سخن آخر


تا اينجا، جرعه هايي از كلام علوي در نهج البلاغه، درباره ي عبادت و نماز نوشيديم. جانمان طراوت يافت و هم صدا با سخن مولا شديم و گوشه اي از اسرار، آداب، اهميت و آثار نماز و بندگي خدا را از زبان حضرتش شنيديم و خوانديم.

اما... اين آغاز راه است.

همقدم شدن با نهج البلاغه و به كار بستن درسهاي اين كتاب، گام بعدي است.

خدا، محبوب پيدا و پنهان دلهاي عاشق است.

ياد او نسيمي ملايم از معنويت را بر شاخه هاي دلمان هديه مي كند و طراوت مي بخشد. آنان كه مي خواهند قدم در اين وادي بگذارند، فاصله ها را بردارند، در يك نيايش اشك آلود، «مائده ي معنوي» را تجربه كنند، بغض گلوگيرشان را در خلوت يك شب و در هنگامه ي راز و نياز و نماز، رها كنند، علي عليه السلام را همدم آن لحظه هاي نوراني و شكسته دلي قرار دهند.

خدا خواستار «وصل» است، ما چرا «قطع» كنيم؟

وقتي مي توان با بندگي و نماز و نيايش، با تلاوت و عبادت و سحرخيزي و شب زنده داري، با خدا انس گرفت، چرا دوري و مهجوري؟

هر كه خسته است و آرامش مي طلبد، تشنه ي محبت و محتاج كرامت و نوازش است، با ديدن همه ي كائنات در معبد هستي و «محراب حق»، با هستي و هستان مست، هم آوا شود و خدا را بخواند و در حضور او زانو



[ صفحه 47]



بزند و سر بر خاك نهد و از «بندگي» لذت ببرد.



بيا به زمزمه ي ياد يار، در دل شب

درون تيره ي خود را چو روز، روشن كن

چراغ راه تو، جز سوز اشك و آهي نيست

تو را كه مانده چنين بي پناه و دلگيري

بجز خداي جهان، هيچ تكيه گاهي نيست

شب است و خلوت محراب و يك اجابت ناب

و ديده اي بيدار،

و توبه اي بر لب،

به پيش پاي تو، اي اشتياق سبز و جوان

بجز نيايش و «راز و نياز» راهي نيست

آيا عطر «بوستان نماز» را بر مشام جان احساس مي كنيد؟

خدا از ما دور نيست. به قول سعدي:



يار نزديك تر از من به من است

وين عجب تر، كه من از وي دورم


بازگشت