خاطره اي از بهلول


بهلول واعظ معروفي است كه در زمان رضاخان در مسجد گوهرشاد مشهد مردم را بر عليه بي حجابي شورانيد

جناب حاج شيخ محمد تقي بهلول براي اين جانب رجايي خراساني نقل كرد كه در اوان طفوليت به اتفاق مادرم به گناباد مي رفتيم آن زمان ماشين نبود يا خيلي كم بود سوار بر درشكه بوديم وقت نماز رسيد مادرم به درشكه چي گفت: وقت نماز است نگهدار درشكه چي اعتنا نكرد و گفت: توي اين بيابان كجا وقت نماز است.

ولي مادرم اصرار مي كرد تا به آب انباري رسيديم مادرم گفت بايد نگهداري و الا من پياده مي شوم.

درشكه چي گفت: پياده شو من اينجا توقف نمي كنم سرانجام ما را پياده كرد و رفت!



[ صفحه 103]



من و مادرم در بيابان تنها مانديم مادرم نمازش را بدون دغدغه و اضطراب خواند و مشغول تعقيبات شد من كه كودك بودم خيلي نگران و ناراحت بودم و گريه مي كردم مادرم مرا تسلي مي داد و مي گفت نگران نباش خدا با ماست كم كم داشت دير مي شد مي ترسيديم شب شود و ما در بيابان بمانيم در اين هنگام ديديم درشكه اي از دور مي آيد وقتي به ما رسيد ايستاد معلوم شد فرماندار گناباد است.

من و مادرم را سوار درشكه كرد و چون نامحرم بود فرماندار رفت پهلوي درشكه چي نشست و ما را با عزت و احترام به گناباد رسانيد!

در نتيجه چون مادرم به نماز اهميت داد خدا هم ياري كرد و ما را به مقصد رسانيد.



[ صفحه 104]




بازگشت