تنظيم تدريجي عمل با عقيده


يك نوع رابطه ي دوستي بين متن نماز و تأثيرپذيري نماز هست؛ يعني اثر



[ صفحه 70]



نماز اين است كه با توجه دادن فرد در خارج از نماز، اعمال او منطبق با هدف نماز او شود. وقتي كه در خارج از نماز، عمل فرد منطبق با جهت نماز او شد، آن عمل خارجي اش تأثير روي معنا پيدا كردن نماز و نتيجه گيري از نماز مي گذارد (دقت كنيد).

آنچه كه انسان در خارج از نماز تهيه كرده در حال نماز به او پرداخت مي شود؛ مثلاً اعمال صالحي كه از فرد در خارج از نماز سر مي زند يا حالات ذكر و توجهي كه در خارج از نماز دارد اينها موجب استحقاق يك فيض و يك بركت و نمو و قربي براي فرد مي شود؛ ولي اين قرب در هنگام نماز به او دست مي دهد؛ يعني نماز شخص توأم با قرب است در صورتي كه قبل از نماز استحقاق چنين قربي را تحصيل كرده باشد چون خداوند مي فرمايد: (انما يتقبل الله من المتقين)؛ [1] .

خداوند فقط از اهل تقوا اعمالشان را قبول مي كند. يعني نماز متقي است كه قبول مي شود و اعمالي كه از روي تقوا حاصل شده باشد. انسان وقتي در خارج از نماز رعايت تقوا كرد؛ اين موجب قبول شدن نمازش مي شود. معناي قبولي نمازش اين است كه آن نيتي كه از اصل نماز دارد كه مي گويد «قربة الي الله» تحقق پيدا كرده و شخص به خداوند تقرب پيدا مي كند و نتيجه ي قرب او اين است كه ديدگاه او به يك ديدگاه حقيقي و واقع بينانه نزديك مي شود. به اين معنا كه: «دوست مي دارد چيزي را كه خداوند دوست مي دارد»، «آنچه در نظر خداوند بزرگ است، در نظر او بزرگ مي شود و آنچه



[ صفحه 71]



در نظر خداوند كوچك است، در نظر او نيز كوچك مي باشد»، «آنچه از نظر خدا خبيث و پليد است، در نظر او نيز خبيث و پليد مي باشد و آنچه در نزد خداوند طيب و پاكيزه است، در نزد او پاكيزه و طيب مي باشد» كه با نماز، آهسته آهسته به سبب قرب، به اين حد نزديك مي شود؛ بنابراين اگر آنچه از نظر خداوند خبيث و پليد بود از نظر انسان هم پليد شود محال است از انسان سر بزند و اگر آنچه در نزد خداوند طيب بود، نزد انسان هم طيب باشد، محال است انسان آن را ترك كند. و پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام چون به چنين قرب و ادراكي دست يافته اند نه تنها گناه نمي كنند بلكه فكر گناه هم نمي كنند؛ قبحي كه فرد از معصيت مي بيند و به آن هوشيار است طبيعتاً او را از معصيت باز مي دارد هم چنان كه شما هم گناهان را براي هر كسي يكسان نمي دانيد؛ يعني اين كه يك عمل ممكن است در نزد يك فرد هيچ قبح و گناهي نداشته باشد؛ ولي همين عمل در نزد يك نفر ديگر معصيت باشد و گناه محسوب شود. پس مراتب يك قبح تفاوت پيدا مي كند از نظر معرفتي كه فرد دارد لذا ممكن است يك گناه صغيره براي يك فرد عادي، چيز قابل تحمل باشد اما براي آن فردي كه معرفت عميقي نسبت به اين مسائل دارد ارتكاب صغائر كار بسيار بزرگ و خطير و سنگيني است لذا مرتكب نمي شود حتي توجه به آنها را.

پس معناي «قرب الي الحق» اين است كه فرد آنچه را كه نزد خداوند قبيح است -قبحي آن چنان كه در آن جا هست و يا نزديك آن جاست - ادراك كند و اين موجب ترك معاصي فرد مي شود و لذا در قرآن كريم مي فرمايد:



[ صفحه 72]



(و أقم الصلوة ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر)؛ [2] و نماز را به پادار؛ زيرا نماز انسان را از كارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد چون نماز به انسان قرب مي دهد و قرب باعث مي شود كه معرفت فرد به قبح اعمال بد و معرفت او به جلوه ي اعمال صالح زيادتر بشود و وقتي معرفت انسان به قبح معصيت شديد شد، خود اين معرفت آيا انسان را از گناهان باز نمي دارد؟

جنبه ي بازدارندگي نماز از فحشا و منكر درست مقارن با جنبه ي قرب آوردن نماز است؛ بنابراين اثري كه نماز بر روي انسان مي گذارد در ترك گناهان، از بابت زنده نگهداشتن و آگاه نگه داشتن انسان و نزديك كردن او به حق و بالا بردن معرفت انسان به تمام اين مسائل است. اما اثري كه اعمال صالحه ي ديگر به روي نماز مي گذارد؛ مثلاً انسان، امر به معروف يا نهي از منكر نموده يا صله ي رحم و يا هر يك از طاعات ديگر كرده اين طاعت استعداد قرب دارد اما نماز اين استعداد را به فعليت مي رساند يعني در حال نماز لقاء و قرب استحقاق برايش حاصل مي شود؛ يعني ترقي و قرب انسان، مفت به دست او نمي آيد بلكه طبق يك برنامه ي مرتب و تنظيم شده برايش حاصل مي شود. فرد به خاطر اعمال صالحه، وضعي پيدا مي كند كه استحقاق قرب پيدا مي كند. بين قرب، و استحقاق قرب بايد تفاوت گذاشت. فرد به وسيله ي تمام طاعات استحقاق قرب برايش حاصل مي شود و وقتي اين استعداد پيدا شد وقتي نماز مي خواند، نماز مستعد قرب است. فرد وقتي اعمال صالحه را در خارج از نماز انجام مي دهد معنايش اين است كه مي خواهد بيايد داخل حرم و



[ صفحه 73]



لذاست كه مي گوييم: تكبيرةالاحرام چون وارد حرم شدن است. فرد بايد گذرنامه براي اين حرم داشته باشد و بايد چيزي آورده باشد كه در آن جا نتيجه و ثمره اش را دريافت كند. اين مطلب در دعاي ابوحمزه از امام سجاد عليه السلام آمده است:

أللهم اني كلما قلت: قد تهيأت و تعبأت و قمت للصلوة بين يديك و ناجيتك ألقيت علي نعاساً اذا أنا صليت، و سلبتني مناجاتك اذا أنا ناجيت، مالي كلما قلت: قد صلحت سريرتي، و قرب من مجالس التوابين مجلسي عرضت لي بلية أزالت قدمي، و حالت بيني و بين خدمتك، سيدي لعلك عن بابك طردتني، و عن خدمتك نحيتني، أو لعلك رأيتني مستخفاً بحقك فأقصيتني، أو لعلك رأيتني معرضاً عنك فقليتني، أو لعلك وجدتني في مقام الكاذبين فرفضتني، أو لعلك رأيتني غير شاكر لنعمائك فحرمتني، أو لعلك فقدتني من مجالس العلماء فخذلتني، أو لعلك رأيتني في الغافلين فمن رحمتك آيستني، أو لعلك رأيتني ألف مجالس البطالين فبيني و بينهم خليتني، أو لعلك لم تحب أن تسمع دعائي فباعدتني، أو لعلك بجرمي و جريرتي كافيتني، أو لعلك بقلة حيائي منك جازيتني.

يعني خدايا: هر وقت من مي خواستم نماز بخوانم يك دفعه چرتي مرا مي گرفت يا وقتي مي خواستم با تو مناجات كنم ناگهان حواسم پرت مي شد و بين من و بين خدمت تو چيزي فاصله مي شد.

[حضرت در اين جا در اين مقام است كه به ما بگويد از حال شما خبر دارم و مي دانم هر وقت مي خواهيد به نماز بايستيد، چرتتان مي برد. اين كلام حضرت معنايش اين نيست كه خود حضرت چرتش مي برد، امام سجاد عليه السلام



[ صفحه 74]



چرتش نمي برد. او زين العابدين است اگر هم چيزي در اعترافات خودش باشد، دوست دارد چنين باشد چون خداي متعال را از عمل خودش بالاتر مي بيند و حد او را خيلي فراتر از اين مي داند كه بگويد اين عمل من مقبول است. اين حرف به خاطر اين است كه حضرت او را چنان شناخته كه هيچ عملي را پذيرفته شده نمي داند مگر به رضا و رغبت او، اما اين كه خود عمل ذاتاً چنين صلاحيتي داشته باشد كه مورد قبول خدا واقع شود بدون اغماض و عفو او، اين را حضرت قبول ندارد به خاطر شناخت او از پروردگارش هست كه تحفه اي مي خواهد ببرد آيا بگويد اين تحفه قابل است؟ هديه است؟ اين چي هست؟ هر چه هست كه از خود او است. من چه دارم؟ چه من ببرم كه از آن جا نگرفته باشم؟ از اين جهت وضع اعتراف ائمه عليهم السلام در عالم خودشان معنايي دارد و در تربيت ما هم معنايي ديگر، در تربيت ما معنايش آن است كه خودتان را گول نزنيد و فريب ندهيد نمازها از اين قبيل است پس اين اشكال و نقص است. حضرت علامت و آثار بيماري را گفته (يعني كسالت و حواس پرتي در نماز و توفيق جبران گذشته را پيدا نكردن و نزديك نشدن) و در فقرات بعدي بيماري را مشخص مي كند و روشن است كه گاهي چندين مرض يك علامت مشترك دارند]. و اما مرض هايي كه سبب گرفتاري فوق مي شود:

1. انسان با كسي كه مأنوس است احساس خستگي و چرت نمي كند و گاهي ساعت ها يك ربع به حساب مي آيد، اما با كسي كه انس ندارد يك ربع، ساعت ها به حساب مي آيد، به خصوص اگر كسي باشد كه از او بدش بيايد



[ صفحه 75]



اصلاً دلش نمي خواهد او را ببيند به طور مثال كسي كه با دشمن او گره خورده باشد. انسان وقتي با دنيا جوش مي خورد و شش دانگ مي شود معنايش اين است كه رفاقتش با خدا به هم خورده است، وقتي انسان مطيع شيطان مي شود اين مسئله بر روابطش با خداوند اثر مي گذارد.

2. استخفاف و سبك شمردن حق خداوند و دستورهاي او سبب مي شود حكم دور شدنش امضا گردد.

3. اعراض كردن از منعم واقعي كه خداوند است و توجه به واسطه ها كه خشم خداوند را به دنبال دارد.

4. اهل صداقت نبودن و دنبال كلك و دو رنگي بودن انسان را از خداوند دور مي كند.

5. قدرشناس نعمت هاي خداوند نبودن و به خصوص همين كه انسان اجازه دارد با خداوند مناجات و خلوت نمايد و خداوند حرف او را بشنود اين نعمت بزرگي است. انسان، شاكر اين نعمت نباشد به طور مثال بعد از هر نمازي مستحب است سجده ي شكر به جاي آورد؛ يعني اين نمازي كه توفيقش را پيدا كردم نعمت بود شكرش را به جا آورم اين كار را نمي كند فكر مي كند تكليف و تحميل بود، غرامتي بود كه پرداخت نمود.

6. فاصله گرفتن از مجالس علماي واقعي دين، انسان را در سرازيري گمراهي و محروم شدن قرار مي دهد.

7. در ميان اهل غفلت زندگي كردن نتيجه اش اين مي شود كه از رحمت خداوند مأيوس مي شود؛ يعني اميد داشتن به رحمت خداوند يك مرتبه اي از



[ صفحه 76]



نور است كه انسان را نجات مي دهد.

8. مأنوس بودن با افراد وقت گذران و مجالسي كه عمرشان را به بطالت مي گذرانند سبب مي شود خداوند اين انسان را به همان ها واگذارد و رها كند. كسي كه با اهل بطالت جوش مي خورد نمي تواند با خداوند انس داشته باشد.

9. وقتي انسان از خداوند دور شد ديگر دعا نمي كند، وقتي با ديگر چيزها مأنوس بود دعايي از او صادر نمي شود و خداوند هم دنياي او را طوري قرار مي دهد كه نيازي به دعا كردن نداشته باشد و چون خداوند از او بدش مي آيد نمي خواهد صدايش را به «يا الله» بشنود.

10. مقابله به مثل كردن يعني به خاطر اين كه جرم و گناه و خطا از من سر زده، مكافات و مجازاتم كردي؛ يعني گفتي كه: رعايت نكردي ما هم رعايت نمي كنيم؛ يعني من گناه كردم از مناجات محرومم كردي!

11. به خاطر كم حيايي گاهي انسان رعايت ادب را نمي كند و لذا مجازات مي شود كه چرا ادب را رعايت نكردي.

و اما معالجه اش: امام عليه السلام به خداوند عرض مي كند: «فان عفوت يا رب فطال ما عفوت عن المذنبين قبلي...»؛ اگر تو عفو كني پيش از من چه بسيار گناهكاراني را آمرزيده اي. امام عليه السلام انگشت مي گذارد روي نقطه ي يأس و نااميدي انسان، و علاج مي كند اين اصل بيماري را و در انسان حسن ظن نسبت به خداي تعالي را تقويت مي كند و از اين جا كار را شروع مي كند. انسان بايد به خداوند متعال خوش گمان باشد وقتي انسان خوش گمان شد، اين راه اصلاح و معالجه ي او است.



[ صفحه 77]



پس وضعي كه انسان در نماز دارد در حقيقت بازتاب وضعي است كه در خارج نماز داشته است. [3] .


پاورقي

[1] مائده (5) آيه 27.

[2] عنكبوت (29) آيه 45.

[3] ر. ك: نماز، درس هايي از استاد حائري شيرازي، ص 29.


بازگشت