گواهي تاريخ بر فطري بودن پرستش


از مهمترين دلايل فطري بودن پرستش، وجود انسانهاي پرستشگر قبل از تاريخ و از همان آغاز خلقت انسانها بوده است. اين حس از جمله اصيلترين نيروها و كششهاي فطري است كه تغيير و تحولات و حوادث تاريخ نيز نتوانسته است آن را از ميان بردارد. به عبارت ديگر اگر تاريخ بشر را مورد مطالعه قرار دهيم، نشان مي دهد كه بسياري از چيزها در طول تاريخ و حتي قبل از آن دستخوش تغيير و تحول اساسي قرار گرفته و يا به كلي از بين رفته اند، اما چيزهايي كه از فطرت و درون انسان سرچشمه گرفته، به همان صورت دست نخورده باقي ماند است. [1] چنانكه به اعتراف تمامي تاريخ نويسان جهان آشكارترين و رايجترين مسأله هميشه زنده ي جهان از بدو پيدايش انسان همين حس پرستش بوده است و بس.

پلوتارك مورخ نامي در اين باره مي نويسد:

شما اگر به صفحه گيتي نظري بيفكنيد، بسياري از اماكن را خواهيد يافت كه در آنجا نه آبادي وجود دارد و نه سياحت و نه سياست و علم و نه صنعت، نه حرفه است و نه دولت، اما جايي كه در آن خدا (پرستش و نيايش) نباشد، نمي توان پيدا كرد. [2] .

شمست دانشمند نژادشناس، ثابت نموده است كه قديميترين نژاد بشري وحشيان آفريقايي بوده اند كه در ميان آنها نيز پرستش و نيايش



[ صفحه 15]



وجود داشته است. [3] .

ماكس مولر ضمن تأييد دو گفتار پيشين به سخني ديگر، چنين مي گويد:

پيشينيان ما، از زماني به درگاه خداوند سر تعظيم (براي نيايش و نماز به درگاه خدا) فرود آوردند كه حتي براي خدا نامي هم نتوانسته بودند بگذارند. [4] .

ث. اف. دارسي متفكر انگليسي مي نويسد:

دامنه نيايش از فراخناي جهان هستي پردامنه تر و از تاريخ باستانيتر است و از وحشيان پيرو مذهب جانگرايي در رفته، همه به نيايش روي آورده و مي آورند. حتي بوداييان كه در اساس مذهب آنها جايي براي نيايش گذارده نشده، باز آن مردم براي آرامش روح خود به نيايش مي پردازند.

با روبه رو شدن با اين حقايق و واقعيتها اگر بگوييم كه:

نيايش در اعماق قلب بشر و سرشت آدمي ريشه دارد از حقيقت دور نشده ايم. نيايش بازتابي است كه از احساس آدمي، از ناتواني خود و محدوديت خويش و عظمت جهاني كه در آن زندگي مي كند، سرچشمه مي گيرد. در حقيقت مي توان گفت كه نيايش بيش از هر اعتقاد مشخصي در فكر بشر ريشه دارد و از نيازمندي بشر كه هر كس در خود احساس مي كند، برخاسته است. [5] .

ويل دورانت در تايخ تمدن خود مي نويسد:



[ صفحه 16]



هفتاد هزار نوع خدا، در آفريقا پرستش مي شود و حتي قبايل وحشي كه داراي ايدئولوژي اي نيستند داراي توتم و توتم پرستي هستند و در طول ادوار گذشته نيز نوعي پرستش وجود داشته است.

ساموئيل كينگ جامعه شناس اروپا در كتاب جامعه شناسي خود مي نويسد:

اساسا در جهان، طايفه يا جامعه اي بدون نيايش و معتقدات و آداب و رسوم وجود ندارد. ما نتوانستيم از لابه لاي اوراق تاريخ، لوحه ها، كتيبه ها و بقاياي آثار تاريخي، بشر را از قيد مذهب و نيايش و پرستش آزاد ببينيم.

دكتر الكسيس كارل مي گويد:

تقريبا در همه ي اعصار، مردم مغرب زمين نيز نيايش كرده اند. تمدن باستاني بر مبناي مذهب بود. روميها همه جا معابدي برپا مي كردند. در دوران قرون وسطي، ديرها و معابد، خاك اروپا را مي پوشانيد. امروز نيز در هر دهكده اي ناقوسي طنين مي افكند. در طول تاريخ، نيايش، احتياج اوليه همچون كار كردن، ساختن، دوست داشتن و يا پيروزي بوده است. در حقيقت، حس روحاني و قدسي، مانند يك فعاليت اصلي آدمي، از عمق وجود ما سر بالا مي كشد. تنوعش در يك گروه انساني، ناشي از آميختگي با ساير فعاليت هاي اصلي مانند حس اخلاقي، سجايا و گاهي حس جمالي است.



[ صفحه 17]



متأسفانه در تمدن امروزي، ما گذاشته ايم كه اين خصيصه ي اصلي و گرانقدر، كوچك شمرده (شود) و گاهي از بين برود. بايستي به ياد داشت كه آدمي نمي تواند راه زندگي را به هوس خود بپيمايد. براي موفقيت بايد در زندگي از قوانيني كه در وجود ما نقش شده پيروي كند. اگر بگذاريم يكي از فعاليت هاي اصلي وجود آدمي - خواه بدني يا فكري يا معنوي - در ما بميرد، با خطر بزرگي رو به رو خواهيم شد.

آنگاه چنين آورده است:

نمونه هاي فراواني از خانواده هاي پرمايه و برومند را مي توان يافت كه پس از ترك عقايد و سنن نياكان و بي اعتنايي به موازين اخلاقي، راه زوال را پيموده و جز نسلي منحط به وجود نياورده اند. تجربه تلخي به ما آموخته است كه فقدان حس اخلاقي و زوال حس قدسي و مذهبي در اكثريت عناصر فعال يك ملت، منجر به اضمحلال و انقياد اين ملت در بند بيگانه خواهد شد. مقدمات سقوط يونان باستان چنين انجام گرفت. بديهي است كه حذف فعاليتهاي رواني كه به موجب نظم هستي در وجود ما نقش شده با توفيق در زندگي متباين است. [6] .



[ صفحه 18]




پاورقي

[1] براي كسب اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتاب پر ارج فطرت نوشته استاد مطهري رجوع شود.

[2] تاريخ علم كلام، علامه شبلي نعماني.

[3] ارتباط انسان و جهان، علامه محمدتقي جعفري.

[4] تاريخ علم كلام، علامه شبلي نعماني.

[5] دعا از نظر دانشمندان، مهدي قائمي، ص 148 و 218؛ جرج سانتايانا محقق غربي پرستش و نيايش را جزء لاينفك غريزه و سرشت آدمي معرفي مي كند.

[6] راز و رمز نيايش، اسدالله اسدي گرمارودي نقل از نيايش كارل، ص 15 - 16.


بازگشت