تا هارون زنده بود به مردم نگفتيم


حميد طوسي روايت مي كند كه:

وقتي هارون الرشيد مرا طلبيد به من گفت:

مي خواهم داخل زندان شوي و موسي بن جعفر را به قتل برساني.

حميد مي گويد:

من اطاعت كردم، چون به زندان رفتم، وقت نماز بود كه ديدم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به نماز مشغول است و دو شير يكي در جانب راست و يكي در جانب چپ آن حضرت ايستاده بودند، من بسيار ترسيدم و بازگشتم، هارون را خبر كردم مرا منع كرد و باور نداشت و چند نفر از معتمدان خود را با من فرستاد.

چون به نزد آن حضرت رسيديم، هم چنان دو شير را ديدم كه نزديك بود ما را هلاك كنند.



[ صفحه 133]



ما برگشتيم و هارون را خبر كرديم، هارون سوگند ياد كرد كه اگر شما آنچه را مشاهده كرده ايد، مردم را خبر كنيد شما را كيفر مي كنم و تا هارون الرشيد زنده بود كسي را از آن واقعه با خبر نكرديم. [1] .



[ صفحه 134]




پاورقي

[1] تحفة المجالس: ص 279.


بازگشت