قرائت


سوره ي حمد

«بسم الله الرحمن الرحيم»

با ياري خداوند، با نام و ياد او، با نيتي الهي شروع مي كنيم. خدايي كه به همه لطف دارد، و هميشه لطيف و مهربان است.

بسم الله، در آغاز همه ي كتاب هاي آسماني بوده است. هركاري كه با نام خدا شروع نشود، به انجام مطلوب نمي رسد. [1] .

بسم الله، خدايي كردن كارهاست، و رنگ و نشان خدا زدن بر اعمال و عبادات.

پيامبران نيز شروع كارشان با بسم الله بوده است، همچون نوح، كه كشتي خود را به نام الله به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد.

شروع هركار به نام خدا رمز عشق به خداست و توكل بر او و نشانه ي بندگي انسان در پيشگاه خداست، يعني اينكه:

خدايا! همواره به ياد توام، با ياد تو شيطان را فراري مي دهد و به كمك نام تو، يادت را در دل زنده نگاه مي دارم.



[ صفحه 66]



«ألحمد لله رب العالمين»

حمد و ستايش، مخصوص خداوندي است كه پرورش دهنده ي جهانيان و سرپرست نظام هستي و صاحب همه ي نعمت هاي مادي و معنوي است.

رب آسمان ها و زمين و پروردگار همه ي موجودات است.

كوه هاي سنگين را لنگر زمين ساخته، فاصله ي خورشيد تا زمين را در حد متعادلي قرار داده، به انسان ها از دوران طفوليت، راه زندگي و تأمين نيازها را الهام كرده، چشم و گوش و فكر و قدرت و غرائز عطا كرده، و لطف پيدا و پنهانش را شامل حال انسان نموده است.

چه ناسپاس اند آنان كه زبان به ستايش خدا نمي گشايند. از نعمت ها بهره مند مي شوند و نافرماني مي كنند، غرق در مواهب الهي اند و بخشنده ي آنها را نمي شناسند.

انسان و اين همه ناسپاسي و بي معرفتي؟

به راستي كه انسان موجودي ظلوم و جهول است!...

«الحمدلله رب العالمين»، يعني همه ي ستايش ها از آن اوست، كه امكان رشد و تربيت را در انسان و همه ي موجودات فراهم كرده است.

هم آفرينش از اوست و هم پرورش آن ها.

مگر مي توان سپاسي در خور و تشكري شايسته ي ربوبيت و پروردگاريش نمود؟



[ صفحه 67]





از دست و زبان كه برآيد

كز عهده ي شكرش به در آيد



زبان ها ناتوان از شمارش نعمت هاي اوست، تا چه رسد به اداي حق او و سپاس نعمت هايش:



بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خدا آورد



ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جا آورد [2] .



«الرحمن الرحيم»

سايه ي رحم هميشگي و رحمت همگاني اش بر سر خاص و عام، افكنده است. كيست بگويد من از رحمت خدا بي بهره ام؟ حتي براي گناهكاران هم، دري همچون «توبه» گشوده است كه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مي دارد. [3] .

رحمتش چنان عام و فراگير است كه مأيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است. و خود فرمان داده است كه از رحمتش مأيوس نشوند. او همه ي گناهان را مي بخشد. [4] .

خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزش ها را مي پوشاند و



[ صفحه 68]



مي بخشايد، بلكه حتي لغزش ها را به حسنات تبديل مي كند.

نه تنها نعمت هاي مادي اش ما را احاطه كرده، كه نعمت هاي معنوي اش فراگير ماست.

نه تنها شيريني هاي زندگي از رحمت اوست، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهي تازيانه ي عبرت و هشدار بيدار باش و غفلت زدايي است، از رحمت او به بنده اش سرچشمه مي گيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد.

او رحمان است، رحيم است، بنده نواز و مهربان است، ذره پرور و خطاپوش و عذرپذير و بزرگوار است.

«مالك يوم الدين»

صاحب روز جزا و مالك قيامت است.

لطف خدا، از آغاز آفرينش ما، همراه مان بوده است و زندگي ما را همچنان به طور گسترده فراگرفته است.

حساب آينده ي ما و سرنوشت قيامت ما هم به لطف او بسته است. گرچه او مالك دنيا و آخرت است، اما چون مالكيت كامل و مطلق و بي رقيب او در قيامت براي همه، واضح تر و آشكارتر مي شود، همه ي حيله ها، وساطت ها، تكيه گاه ها، اميدها، از اثر مي افتد و تنها فرمان خدا آن روز حاكم و نافذ است، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است: «والامر يومئذ لله» تمام كارها آن روز



[ صفحه 69]



به دست خداست.

آن روز از مردم سئوال مي شود: «لمن الملك اليوم؟» امروز، حكومت از آن كيست؟ جواب مي دهند:

«لله الواحد القهار» از آن خداي يگانه و قدرتمند.

در نماز، با اين صفت، ياد روز سخت دادرسي در دل ها زنده مي شود و خوف و خشيت الهي، بر دل ها سايه مي افكند و نماز، دريچه اي مي شود به «ياد قيامت».

در حديث آمده است كه امام سجاد عليه السلام در نماز، هنگامي كه به جمله ي «مالك يوم الدين» مي رسيد، آن را آن قدر تكرار مي كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند. [5] .

قيامت، روز دين، روز جزا، روز حسابرسي و كيفر كردار است. ياد آن، دل ها را نرم مي كند، تكبر و غفلت را مي زدايد و عظمت الهي را در دل، مجسم مي سازد.

«اياك نعبد و اياك نستعين»

تا اينجا، مقدمه چيني و زمينه سازي براي اظهار بندگي و ابراز نياز و مددخواهي است. نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم، ستوده است، او را سررشته دار تربيت و هدايت همه ي جهان و جهانيان دانسته، همه ي ستايش ها را مخصوص او ساخته، سرانجام خود را در دست او ديده است.



[ صفحه 70]



با درك عظمت خداوند و نياز خويش مي گويد:

«اياك نعبد...» تنها تو را مي پرستيم، تنها بنده ي توييم، نه برده ي ديگران. تنها مطيع امر توييم، نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران. و... «اياك نستعين»، تنها از تو ياري مي طلبيم و استعانت مي جوييم، حتي عبادت مان، توفيقي از تو لازم دارد وگرنه شيطان، ما را به سوي طغيان و گردن كشي سوق مي دهد.

توان جسمي و سلامت بدن را از او مي طلبيم، تا قدرت عبادت داشته باشيم. شناخت وظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مي دهيم. او بايد كمك مان كند تا خداشناس شويم، به ياد نعمت هايش باشيم و به شكرانه ي آن، در محراب عبادت بايستيم و «بندگي» خود را ابراز كنيم.

قبول نمازمان از سوي اوست. نجات از غرور و عجب به توفيق اوست. علاقه به عبادت و پرستش، از بنده نوازي او سرچشمه مي گيرد. غلبه بر موانع اطاعت و بندگي و رها كردن علايق و جاذبه هاي گذرا و فاني، و روي آوردن به كانون زيبايي ها و منشأ كمال ها به توفيق اوست.

اياك نعبد... يعني تنها بنده ي تو هستم، نه برده ي شرق و غرب، نه اسير زر و زور، نه دلبسته ي مقام و مال و شكم و شهوت...!



[ صفحه 71]



اياك نستعين... بر هرگونه حقارت پذيري و استمداد از قدرت هاي مادي و پوشالي خط بطلان مي كشد و كار واسطه ها را بي اثر مي داند.

«اهدنا الصراط المستقيم»

در پيچ و خم راههاي زندگي و در ميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون، راه راست يكي است كه به خدا منتهي مي شود و ما را به خدا مي رساند. در اين كه آن راه چيست و چگونه بايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد.

در اين عبارت، طلب هدايت از خدا مي كنيم تا ما را به راه راست و «صراط مستقيم» راهنمايي كند. چرا كه راههاي غيرمستقيم، بسيار است. راه هوس ها، افراط و تفريطها، وسوسه هاي شيطاني. راههاي بي منطق و برهان، مسيرهايي هلاكت بار و آينده سوز. راههاي بي مرشد و راهنما. راهي كه طاغوت ها پيش پاي مردم مي نهند، راه سليقه هاي شخصي در مقابل راهنمايي هاي دين و... كه اين همه راه نيست، بلكه «بيراهه» است.

پس راه مستقيم كدام است؟

قرآن، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مي داند. [6] راه بندگي و عبوديت خدا: «و أن اعبدوني هذا صراط



[ صفحه 72]



مستقيم» [7] راه پيوند و تمسك به آيين خدا و پذيرش قانون الهي. [8] راه رهبران معصوم و پيشوايان اهلبيت، كه امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند راه مستقيم، ما هستيم. [9] .

البته راه مستقيم الهي و حركت در مسير خدا طبق شرايط و مقتضيات، متفاوت مي شود و «تكليف»، كارهاي گوناگوني از ما مي طلبد. وظيفه ي ما در زمان هاي مختلف و نسبت به اشخاص گوناگون فرق مي كند.

پس گاهي تشخيص راه مستقيم دشوار است و حركت در آن دشوارتر. راهي است باريك و لغزنده و پرخطر، كه يك لحظه غفلت، انسان را به جهنم گناه و فساد و سقوط مي افكند. از اين رو، بايد از خدا راهنمايي خواست، كه هم راهشناس است و هم راهنما. و هم رهنماياني فرستاده كه از راه به بيراهه نيفتيم و در فكر، عمل، اخلاق، وظايف اجتماعي - سياسي، روش رفتار در خانواده و جامعه، راه دخل و خرج، حشر و نشر، رفت و آمد، معاشرت و داد و ستد، از صراط مستقيمي كه خدا مي خواهد و مي پسندد، دور نشويم.

راه مستقيم، راه اعتدال و ميانه روي و دوري از افراط و تفريط است.



[ صفحه 73]



حتي در عبادت، اعتدال امر مطلوبي است. [10] .

امام عسگري عليه السلام در تفسير «اهدنا الصراط المستقيم» مي فرمايد: نمازگزار با بيان اين جمله مي گويد: راه مستقيم، راهي است كه از كوته فكري بالاتر و از بلندپروازي و غلو، پايين تر باشد.

و امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

راه مستقيم، راهي است كه انسان رابه محبت خدا و دين او سوق مي دهد و از هواپرستي و پيروي از سليقه ها و آراي شخصي در دين، باز مي دارد. [11] .

راه مستقيم، دوري از كوتاهي و زياده روي است. رهرو اين راه نه از فرط آرزو به طمع مي افتد، نه از شدت طمع به حرص گرفتار مي شود. نه هنگام يأس از تأسف مي ميرد، نه وقت ناراحتي اسير طوفان خشم مي شود. نه هنگام شادي بدمستي مي كند، نه تمول او را ياغي مي سازد و نه ناگواري ها او را به شكوه وا مي دارد... [12] .

پس اين كه راه مستقيم و روش عادلانه چيست، اين را هم بايد از دين آموخت و توفيق آن را از خدا طلبيد.



[ صفحه 74]



«صراط الذين أنعمت عليهم»

راه مستقيمي كه در آيه ي قبل، از خدا خواستيم، در اين آيه كمي توضيح داده شده است: راه كساني كه بر آنها نعمت دادي، نعمت هدايت و توفيق، نعمت علم، جهاد، شهاد و رهبري ديني.

قرآن كريم، «پيامبران»، «صديقان»، «شهيدان» و «صالحان» را از كساني دانسته كه خداوند به آنان نعمت عطا كرده است:

«و من يطع الله والرسول فأولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهدآء والصالحين و حسن أولئك رفيقا» [13] اين آيه، پيروان خدا و رسول را با اين چهار گروه، همراه مي داند و اين چهار دسته از انسان هاي برجسته را، رفقايي نيكو معرفي مي كند.

در نماز، از خدا مي طلبيم كه راه مستقيم را كه راه انبياي الهي و شهيدان و نيكوكاران و راستان است به ما بنماياند و توفيق گام برداشتن در راه آنان را بما عطا كند.

درروايات متعددي راه آنان كه خدا نعمتشان داده بر راه امامان معصوم منطبق شده است. [14] .

درخواست راه مستقيم و راه نعمت يافتگان از خدا، تعيين و تلقين خط فكري و عملي صحيح در زندگي است



[ صفحه 75]



تا جهت گيري عملي و اجتماعي ما را در راستاي «حق» باشد نه آميخته به هوس ها و نه آلوده به فسادها و نه دلبسته به طاغوت ها!

«غيرالمغضوب عليهم و لاالضالين»

نه راه غضب شدگان و گمراهان. راه فرعون ها، قدرتمندان بي تعهد، مستكبران ياغي، كه به قهر خدا هلاك و غرق شدند، [15] راه قارون ها و سرمايه داران سنگدل كه در برابر مردان خدا گردن كشي كرده و در خاك فرورفتند. [16] .

و نه راه دانشمندان بي عمل و دنياپرست كه به آنچه مي گويند، خود پايبند نيستند. [17] .

چهره ي غضب شدگان تاريخ را در نظر آوريد، اقوام و ملت هايي كه با عذاب هاي آسماني يا بلاهاي زميني به قهر خدا گرفتار شدند و تار و مار گشتند. منافقاني كه در قرآن از مغضوبين به شمار آمده اند. [18] گمراهاني كه از راه حق، راستي و توحيد به بيراهه ي باطل و انحراف فكري و فساد عملي افتاده اند.

از خداوند مي خواهيم كه ما را در زمره ي نيكان روزگار و صالحان تاريخ قرار دهد، نه پيرو مفسدان و باطل پرستان گمراه و مغضوب.



[ صفحه 76]



سوره ي توحيد

«بسم الله الرحمن الرحيم. قل هو الله أحد. الله الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحد»

به نام خداي بخشنده ي مهربان. بگو، كه او خداي يكتا و بي نياز است. نه زاده است و نه زاده شده و نه كسي همتاي اوست.

اين سوره نيز با ياد خداوند مهربان آغاز مي شود. سپس يكتايي و بي نيازي او را مطرح مي كند. و با صفات ديگر خداوند به پايان مي رسد. سوره اي است توحيدي. و يكتايي خداوند را در آفرينش، پرورش، مالكيت، حاكميت، فريادرسي و بي نيازي مي رساند.

خدايي كه «صمد» است، بي نياز است و همه ي نيازمندان به او توجه مي كنند. از ويژگي هاي آدمي همچون خواب، خوراك، غفلت، خستگي، زاد، ولد، ترس و... به دور است. نه جسم است نه مثال. نه مكان و زمان دارد و نه شكل و محدوديت... [19] .

برخلاف مسيحيان كه «عيسي» را فرزند خدا مي پندارند و مشركان كه فرشتگان را دختران خدا مي شناسند، خداي متعال بي زاد و ولد است. نه فرزندي دارد، نه فرزند كسي است.

و هيچ چيز شبيه او نيست. و هيچ كس و هيچ قدرت،



[ صفحه 77]



همتاي او نيست: «ليس كمثله شي ء» [20] .

حمد و سوره را كه مي خوانيم، رو به قبله ايم، بدنمان آرام است فكرمان به ياد خداست، احساس مان، عبوديت و بندگي است، حالت قلبي مان خشوع و نياز و توجه. خود را در محضر خداوند مي بينيم. تواضع، بر دل و جانمان و بر اندام و نگاه و صدايمان حاكم است.

عبدي در برابر معبود، آفريده اي در آستان آفريدگار، نيازمندي در پيشگاه بي نياز. راستي اگر چنين حالت و احساسي پديد آيد امكان دارد در نماز، دل به جاي ديگر رود و حواس از ياد خدا غفلت كند؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله كسي را ديد كه در حال نماز، با ريش خود بازي مي كرد، فرمود: اگر توجهش به نماز بود و قلبش خشوع داشت، چنين نمي كرد!... [21] .


پاورقي

[1] تفسير صافي، ج 1، ص 52 - 51.

[2] گلستان سعدي.

[3] «ان اله يحب التوابين» بقره، آيه 222.

[4] زمر، آيه 53.

[5] تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 16.

[6] هود، آيه 56؛ زخرف، آيه 43.

[7] يس، آيه 61.

[8] آل عمران، آيه 101.

[9] تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 17.

[10] در اصول كافي بابي تحت عنوان «الاقتصاد في العباده» گشوده است.

[11] بحارالانوار، ج 24، ص 9.

[12] نهج البلاغه، حكمت 108.

[13] نساء، آيه 69.

[14] بحارالانوار، ج 24، ص 30 به بعد.

[15] قصص، آيه 40.

[16] قصص، آيه ي 81.

[17] صف، آيه ي 3.

[18] فتح، آيه ي 6.

[19] بحارالانوار، ج 3، ص 223.

[20] شوري، آيه ي 11.

[21] بحارالانوار، ج 84، ص 228.


بازگشت