روح نماز


عبادت و نماز هم، جسمي دارد و جاني، پيكري دارد و روحي.

اگر رشد و حيات جسم به «روح» است، اثربخشي و سازندگي و قرب آوري فريضه ي نماز هم به روح آن است و روح نماز، يعني اقبال دل، حضور قلب، احساس بندگي، ابراز نيازمندي، توجه به جايگاه خود در پيشگاه خالق، خضوع و خشوع، ادب ظاهري و باطني. اگر اينها نباشد، از نماز اسكلتي مي ماند بي جان و بي ثمر.

آن گونه كه بهره ي برخي از روزه داران، تنها گرسنگي و تشنگي است، دستاورد برخي از نمازگزاران نيز بيداري چشم و خستگي جسم است، بي آنكه با اين معراج روح و نردبان جان، پله اي بالاتر رفته و به خدا نزديك شده باشند و نماز، نقش تربيتي در زندگي آنان ايفا كند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«كم من قائم ليس له من قيامه الا الشهر و العناء». [1] .

چه بسيار نمازخوان و عبادت كننده اي كه از عبادتش جز بيداري و خستگي بهره اي نمي برد!

عبادتي كه از روي يقين باشد و نمازي كه با بصيرت و شناخت همراه باشد، هم سازنده است، هم تضميني براي تداوم دارد. حضرت علي عليه السلام، خواب انسانهاي اهل يقين را برتر از نماز اهل شك مي داند [2] ، اين نشان



[ صفحه 33]



مي دهد كه عنصر يقين در دل نمازگزار، روح بخش عبادت است و نماز همراه با شك و ترديد در چرايي اين عبادت، همچون خوره اي آن را نابود مي سازد. نمازگزار، اگر به اندازه ي توجه به آداب ظاهري نماز و پاك بودن لباس و صحيح بودن وضو و حمد و سوره، بلكه بيشتر از آن به روح نماز و حقيقت اين عبادت و آداب باطني آن توجه نداشته باشد، باخته است، چون از نمازش بهره ي كافي نمي برد، بلكه گاهي كاملا بي بهره مي ماند.

روح نماز، «ذكر» و «ياد» است، ياد خدا و نعمتهايش، ياد خود و نيازهايش.

قرآن مي فرمايد: (و اقم الصلوة لذكري) [3] .

نماز را براي ياد كردن من برپا دار.

خاصيت بازدارندگي نماز از گناه و منكرات، در همين ياد خداست، وگرنه اگر نام خدا و تسبيح و حمد او بر زبان باشد، اما دل نمازگزار بي توجه به خدا باشد، چه سودي دارد؟

در نهج البلاغه است:

«ان الله سبحانه جعل الذكر جلاء للقلوب...». [4] .

خداوند سبحان، ذكر را براي جلا و روشني و صيقلي شدن دلها قرار داده است.

نماز هم كه ذكر خدا است، بايد صفا بخش جان و جلادهنده ي دل باشد. نمازخواني و تيره دلي با هم ناسازگار است.

نماز، روي آوردن به آستان خداست. اگر چهره به سوي قبله باشد، اما دل نمازخوان پشت به قبله، باز هم نمازي بي روح و اسكلتي بي جان خواهد بود. به قول مولوي:



اگر نه روي دل اندر برابرت دارم

من اين نماز، حساب نماز نشمارم





[ صفحه 34]





مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهاني

حديث درد فراق تو، با تو بگزارم



وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو

نشسته روي به محراب و دل به بازارم



از اين نماز ريايي چنان خجل شده ام

كه در برابر رويت نظر نمي آرم



نماز، مايه ي قرب به خداست. به فرموده ي آن حضرت:

«الصلاة قربان كل تقي...» [5] .

و در سخني ديگر، نماز و زكات را، كه يكي برنامه اي عبادي و در ارتباط با خداست، و ديگري تكليفي اقتصادي و در رابطه با مردم نيازمند، هر دو را موجب تقرب مسلمانان به خدا برشمرده است، [6] اما اگر نماز، نتواند ما را به خدا نزديك كند و صفات خدايي در ما پديد آورد، نشان آن است كه به روح و جوهره ي اين عبادت سازنده دست نيافته ايم.

نماز، انسان را با خدا مرتبط مي سازد، معرفت خدايي را مي افزايد، روح را باصفا، جان را لطيف، هواي نفس و غرور را سركوب و دل را براي صحبت با محبوب، مأنوس مي سازد و ابليس را از چرخيدن بر گرد انسان و وسوسه كردن او دور و مأيوس مي كند. اين است راز بازداشتن نماز از فحشا و منكر كه در قرآن و احاديث آمده است و اگر جز اين باشد، گم كردن جهت است، هر چند به ظاهر رو به قبله باشيم.



غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم

در كشوري كه قبله نما موج مي زند





[ صفحه 35]




پاورقي

[1] نهج البلاغه، حكمت 145.

[2] همان، حكمت 97:«نوم علي يقين خير من صلوة في شك.».

[3] طه / 14.

[4] نهج البلاغه، خطبه ي 222.

[5] نهج البلاغه، حكمت 136.

[6] نهج البلاغه، خطبه 199:«الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لأهل الاسلام.».


بازگشت