سيماي نماز


تاكنون آنچه خوانديد، به «عبادت» مربوط مي شد.

البته عبادت، عنوان عامي است كه نمونه ها و مصداق هاي فراواني را در برمي گيرد و تنها در «نماز» خلاصه نمي شود. حج، روزه، امر بمعروف و نهي از منكر، جهاد، طلب روزي حلال، خدمت به همنوعان، درس خواندن و درس گفتن، عزاداري بر شهيدان كربلا، نيكي به پدر و مادر، يتيم نوازي، پرداخت خمس و زكات و... همه و همه عبادت است. (البته به شرط خدايي بودن نيت)

ولي در ميان اعمال عبادي، «نماز» برجستگي و درخشندگي خاصي دارد و جلوه ي درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مي آيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش، فايده و آثارش، شرايط و آدابش، مكان و زمانش در آيات و روايات بسياري آمده كه پرداختن به آن ها طولاني خواهد شد. اما سعي مي كنيم براساس قرآن و حديث، قطره اي از درياي معارف اسلامي درباره ي نماز را بازگوييم.

نماز، بزرگ ترين عبادت و مهم ترين سفارش همه ي انبياست.



[ صفحه 39]



لقمان، پسرش را به نماز توصيه مي كند. [1] .

حضرت عيسي در گهواره مي گويد: خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است. [2] .

رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز را نور چشم خود مي داند. «قرة عيني في الصلاة» [3] .

نماز، فريضه اي است كه خدا را به ياد انسان مي آورد. [4] و پيمان خدا با مردم است. [5] .

نماز، سيماي مكتب است. «الصلوة وجه دينكم» [6] .

نماز، دواي تكبر است. «والصلاة تنزيها عن الكبر» [7] .

نماز، وسيله ي تشكر و سپاس از نعمت هاي الهي است، عمود و پايه ي دين، كليد بهشت، وسيله ي آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان، و پاك كننده ي دل و جان آدمي است.

روزي پنج نوبت، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت هاي او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن، همچون شست و شو در نهر آبي است كه



[ صفحه 40]



آلودگي ها را مي زدايد. [8] .

نماز، اولين سؤال در قيامت است، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاي ديگر هم مقبول نيست.

نماز، تنها عبادتي است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمي شود حتي در ميدان جنگ و در شرايط اضطرار، بيماري و...

نماز، اعلام بندگي در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت ها و ستمگران است.

نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدي حضرت ابراهيم، و سنت رسول الله و مكتب حسين بن علي عليهماالسلام است.

نماز، براي عاشقان خدا، شيرين ولي براي منافقان، تلخ و سنگين است: «و انها لكبيرة الا علي الخاشعين» [9] .

نماز، كوبنده ي شيطان و مأيوس كننده ي اوست. حضور در برابر آفريدگار است.

نماز هماهنگي با همه ي ذرات عالم است. جهان، محراب وسيعي است كه همه ي كائنات، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغول اند. به نماز ايستادن، همراهي با همه ي آفريده ها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است.



[ صفحه 41]



در اهميت نماز، همين بس كه علي عليه السلام در ميدان نبرد صفين، و امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهي، به نماز ايستادند. شخصي به حضرت علي عليه السلام ايراد گرفت، امام فرمود: ما براي همين مي جنگيم تا مردم، اهل نماز باشند. به سيدالشهدا، در زيارتنامه اش خطاب مي كنيم: گواهي مي دهم كه تو نماز را برپا داشتي. «اشهد انك قد اقمت الصلوة...»

در مشكلات و اضطراب ها، ياد خداي بزرگ و استمداد از او، آرام بخش دل ها و راه گشاي انسان در سختي هاست و تكيه گاهي است كه مؤمنان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مي دهد كه به وسيله ي «صبر» و «نماز» از خداوند ياري بطلبيد.

«واستعينوا بالصبر والصلوة» [10] .

امام صادق عليه السلام در واپسين دم زندگي خويش، همه ي بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود:

هركه نماز را سبك بشمارد، از شفاعت ما محروم است.

مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدي نماز است. چگونه مسلماني است آنكه رابطه ي خود با خدا را بريده و از نماز روي برتافته است.



[ صفحه 42]



رسول خدا فرمود: «من ترك الصلوة متعمدا فقد كفر» [11] هركه عمدا نماز را ترك كند، كفر ورزيده است.

و در كلام علوي مي خوانيم كه فرمود:

«من ضيع الصلوة فهو لغيرها اضيع» [12] كساني كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت.

نماز، موقعيتي است كه بايد در آن به خدا توجه داشت نه ديگري، و هرچه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداي را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش، زنده نگاهداريم. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرموده است:

همين كه انسان در نماز به غير خدا توجه مي كند خداوند به او خطاب مي كند: به چه كسي توجه مي كني؟ آيا پروردگاري جز من سراغ داري؟

آيا جز من، مراقب و ناظري در كار است؟

آيا به بخشنده اي جز من دل بسته اي...؟

اگر توجه به من داشته باشي، من و فرشتگانم به تو توجه خواهيم كرد و... [13] .



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] لقمان، آيه 17.

[2] مريم، آيه 31.

[3] بحارالانوار، ج 77، ص 77.

[4] طه، آيه 14.

[5] كنزالعمال، ج 7، ص 279.

[6] فروع كافي، ج 1، ص 270.

[7] نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 252.

[8] وسائل الشيعه، ج 3، ص 7.

[9] بقره، آيه 45.

[10] بقره، آيه 45.

[11] محجة البيضاء، ج 1، ص 301.

[12] وسائل الشيعه، ج 3، ص 19.

[13] مستدرك الوسائل، ج 1، ص 173.


بازگشت