دليل عقلي همراه با نقلي


هر چيزي كه در جهان طبيعت يافت مي شود، وجودهاي ديگري در عوالم سه گانه ي پيش از خود نيز دارد؛ اين عوالم عبارتند از عالم مثال، عالم عقل و عالم اله؛ بدين معنا كه هر چه در جهان موجود است، داراي وجودي مثالي است كه با صورت مثالي



[ صفحه 20]



مشاهده مي شود، و وجودي عقلي دارد كه به حقيقت عقلي او مي توان دست يافت، و نيز داراي وجودي الهي است؛ زيرا حق تعالي داراي ذات بسيط است، و ذات بسيط او - از ناحيه ي خود - همه ي اشياء است، [1] گرچه از ناحيه ي ماهيت هيچ يك از آنها نيست. بنابراين، جنبه ي وجود الهي اشياء جز براي ذات خداوند و نيز كسي كه در او فاني شده قابل دستيابي نيست، چنين كسي هم مي تواند - هنگام فنا - وجود الهي اشياء را، بدون مشاهده ي تعين و تشخص آنها مشاهده كند، چنان كه تعين و تشخص خود را نيز - به علت فنا - نمي بيند.

چون قاعده ي «بسيط الحقيقة كل الاشياء» نزد برخي از اهل حكمت روشن نبود عوالم را به سه قسمت تقسيم مي كردند: طبيعت، مثال و عقل؛ ولي پس از نگرش شهودي بعضي از نام آوران حكيم و با روشن ساختن قاعده ي «بسيط الحقيقة» عوالم وجود به چهار قسم تقسيم شد، بر اين اساس، هر عالي سري براي داني است، همچنان كه براي آن غيب است، تا برسد به سر خالص كه همان حضرت غيب الغيوب است.

عالم مثال حق، گاهي مقيد و زماني مطلق است؛ يعني گاهي مثال به نفس انسان متصل و پيوسته است [چنان كه در عالم رؤيا] و گاهي از نفس انسان منفصل و گسسته است [مانند تمثل فرشته بر حضرت مريم عليهاالسلام] (فتمثل لها بشرا سويا) [2] .



[ صفحه 21]



عقل نيز گاهي مقيد و زماني مطلق است، و همه اينها در صورتي رازمندند كه در نفس الامر و حاق واقع موجود باشند و نفس بر اثر حركت جوهري به آنها دست يازد، نه آنچه بافته هاي دست توهم، و آذين بسته هاي دست خيال است، كه اينها همه باطل اند و راز نهاني ندارند.

از آنجا كه بيان عرفاني با بيان برهاني موافق است، عوالم را چهار قسم دانستن، نزد دانشمند واصل، معروف و مشهود است، آن گونه كه پيش حكيم كامل و فرهيخته، معقول و برهاني است.

شرح و تفصيل اين بخش بر عهده ي حكمت متعاليه و عرفان نظري است، چنان كه به زودي دليل قرآني به عنوان مؤيدي بر گفته هاي برهاني و مشاهدات عرفاني خواهد آمد.


پاورقي

[1] «بسيط الحقيقة كل الاشياء و ليس بشي ء منها».

[2] سوره ي مريم، آيه ي 17؛ پس به شكل بشري خوش اندام بر او نمايان شد، و نيز مانند فرشتگاني كه به قصد بشارت و نويد به ابراهيم عليه السلام و به منظور نابودي قوم لوط آمدند: (و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشري...) (سوره ي هود، آيات 69 - 71)؛ و به راستي فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، ابراهيم پاسخ داد: سلام، و ديري نپاييد كه ابراهيم گوساله اي بريان آورد، و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمي شود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسي بر دل گرفت، گفتند مترس، ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم، و زن او ايستاده بود، خنديد، پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم (م).


بازگشت