف يافته از اشيايي است كه وحدتي براي مجموع آنها نيست، پس چيزي هم كه از چند امر اعتباري تركيب يافته، وجود عيني ندارد؛ زيرا وجود، مساوي با وحدت و داير مدار آن است و هر گاه اين مركزيت (وحدت و يگانگي) منتفي شود، طبعا وجود نيز در آنجا منتفي مي شود، و چون وحدت و يگانگي حقيقي در نمازي كه از اموري اعتباري چون ركوع، سجود، قرائت، قيام، ذكر، نيت و مانند آن، تأليف يافته وجود ندارد، ديگر وجودي بر اصل نماز تأليف يافته از اينها نيز نخواهد بود. بنابراين، امري اعتباري چون نماز مشمول دليل عقلي قرار نمي گيرد و دليل نقلي نيز شامل آن نمي شود؛ زيرا دليل عقلي و نقلي ويژه چيزي است كه وجود عيني داشته باشد.

حل اشكال: امر اعتباري دو قسم است: اعتباري محض، كه خاستگاهي براي آن نيست جز اعتباري كه اختيارش به دست اعتبار كننده است و گاهي امر اعتباري وابسته و مستند به موجودي تكويني است كه آن را درست مي كند.

قسم اول از دو بخش اعتباري از بحث خارج است، چنان كه از چهار چوب دليلي كه مي گويد: «هر چيزي نهاني دارد» نيز خارج است.

قسم دوم در بحث داخل است چنان كه در دليل ياد شده نيز مندرج است؛ زيرا هر چيزي كه اسنادش به امري تكويني و عيني باشد، در گستره و محدوديت نيز محكوم به حكم همان امر عيني است. بنابراين، نماز وحدتي حقيقي دارد كه وجود حقيقي آن را همراهي مي كند، از اين رو به روشني براي آن نهاني تكويني وجود دارد.

گاهي نيز براي اثبات راز نهاني نماز ممكن است از بيان ديگري كمك گرفت، و آن اين كه نماز مشتمل است بر قرآني كه خداوند متعال بدان تكلم كرده، و چون سخنگو در سخن و كتابش تجلي كرده است - چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:



[ صفحه 27]



«فتجلي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته» - [13] پس چنين سخنگويي كه تجلي كرده، در كلام خود نهان، غيب و باطن است و نمازگزار وقتي در قرآني كه در نمازش قرائت مي كند تدبر نمايد، و خود را از چرك و آلودگي معصيت و نافرماني پاك سازد و از زنگ و تيرگي گناه منزه دارد، بلكه از آلودگي تعلق و وابستگي به غير خدا دور نگه دارد، خدا را با قلب خويش مي بيند، و يا به پايه اي مي رسد كه گويا او را مي بيند، و مي داند كه اگر او خدا را نبيند خداوند قطعا او را خواهد ديد.

اين بيان، اختصاص به نماز ندارد، بلكه در هر عبادتي كه در آن قرآن تلاوت مي شود، تحقق مي يابد و نيز همه ي حالات نماز را نيز شامل نمي شود، يعني به جز قرائت فاتحة الكتاب و سوره و موارد ديگري كه قرآن خوانده مي شود در جاي ديگر جاري نيست.

تا اينجا امر اول كه مشتمل بر پاره اي از ادله ي عقلي يا نقلي در اين باره بود كه عبادات و از جمله نماز داراي سر و نهاني است پايان يافت، بدون اين كه دليل ها تنها ويژه ي نماز باشد.

امر دوم كه از ادله ي خاص نماز بحث مي كند و مي گويد براي خصوص نماز، راز نهاني وجود دارد، به زودي در لابلاي اين رساله خواهد آمد.

حاصل مسائلي كه در مقدمه روشن شد، چند چيز بود:

يكم. سر كه در مقابل «علن» است، يا مطلق است و يا مقيد.

دوم. دليل بر اين كه نماز داراي نهان و رازي است، عام و خاص است.

سوم. دليل عام، عقلي و نقلي است.



[ صفحه 28]



چهارم. آن امر اعتباري كه از تكوين و خارج پشتوانه دارد، محكوم به امر خارجي و حقيقي است، برخلاف آن امر اعتباري كه از پشتوانه ي پيش گفته عاري و بي بهره است.

پنجم. خداوند سبحان در كتاب و كلام خويش تجلي نموده است.

ششم. نمازگزاري كه از آلودگي تعلق به ماسوي الله پاك گردد يا خدا را به چشم دل مشاهده مي كند و يا به مقام احسان نايل مي شود. [14] .

هفتم. برخي از ادله ي رازدار بودن نماز، ويژه ي حال قرائت در نماز است.

چون نماز را مقدماتي است كه پيش تر از خود نماز است و داراي تعقيباتي است كه پس از نماز آورده مي شود، و هر يك از ماهيت نماز و حاشيه هاي آن رازهايي ويژه دارد، از اين رو چينش اين نوشته ي كوتاه براساس يك سرآغاز و چند بخش و يك خاتمه تنظيم مي يابد، بدين گونه كه سرآغاز عهده دار پاره اي از اسرار مقدمات، و هر فصلي از فصلها دربرگيرنده ي برخي اسرار اركان و اجزاي اساسي نماز است، اما خاتمه مشتمل بر شماري از اسرار تعقيبات آن است. اينك به ياري خداوند متعال، سخن را آغاز مي كنيم.


پاورقي

[1] سوره ي اعراف، آيه ي 53؛ آيا آنان جز در انتظار تأويل هستند؟ روزي كه تأويلش فرارسد، كساني كه آن را از پيش به فراموشي سپرده اند مي گويند: در حقيقت فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند.

[2] در نتيجه دادن، بديهي بودن غير از بديهي النتيجه بودن است، توضيح اين كه در ميان اشكال، شكل اول از كامل ترين آنهاست؛ زيرا نتيجه دادن آن از حيث وضع و حمل به طور طبيعي رعايت شده، و حد وسط نيز علاوه بر وضع طبيعي خود وسطيت صوري و لفظي را نيز احراز كرده است، از اين رو نتيجه بخشي آن آشكار و به خودي خود هويداست و به گفته ي ابن سينا: «بينة بنفسها لا يحتاج الي حجة» (منطق اشارات). برخلاف ساير اشكال كه در اثبات خود نيازمند شكل اول هستند مانند: هر انساني حيوان است، و هر حيواني جسم است، پس هر انساني جسم است. ولي ممكن است نتيجه شكل اول بديهي نباشد، مانند اين كه درباره ي مثلثي كه از سه زاويه ي حاده تشكيل شده بگوييم: اين مثلث است، و هر مثلثي سه زاويه اش با دو قائمه برابر است، پس اين مثلث سه زاويه اش با دو زاويه ي قائمه برابر است كه اين نتيجه، نظري و نيازمند اثبات است (م).

[3] سوره ي هود، آيه ي 123؛ نهان آسمانها و زمين از آن خداست و همه ي كارها به او بازمي گردد.

[4] سوره ي حجر، آيه ي 21؛ چيزي نيست جز اين كه گنجينه هاي آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازه اي معين فرو نمي فرستيم.

[5] سوره ي منافقون، آيه ي 7؛ گنجينه هاي آسمانها و زمين از آن خداست.

[6] سوره ي نحل، آيه ي 96؛ آنچه پيش شماست پايان مي پذيرد، و آنچه نزد خداست ماندگار است.

[7] سوره ي يس، آيه ي 83؛ شكوهمند و پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست.

[8] سوره ي ملك، آيه ي 1؛ بزرگوار و خجسته است، آن كه فرمانروايي به دست اوست.

[9] تشبيه يعني صفات خداوند را با بندگان مقايسه كردن و شبيه دانستن، مانند اين كه فرمانروايي او را شبيه فرمانروايي فرمانروايان زمين دانستن. قرآن كرارا به اين امر هشدار داده است كه (لم يكن له كفوا أحد)؛ چيزي شبيه او نيست، (فلا تضربوا لله الأمثال) (سوره ي نحل، آيه ي 74)؛ براي خدا امثال، شبيه و نظير قايل نشويد، (ليس كمثله شي ء) (سوره ي شوري، آيه ي 11)؛ هيچ چيز مانند او نيست.

[10] تنزيه يعني پاك شمردن خداوند از نقايص ممكنات. بنابراين، خداوند از مفاهيمي كه براي غير او رواست همچون آساني، سختي، گذشته، آينده، كوچكي، بزرگي، سنگيني، سبكي، قوت، ضعف و... منزه است؛ زيرا وجود او از هر حيث بي نهايت است و ازل و ابد را فراگرفته است و اين مفاهيم از ساحت كبريايي او دور هستند (م).

[11] سوره ي انعام، آيه ي 75.

[12] سوره ي فرقان، آيه ي 6؛ بگو: اين قرآن را كسي فروفرستاده كه راز نهانها را در آسمانها و زمين مي داند.

[13] نهج البلاغه، خطبه ي 147؛ خداي سبحان در كتاب خود بي آن كه او را بنگرند، خود را به بندگان شناساند، و قدرت خويش را به همه نماياند.

[14] احسان به سه معنا آمده است: يك. نيكي كردن به جاي بدي، بدون هر گونه چشم داشت، احسان كردن به خلق از هر قوم و گروهي كه باشند. دو. پرستش و عبادت حق تعالي به گونه اي كه او را ببيند و بداند كه اگر او را نمي بيند، او بر اعمال و كردارش ناظر است. سه. مشاهده خداوند به نور بصيرت خاص و يقين صحيح كه پوينده و سالك پس از درك مقام توحيد صفاتي و ذاتي بدان دست مي يابد (م).


بازگشت